انقلاب و ضدانقلاب - تحليلي بر قيام ملت مسلمان ايران در 30 تير 1331
«مردي كه امروز مظهر وحدت و الهام دهنده مسلمين ايران و جهان است، يك روحاني ساده، خوشدل، خوش منظر و شوخطبع است، كه دوست و دشمن به دورانديشي، سياستمداري، صداقت و صحت وي اعتراف دارند. نيروي بزرگي كه اين مرد قويالاراده و پر حرارت را به جلو ميراند؛ ايمان و اعتقاد وي بر عظمت اخلاقي و قدرت معنوي اسلام و كامل بودن اين آيين، براي حكومت دنيايي و آخرتي است.
اين پيشواي بزرگ ايران در سنين كهولت، با صداي لرزان خود، پيام يگانگي و وحدت اسلام را در جهان پخش ميكند... نام آيتالله كاشاني در لندن، پاريس، نيويورك، كراچي، اندونزي، هندوستان و بهخصوص در كشورهاي اسلامي، در رديف گاندي و نهرو قرار گرفته و طبقات آزادي خواه و متفكر اين جامعهها وي را مظهر نجات ملتهاي ستمديده از فساد استعمار مادي مغرب زمين ميدانند.» اين معرفي كه توسط خبرگزاريP.N.P و در روزنامه اطلاعات هفتم مهرماه سال 1330 ه'.ش صورت گرفته، كافي است تا شما خواننده گرامي را به مطالعه رويداد تاريخي مهم 30 تير 1331 به رهبري مجاهد عظيمالشان تاريخ معاصر ايران، آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني ترغيب نمايد و خواندن اين مقاله را برايتان جذابتر سازد. قيام تاريخي سيام تير، يك حماسه بزرگ ديني و ملي محسوب ميشود؛ كه علاوه بر ريشهكن ساختن چپاولگري نفت در ايران و بازگرداندن اين ثروت به مردم، حيثيت و آبروي شايسته ايران و ايراني را در منظر جهانيان آورد.
اوج مبارزات ملت ايران را در جريان ملي شدن صنعت نفت در قيام 30 تير بايد ديد. در اين روز نشان داده شد؛ كه وحدت ملت و توانايي رهبري ميتواند موانع رسيدن به هدف را با تدبير از ميان بردارد و نقشه بيگانگان را به شكست رساند.در تاريخ معاصر ايران، قيام 30 تير جاي خاص خود را دارد، زيرا تجربهاي به دست آمد؛ كه تاآن تاريخ سابقه نداشت. از برخورد سياستهاي خارجي با هجوم تودههاي مردمي با شعار اسلامي نتيجهاي حاصل شد؛ كه كمتر كسي در آن دوره، انتظار آن را داشت. بعضي، آن را پيروزي در لحظه شكست ناميدند و برخي ديگر، آن را اعاده حاكميت ملي توصيف نمودند؛ اما نكته مهم در اين جريان تاريخي آن است، كه قدرتهاي خارجي اعم از انگليس، امريكا و روسيه ناديده انگاشته شدند. سابقه جريان به اين ترتيب است كه در نخستين سال قرن بيستم با قرارداد دارسي، اكتشاف، استخراج و فروش نفت ايران در اختيار يك شركت انگليسي قرار گرفت. بعد از فوران نفت و اهميت فوق العاده آن، دولت انگلستان سهام شركت را خريداري كرد و در جنگ جهاني اول نخستين استفاده را از نفت ايران نمود؛ اما در پرداخت سهم ناچيز ايران تعلل ميكرد و حاضر نبود؛ همان قرارداد دارسي را هم به مورد اجرا بگذارد. اين وضع باعث اختلافاتي شد؛ كه به جامعه ملل آن زمان كشيد و به دنبال مذاكرات طولاني و آمد و رفت هياتهاي انگليسي به ايران با دخالت رضاخان در سال 1311 به قرارداد معروف 1933 كه وضعي بدتر از قرارداد دارسي داشت، منجر گرديد. ملت ايران در دوره ديكتاتوري رضاخان نتوانست مانع چنين قرارداد ظالمانهاي باشد؛ اما با سقوط رضا شاه در 1320 و اشغال نظامي ايران از سوي دو همسايه شمالي وجنوبي(روسيه و انگليس) در جنگ دوم جهاني و بعد هم اضافه شدن امريكا به آنها كمكم، به موازات مبارزه عليه اشغالگران، مساله منافع كشور از نفت هم مطرح گرديد. دولت استعماري انگليس حاضر نبود از چپاول منابع ايران دست بردارد و قرارداد 1933 را مصوب مجلس و براي يك قرن معتبر ميشناخت در حالي كه امضا كنندگان ايراني آن اعتراف داشتند؛ كه در زمان امضا آلت اراده ديكتاتور وقت بودهاند. مذاكرات مجالس دوره 13،14،15و16 (در آن زمان دوره مجلس دو سال بود) به خوبي دستهبندي نمايندگان و مقاومت بعضي را در برابر اراده ملت نشان ميدهد. در آن سالها، آيت الله كاشاني به دليل بازداشتها، تبعيدهاي مكرر و سابقه مبارزه مسلحانه عليه انگلستان در عراق اعتبار بسيار داشت1 و مصمم بود، هر چه بيشتر مردم را از تجاوزات انگلستان به منابع ملي ايران آگاه سازد. وي با تمام دولتهايي كه بعد از شهريور 1320 با حمايت بيگانه به قدرت ميرسيدند؛ مخالفت داشت. تمام اين قدرت مذهبي و ملي در نهايت به دولتي داده شد؛ كه دكتر مصدق در راس آن بود. دكتر مصدق با پشتوانه روحانيت و ملت، مامور اجراي قانون ملي شدن نفت گرديد؛ كه به دنبال قتل رزمآرا --- نخستوزير --- در اسفند 1329 به تصويب رسيد. در پي آن بايد از انگليسيهاخلع يد ميشد و بر اساس ملي شدن نفت، توليد و فروش نفت منحصرا در اختيار دولت ايران قرار ميگرفت. در آن زمان انگلستان، هنوز استعمارگر بزرگ بود و بسياري از كشورهاي مستقل امروز را در چنگال خود داشت. دولت امريكا تازه متوجه شده بود؛ كه در خاورميانه چنين منافعي وجود دارد و به دعاوي ايران عليه انگليس روي خوش نشان داد. انگلستان براي جلوگيري از اصل ملي شدن نفت و بياثر گذاشتن مبارزات ملت در استيفاي حقوق خود، ايران را در محاصره اقتصادي قرار داد. رقم يك ميليارد ريال از محل عايدي نفت كه در سال 1329 جزو بودجه بود، در سال 1330 محلي نداشت. از اينرو، براي سال 1330 بودجهاي تصويب نشد و پرداختهاي دولت با تصويب يك دوازدهم صورت ميگرفت. پرداخت حقوق كاركنان نفت هم به دوش دولت ايران افتاده بود؛ كه خود ماهيانه رقمي بالغ بر يكصد و هفتاد ميليون ريال بود. امكانات دولت در فراهم نمودن ارز براي واردات از بين رفت. براي مقابله با اين وضع، دولت اوراق قرضهاي منتشر نمود و مردم كمال همراهي را با دولت كردند. دولت انگلستان به شوراي امنيت و بعد دادگاه بينالملل لاهه شكايت كرد و از آن هم نتيجهاي نگرفت. تلاش انگليس براي پياده كردن قوا در ايران، ناموفق ماند و يكي از راههايي را كه برگزيدند و با كمك دربار ايران به اجرا گذاشتند؛ تغيير دولت در ايران بود و قيام 30 تير اين توطئه را بياثر كرد. در آن زمان، ملت ايران با رهبري آيتالله كاشاني قدرت حاكميت را به دكتر مصدق سپرد و او نميبايست، به يكباره اين قدرت را با استعفاي خود به سادگي، در اختيار شاه ميگذارد او حق نداشت؛ قدرت مردمي را كه در اختيارش بود و همه جانبه حمايت ميشد و راهها را باز مينمود؛ با يك حق خصوصي يكسان ببيند و بياطلاع ملت قهر كرده، استعفا بدهد و در خانه بنشيند و منتظر بماند تا دولت ديگري به دست قدرتهاي تجاوزگر شكل گيرد. اگر قيام30 تير با خون شهداي آن روز به ثمر نميرسيد؛ نتيجه كودتاي 28 مرداد32 در همان تير ماه سال 31 فراهم شده بود .
كار مهمي كه در 31 تير انجام گرفت؛ اين بود، كه ملت با پايداري، تلاش و خون خود قدرت حاكميت مطلق خود راكه مصدق رها كرده بود؛ به چنگ آورد. اين نهضت با توجه به همه نيروهايي كه در صحنه ايستادند و گروههايي كه ساكت ماندند و يا مخالف بودند، يك نهضت اسلامي است. 30 تير نشان داد؛ چنانچه وحدت در جامعه اسلامي تحقق پيدا كند؛ ميتواند نيرويي به وجود آورد؛ كه اركان استعمار و استبداد را بلرزاند و مقدمات فرو ريختن آن را فراهم سازد. در واقع، ارزيابي نيروي متحد مسلمين در برابر مسلسل، تانك و توپ در قيام 30 تير نمونه است. اين قيام به گروههاي مختلف اعم از ملي، ضد ملي، مذهبي، عوامل بيگانه، شاه و دربار و اياديش نشان داد؛ كه در ايران يك نيروي ريشه دار نهفته، پرتوان و متكي به معنويتي خاص وجود دارد، كه ميتواند، محصول شگفت آوري تحويل دهد و اگر اين قدرت در اختيار زمامداران قرار گيرد؛ ميتوانند در صحنه سياسي بينالملل با استدلال مشكلات را حل نمايند و از ابرقدرتها ترس و واهمهاي نداشته باشند.
آيتالله كاشاني كه مظهر مبارزات اسلامي آن دوره بود، اين نيرو را در بالاترين حد خود، در اختيار دكتر مصدق قرار داده و در يك سال و چند ماه به شيوه خستگيناپذيري تودههاي ملت را در صحنه نگهداشته بود. تمام اجتماعات بزرگ اين دوره در حمايت از مصدق، با اعلاميه آيتالله كاشاني شروع ميشد و بارها، سراسر كشور با پيام او در جهت تقويت مصدق به تعطيل عمومي رسيده بود. گروههاي چپ و راست كه به كرات خواسته بودند؛ سنگ هايي بر سر راه حكومت قرار دهند؛ با شيوه مذهبي و اسلامي كاشاني، از ميدان دور شده بودند و حتي از اين نظر، يك قسمت از مسووليت و بار سنگين حكومت رااز اين حيث خود بر عهده گرفته بود؛ كه در مصاحبههاي مطبوعاتي و در ملاقات با هياتهايي چون جاكسون، استوكس و هاريمن گفته بود؛ كه دولت مجبور است، در اجراي قانون ملي كردن صنايع نفت، اراده ملت را رعايت كند و اگر مصدق از اين جهت عدول نمايد ادامه كار او ممكن نيست. با اين سوابق، براي كاشاني تحملپذير نبود، كه دكتر مصدق با استعفاي خود ثمره مبارزات مردم را از بين ببرد و از اينرو، ميبينيم؛ در حالي كه مصدق با خيال راحت به خانه خود ميرود، بسياري از عناصر ملي به فكر زمامداري خود ميباشند، بيشتر نمايندگان مجلس تسليم سياستي هستند، كه قدرت را در اختيار دارد و سياستهاي خارجي و دربار دست نشانده به آوردن قوام توافق ميكنند؛ كاشاني با مجاهدت خاص و اتكا به ملت مسلمان به پا خاست و در آن روز، مسير تاريخ را عوض كرد و نشان داد؛ عميقترين نيروهاي ملي رادر سرزمين ايران، قشرهاي مذهبي دارند، كه در مبارزه در راه حق تا پاي شهادت و از جان گذشتگي ايستادهاند. مردمي كه در30 تير 1331 به نداي آيتالله كاشاني، كفن پوشيدند و با نيت شهادت مهيا شدند؛ نيرويي جز ايمان، اعتقاد به مذهب و رهبري آن نداشتند و با اين نيرو با قدرت تمام مبارزه را ادامه دادند. وقتي هيات حاكم به سرپرستي قوام السلطنه باوجود حمايت خارج، ديدند؛ كه فشار مردم مسلمان متراكم است و گلوله چاره آن نيست، عقب نشستند و بار ديگر، ملت، قدرت رها شده را جذب كرد و به مصدق بازگرداند تا در اجراي برنامهاي كه مامور آن بود، پيش رود و اينبار دكتر مصدق بود، كه ميبايست، براي توان، وحدت عمومي و رهبري روحاني آن ارج نهد و با اتكا به آن، بدون سازش و بدون انحراف، خواسته ملت را تحقق بخشد. البته، حق اين بود، كه در اين تاريخ يك نيروي انقلابي با ايمان، عهدهدار امور گردد و مواضع نامشروع قدرت را بيترديد و قاطع در هم كوبد تا پيام نهضت و قيام حفظ شود و رسالت ضد استعماري ملت ايران بارور گردد و به شخص هر چند مورد اعتماد، تااين حد اتكا نشود. براساس سنت پارلماني با آمادگي مجلس هفدهم بعد از انتخابات، دكتر مصدق استعفا داد تا مجلس جديد آزادانه اقدام كند. هيات رييسه دو مجلس توافق كردند؛ به طور مشترك نسبت به نخست وزيري مصدق ابراز تمايل نمايند؛ اما مجلس شورا لزومي به مشورت با مجلس سنا نديد و به طور مستقل با 52 راي از65 راي به مصدق راي اعتماد داد. مجلس سنا در 16 تير تمايل خود را به نظر شاه واگذاشت.2 فرمان نخستوزيري مجدد مصدق روز 19 تير صادر شد و او مامور تشكيل دولت در روز 22 تير قبل از معرفي دولت، تقاضاي اختيارات نمود تا ظرف مدت شش ماه قوانين آزمايشي تصويب شده و به مورد اجرا گذارد.3اين بحثها در مجلس مواجه با ايراد شد و بعضي آن را در حكم تعطيلي مجلس دانستند و ميگفتند؛ كه دفتر هشتاد درصد نمايندگان حقيقي مردم هستند و ديگر لزومي به اختيارات قانونگذاري ندارد و او جواب داد: «در موارد فوري چنين نيازي هست.» روز25 تير 1331 پس از سه ساعت مذاكره با شاه دكتر مصدق، در حاليكه همه جا بحث از معرفي دولت و اعضاي كابينه بود، استعفا داد. علت استعفا، عدم موافقت شاه با وزارت جنگ او بود. دكتر مصدق، نخستوزير بود و با وزرا، مسووليت مشترك داشت و بايد وزير جنگ را هم خودش انتخاب ميكرد؛ اما شاه براساس سابقه، اين را به خود اختصاص داده بود و نميخواست، صرفنظر نمايد و آن را از لوازم فرماندهي كل قوا ميدانست. دكتر مصدق بدون مشورت با سران نهضت، در همان جلسه در مقام استعفا برآمد و از صحنه خارج شد.4 فعاليت براي جانشيني او در جناحهاي مختلف شروع گرديد. آنها كه از مدتها قبل، زمينه سازي ميكردند؛ بر كوشش خود افزودند. يكي از دست اندركاران سياست آن روز مينويسد:5 «... والاحضرت اشرف چند روز قبل از حوادث خونين30 تير وارد تهران شد و با قوامالسلطنه تماس گرفت و با نمايندگان مجلس براي زمينه سازي و تحميل حكومت انگليسي عينالدوله وارد گفتگو گرديد و به تكاپو پرداخت و بدون ترديد او يكي از مسوولين روي كار آوردن قوام، و حوادث 30 تير ميباشد» حسين علا متن استعفاي مصدق را روز26 تير به دكتر حسن امامي --- رييس مجلس --- داد و گفت؛ كه شاه استعفا را پذيرفته و مجلس بايد براي نخست وزير جديد رايگيري كند.
42نفر از وكلا كه بيش از نصف نمايندگان بودند، جمع شدند و با 40 راي به احمد قوام ابراز تمايل كردند. در حاليكه اين جلسه نميتوانست، قانوني باشد؛ چون حد نصاب لازم را نداشت و نمايندگان نهضت ملي در جلسه ديگري بودند. بر اساس همين راي تمايل فرمان نخست وزيري به نام قوام صادر شد و لقب جناب اشرف را به وي دادند. شاه كه ارتش را در اختيار داشت؛ به فرمانداري نظامي دستورداد تا اقدامات لازم را انجام دهد و آنها هم با تانك و زرهپوش در خيابانها مستقر شدند و مجلس را احاطه كردند. جمعي از نمايندگان فرصت طلب كه همواره به دنبال قدرت حركت ميكنند؛ با اينكه به ظاهر حامي مصدق بودند، به صورت پنهاني براي قوام پيام فرستادند و همكاري خود را با او اعلام داشتند. شاه در باطن با قوام موافق نبود، ولي در شرايط پيش آمده، تسليم نظر امريكا و انگليس شده بود.
روز 28 تير قوام براي اعاده حيثيت در سراسر كشور، درخواست اختيارات فوقالعاده از شاه نمود و در روز 29 تير از او خواست تا فرمان انحلال مجلس را صادر كند. شاه قول داد؛ كه در صورت وخامت اوضاع فرمان انحلال صادر خواهد كرد و از وي خواست جهت برقراري نظم از نيروي نظامي استفاده كند. آيتالله كاشاني در آن تاريخ عكسالعمل نشان داد و با صراحت و قاطعيت دو مطلب را اعلام داشت و براي تحقق آن محكم ايستاد. نخست اينكه قوام خائن به ملت است و بايد كنار رود و ديگر اينكه براي ادامه نهضت ملت مصدق بايد بازگردد.
تلاش علوي و دكتر اميني براي سكوت آيتالله كاشاني بدون نتيجه ماند. نيروي كاشاني در آن روز، براي دربار و قوام منحصر به فرد بود و ميدانستند؛ اگر نظر او به نحوي جلب گردد؛ مشكلي پيش نخواهد آمد، بنابراين، علا پس از اينكه مجلس را متوجه تمايل به قوام ساخت؛ به منزل آيتالله كاشاني رفت؛ اما نه تنها نتوانست، رضايت و يا سكوت وي را جلب كند؛ بلكه با خشم كاشاني مواجه شد. پس از آن دكتر علي اميني كه وزير كابينه مصدق هم بود، در همين زمينه به ملاقات كاشاني رفت و همان جواب منفي را دريافت داشت6 و در تجديد ملاقات هم نتيجهاي نگرفت.7 قوام وقتي نتوانست از اين طريق موفقيتي به دست آورد، اعلاميه معروف «بايد سياست از دين جدا باشد» را صادر نمود8 و فكر كرد؛ بامردم اتمام حجت كند و با تهديد، نيروي كاشاني را پراكنده سازد. قوام فكر ميكرد؛ او، مصدق و امثال اميني از يك خانواده بزرگ هستند، كه در 150 سال گذشته تاريخ ايران، تمام قدرت حاكميت را در اختيار داشتهاند و در قيافههاي گوناگون برحسب موقعيت نمايان شدهاند و با داشتن اهداف بزرگ گاهي، حاكم بودهاند، زماني، وزير شدهاند و دورهاي، نماينده بودهاند و با عضويت در شبكه فراماسونري به لژ بزرگ مربوط شدهاند. با اين آگاهي بود، كه قوام حمله خود را متوجه آيتالله كاشاني كرده بود، كه در توده عظيم مردم مذهبي جايي داشت و ميتوانست، وزنه يكي را به ضرر ديگري سنگين سازد.
كاشاني در مقابل تهديد قوام مبارزه را تشديد ساخت و حمله را به طور غيرمستقيم متوجه شاه نمود و اين امر به دو شكل صورت گرفت؛ نخست، با اعلاميهاي خطاب به قواي انتظامي وضع موجود را برايشان تشريح كرد9 و آنها را به مقاومت اسلامي دعوت نمود و اين امر با وجود فرماندهي كل قواي شاه امر سادهاي نبود، در شرايط آن روز حدود آن اعلاميه از جانب يك روحاني با اعجاب، تلقي ميشد كه بايد از يك ثروت وسيع معنوي برخوردار باشد تا از عواقب آن بيم به خود راه ندهد. ديگر آن كه به وسيله نامهاي كه به علأ نوشت با صراحت قيد نمود؛ كه اگر دكتر مصدق باز نگردد؛ انقلاب را متوجه دربار خواهد كرد.10 ارزش اين دو اقدام در روزهايي كه قوام با اتكا به سياست انگليس و امريكا اعلاميهاش را صادر كرده بود و مجازات اعدام را با تشكيل محاكم انقلابي براي مخالفين در نظر گرفته بود؛ بسيار زياد است. كاشاني در جواب اعلاميه تهديدآميز قوام اعلاميهاي صادر كرد و اوضاع روز و سوابق قوام و دلايل مخالفت با او را تشريح كرد و گفت: «... تاريخ حيات سياسي او پر از خيانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملي، حكم مرگ و قطع حيات سياسي او را صادر كرده است... من نميخواهم كه درباره عدم صلاحيت احمد قوام پيش از اين سخن گفته باشم؛ اما اعلاميه ايشان در نخستين روز زمامداري به خوبي نشان ميدهد؛ كه چگونه بيگانگان درصددند، كه به وسيله ايشان تيشه به ريشه دين و آزادي و استقلال مملكتزده و بار ديگر زنجير اسارت را به گردن ملت مسلمان بيندازند، توطئه تفكيك دين از سياست كه قرون متمادي سرلوحه برنامه انگليسها بود و از همين راه ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور ديني و دنيوي باز ميداشته است؛ امروز، سرلوحه برنامه اين مرد جاهطلب قرار گرفته است... من صريحا ميگويم؛ كه بر عموم برادران مسلمان لازم است، كه در راه اين جهاد اكبر كمر همت بر بسته و براي آخرين مرتبه، به صاحبان سياست استعمار ثابت كنند؛ تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سيطره گذشته محال است و ملت مسلمان ايران به هيچ يك از بيگانگان اجازه نخواهد داد كه استقلال آنها به دست مزدوران آزمايش شده، پايمال شود...» كاشاني براي اينكه تمام جهات را به سوي قوام مسدود نمايد؛ تكتك و دستهدسته نمايندگان مجلس را به منزل ميخواست و از آنها قول ميگرفت تا راي اعتماد به قوام ندهند؛ نتيجه كوشش اين بود كه در صبح روز 29 تير حدود 50 نفر از نمايندگان حاضر شده بودند كه نظر مخالف بدهند و از نظر پارلماني هم پايداري قوام را مشكل ساخت.
همانطور كه پيش از اين ديديم؛ نمايندگان طرفدار نهضت ملي تصميم بر مقاومت گرفتند و متعهد شده و سوگند ياد نمودند؛ كه از مصدق حمايت كنند. گروهي انتخاب شدند تا با شاه ملاقات نمايند و در همين راستا، به دنبال مصاحبه آيتالله كاشاني، اين گروه طي اعلاميهاي راي به تعطيلي 30 تير دادند و در نهايت، اين تلگراف به شاه مخابره شد:
«اعليحضرت: مردم ايران را به جرم وطنپرستي و نهضت ضدبيگانه، بعضي از افراد ارتش و مامورين پارهپاره ميكنند. در سراسر مملكت، عده زيادي مردان شرافتمند و غيور به زندان تسليم شدند، چند نفر از مردان ملي را در معابر عمومي شهيد كردند تا اين ساعت اين جريان قانونشكنانه و ناگوار ادامه دارد، مسلم است، كه اين اعمال ناهنجار عواقب وخيم در بر خواهد داشت، ما نمايندگان ملت با توكل به خداوند و استفاده كامل از كليه حقوق خود براي دفاع از مردم قيام كردهايم و لازم دانستيم، مراتب را به استحضار مقام سلطنت برسانيم.»
روز 29 تير دو جبهه در مقابل هم قرار گرفته بودند؛ جبههاي كه ميخواست، قوام را به هر ترتيب نگهدارد و جبههاي كه با رهبري كاشاني متمركز شده بود و ادامه نهضت ملت ايران را به هر قيمت طلب ميكرد. به نظر جبهه اول، بازداشت آيتالله كاشاني ميتوانست، سنگر ملت را به شكست برساند. ارسنجاني --- همراه و مشاور قوام --- در خاطرات خود مينويسد: «در آن شب، جلسه شوراي امنيت تشكيل شد. مذاكرات براي جلوگيري از تظاهرات 30 تير انجام گرفت و قوام گفت؛ كه اعليحضرت با پيشنهاد من موافقت كردهاند؛ كه صدور دستور انحلال مجلس مابقي ندارد و دستوري دادهام؛ كه حالا نميگوييم، ما شب را نخوابيديم؛ كه قوام چه دستوري داده است. روز بعد قوام گفت؛ كه دستور دادم، شهرباني سيدابوالقاسم كاشاني را توقيف كند، دستور كتبي دادم و امروز او را توقيف خواهند كرد و شما خواهيد ديد؛ چه تاثيري در اوضاع دارد. گفتم؛ كه كاشاني وكيل مجلس است و مصونيت دارد... گفت؛ كه مملكت را به آتش كشيده و در پناه مصونيت ايستادهاند؛ من اين حريم را ميشكنم...» توقيف كاشاني ناموفق ماند، قبل از اينكه توقيف شود؛ خبرگزاريها، خبر آن را پخش كردند و راديوهاي خارجي منعكس كردند؛ كه بر هيجان مردم افزوده شد و امكان عملي پيدا نكرد و اميد قوامالسلطنه در اين مورد به ياس مبدل شد. در نتيجه، كاشاني مجال يافت؛ مصاحبه مطبوعاتي 29 تير را از موضع قدرت انجام دهد و موجبات قيام عمومي 30 تير را فراهم سازد. اين مصاحبه در حالي انجام گرفت؛ كه كاميونهاي حامل سربازان حكومت نظامي،سراسر خيابان محل اقامت كاشاني را در برگرفته بودند. كاشاني در اين مصاحبه اعلام كرد: «به خداي لايزال، اگر قوام نرود؛ اعلام جهاد ميكنم و خودم كفن پوشيده و با ملت در پيكار شركت مينمايم.» آيتالله كاشاني، تفضيل جريانات را تشريح و مداخلات 150 ساله انگليس در امور داخلي ايران را بيان داشت و گفت؛ «كه انگليسيها بارها خواستهاند اين نهضت پر افتخار را از بين ببرند و دولت دكتر مصدق را ساقط كنند. سه بار تعطيل عمومي در سراسر كشور دادم؛ براي اينكه انگليسيها كامياب نشوند؛ ولي اينبار، به دستياري بعضي از عمال خيانتكار خود، احمد قوام را روي كار آوردهاند.»11
در مورد منش حزب توده در مقابل استعفاي مصدق، نويسنده كتاب گذشته چراغ راه آينده است، مينويسد: «كميته مركزي حزب توده ايران، دكتر مصدق را نه زمامداري ملي و ضداستعماري ميشناخت و نه نماينده بورژازي ملي ايران، برعكس، معتقد بود؛ كه هدف نهايي مصدق چيزي جز تحكيم امپرياليزم در كشور ما نيست.»
همين نويسنده مثالهايي از روزنامههاي آن روز مربوط به حزب توده دارد:
«... دكتر مصدق در خطوط كلي، از روش اسلاف خود چون ساعد و رزمآرا پيروي كرده و اگر احيانا هم تغييري درباره وجوه داده شده براي تشديد سياست ضدملي سابق بوده است.» «... مصدق از نظر داخلي، متكي بر طبقاتي است، كه نفع آنها با نفع اكثريت عظيم مردم ايران تعارض دارد... همينها هستند كه سالها يك روز به دنبال قوام و يك روز به دنبال رزمآرا و يك روز هم به دنبال مصدق، انواع جرايم و جنايات را مرتكب ميشوند. اردوي غارتگرانه در ايران يكي است، فقط نقابها فرق ميكند؛ از نظر خارجي نيز دكتر مصدق متكي به يك امپرياليسم جهانخوار بينالمللي است...
تكيهگاه خارجي او يعني امپرياليسم جهانخوار امريكا، نيز نظري جز به اسارت كشاندن و تبديل كشور به پاسگاه تجاوز امپرياليستي نداشته و ندارد. بدين ترتيب، دولتي كه از نظر خارجي و داخلي چنين تكيهگاههايي داشته باشد؛ چگونه ميتواند، مصدر اقدامات اصلاحطلبانه شود...» بنابراين پس از استعفاي مصدق و همچنين انتصاب قوام به نخستوزيري، حزب توده با بيتفاوتي نسبت به اين تغيير نوشت «... نتيجه زد و خورد جناحين هيات حاكمه ايران، هر چه باشد؛ پس از 14 ماه يك بار ديگر اين حقيقت با كمال وضوح به ثبوت رسيده است كه هيچيك از جناحين و شخصيتهاي هيات حاكمه ايران دوست ملت و هوادار منافع او نيستند، اينها همه دشمن و مدافع ماشين بهرهكشي هيات حاكمه ايرانند.» به اين ترتيب حزب توده در آن دوره، بحث اختلافات طبقاتي را در مقابل مبارزه ضداستعماري ملت ايران آورده بود و جناح نيرومند ملي آن روز را كه موتور محرك آن قدرت مذهب بود، تضعيف ميساختند و تنها بعد از 30 تير است، كه كمكم روحيه خود را تغيير داده و سعي ميكنند؛ به جاي روحانيت آن روز بنشينند.
حوادث 30 تير با تعطيلي بازار تهران ادامه يافت. از 26 تير به دنبال نخستين اعلام مخالفت كاشاني بازار تعطيل شده بود. سرلشكر علويمقدم --- فرماندار نظامي --- مراكز حساس تهران را اشغال و تظاهرات را كنترل ميكرد. در نقاط ديگر كشور وضع متشنج بود، در آبادان و اصفهان تظاهرات وسيعي برگزار شد. اعتراض به حكومت قوام به نحوي در نقاط مختلف كشور بروز كرده بود؛ كه صحبت از انحلال مجلس بود. در 29 تير، تعطيلي وسعت بيشتري گرفته بود؛ سرويسهاي اتوبوسراني دست از كار كشيدند و تظاهراتها به صورت پراكنده بر پا ميشدند. گروههاي وابسته به نهضت ملي و از جمله حزب زحمتكشان فرياد مرگ بر قوام، زنده باد مصدق و زنده باد كاشاني سرميدادند. در حوالي بهارستان اجتماعات به اقدامات محلي تبديل شده بود. سرلشكر وثوق به دستور قوام در كاروانسراي سنگي با كاميونهاي پر از سرباز راه را بر جمعيتهايي كه از همدان و كرمانشاه ميآمدند؛ بست و آنها را سركوب كرد. احزاب ايران، زحمتكشان ملت ايران، مجاهدين اسلام و كميته مقاومت ملي اعلاميههايي در جهت پيشرفت قيام صادر كردند. 30 تير روز سرنوشتسازي بود، تانكها در شهر به گردش درآمدند و مردم از نقاط مختلف به سوي مركز شهر، سرازير شدند. بيشتر نمايندگان نهضت ملي، شب را در مجلس مانده بودند و روز 30 تير، ناظر جريان زدوخوردها بودند. جزئيات حوادث آن روز را بايد در كتابهايي كه در اين باب نوشته شده، خواند. در ساعتي از همان روز خبر رسيد؛ كه آيتالله كاشاني با جمع زيادي كفنپوش آمده و در حال حركت به سوي بهارستان است. قواي انتظامي دستور مقابله يافتهاند، مردم در ميدان بهارستان تلفات زيادي داده بودند، در نقطهاي از شهر اتومبيل شاهپور عليرضا گرفتار هجوم مردم شده بود و قواي انتظامي با محاصره كامل او را نجات داده بودند. پيروزي مردم در ساعت دوازده ظهر حتمي بود. مامورين ديگر، در مقابل ابراز احساسات مردم مقاومت نميكردند و در بعضي نقاط جنبه اسلامي قيام كاشاني تاثير خود را گذاشته بود. فرياد جمعي ملت متحد در سقوط قوام كار خود را به پايان ميرساند. شاه با تلفن به مهندس رضوي اعلام داشت؛ قوام معزول گرديد. ارسنجاني در اين رابطه مينويسد: «قوام روز 30 تير در باغ سفارت آلمان بود و اخبار را دريافت ميكرد. ذوالفقاري آمد و گفت؛ كه شهر شلوغ است و مامورين جلوگيري نميكنند. اخبار تا ساعت پنج به قوام داده ميشد، در اين ساعت به سوي كاخ سعدآباد حركت كرد؛ وقتي خبر استعفاي خود را از راديو شنيد؛ كه قيام به نتيجه رسيده بود. ارتش به پادگانها بازگشت و مردم اداره شهر تهران را مستقيما به دست گرفتند. در آن زمان، بين ارتش و مردم اختلاف بود ملت پشتيباني و حمايت از ارتش را نداشت و ارتش هم خود را برگزيده يك قدرت برتر و حاكم بر ملت ميدانست و به وضع و خواسته مردم بياعتنا بود.»
نزديك غروب 30 تير پس از پيروزي ملت و تسلط مردم بر تهران، اعلاميه زير از سوي آيتالله كاشاني صادر گرديد: «بسمالله الرحمن الرحيم. پس از سلام به عموم برادران عزيزم، از اينكه براي مرتبه ديگري همت عالي و شهامت خداپسندانه شما به نتيجه بسيار گرانبها رسيد و عنصر سفاك و جنايتكاري مانند احمد قوام را از صحنه زمامداري پوشالي طرد و آخرين تيرتركش استعمار به سنگ خورد؛ لازم ميدانم؛ اولا خداي بزرگ را شكرگزاري نموده و در ثاني از اين همه فداكاري و استقامت شما مردم قهرمان ايران صميمانه قدرداني نمايم.
عزيزان من، مسلم است ،همانطور كه استقامت و همت شما براي استقلال، آزادي و حفظ دين و دنيا ثمربخش ميباشد؛ همانگونه سبب ايجاد آبرو و حيثيت شما در بين جهانيان خواهد بود. لازم به تكرار نيست، كه رمز موفقيت ملت ايران در گذشته و حال، اتحاد، اتفاق، فداكاري و جانبازي بود و در آينده، همين خصال، سبب ادامه حيات پرافتخار فرزندان رشيد ايران خواهد بود. لازم ميدانم؛ به مناسبت شهادت رشيدانه فرزندان عزيزم، تاثرات بيپايان خود را به عموم هموطنان گرامي از تهران و شهرستانها بالخصوص بازماندگان آن شهيدان پرافتخار ابراز دارم و از خداي بزرگ صبر جميل و اجر جزيل در اين مصائب براي بازماندگان و آمرزش روح پرفتوح آنها را خواستارم. در خاتمه با ابراز صميمانهترين تشكرات از احساسات عاليه هموطنان عزيز تقاضا دارم؛ از فردا به اعتصاب خاتمه داده و با نصب پرچمهاي ملي، سبب كوري چشم دشمنان داخلي و خارجي نهضت ملي ايران بشويد. بديهي است، ميتوانم با كمال صراحت به هموطنان عزيز قول دهم؛ كه از گرفتن انتقام قانوني و خداپسندانه از عاملين وقايع ناگوار امروز كوتاهي ننمايم... والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته، سيدابوالقاسم كاشاني.»
ايدن در پخش خاطراتش به نام نفت ايران، قيام 30 تير را شورشي ميداند؛ كه در تهران روي داد و حزب كمونيست آن را به وجود آورد و قوامالسلطنه ناچار شد؛ استعفا بدهد.12
قيام 30 تير، پيروزي بزرگي براي ملت بود. همان شب، راي دادگاه لاهه به نفع ايران صادر شد و خوشحالي مردم را مضاعف ساخت. دادگاه با اكثريت نُه راي در برابر پنج راي تصميم گرفت؛ كه رسيدگي به اين موضوع در صلاحيت دادگاه نيست، زيرا امتيازي كه در سال 1933 به انگلستان داده شده بود؛ نميتواند، يك معاهده دو طرفي و بينالمللي محسوب شود و بنابراين رسيدگي به آن در صلاحيت دادگاه لاهه نيست.13
مجلس شورا، روز 30 تير را به نام روز مقدس ملي شناخت و تصويب كرد؛ احمد قوام را به علت كشتار جمعي و قيام مسلحانه عليه ملت ايران، مفسد فيالارض شناخت كه مجازات آن اعدام بود، كليه اموال و دارايي او را مشمول مصادره دانست و براي اينكه در مجلس اختلافي نباشد؛ با اينكه آيتالله كاشاني نمايندهاي نبود، كه در مجلس حاضر شود؛ به عنوان رييس مجلس انتخاب كرد.
پينوشتها:
--1- در دوره ملي شدن نفت، آيتالله كاشاني، نقطه وحدت جهان اسلام شناخته شده بود. براي اينكه وضع اين روحاني برجسته را در آن روزهاي بحراني و پرجنجالي ملاحظه نماييم؛ به مصاحبه خبرگزاري (پ --- ان --- پ) و معرفياي كه از كاشاني دارد، ميپردازيم. وي مينويسد: « مردي كه امروز مظهر وحدت و الهامدهنده مسلمين ايران و جهان است يك روحاني ساده، خوش دل، خوشمنظر و شوخ طبع است، كه دوست و دشمن به دورانديشي، سياستمداري، صداقت و صحت وي اعتراف دارند. نيروي بزرگي كه اين مرد قويالاراده و پرحرارت را به جلو ميراند؛ ايمان و اعتقاد وي بر عظمت اخلاقي، قدرت معنوي اسلام و كاملبودن اين آيين براي حكومت دنيايي و آخرتي است. اين پيشواي بزرگ ايران، در سنين كهولت با صداي لرزان خود پيام يگانگي و وحدت اسلام را در جهان پخش ميكند و روزي نميگذرد؛ كه از يك گوشه دنيا مسافري يا سياستمداري يا روزنامهنگاري براي او نامه ننويسد يا به ديدارش نيايد. نام آيتالله كاشاني در لندن، پاريس، نيويورك، كراچي، اندونزي، هندوستان و بهخصوص در كشورهاي اسلامي در رديف گاندي و نهرو قرار گرفته و طبقات آزاديخواه و متفكر اين جامعهها وي را مظهر نجات ملتهاي ستمديده از فساد استعمار مادي مغرب زمين ميدانند. آيتالله كاشاني، لباس ساده روحانيت را كه عبارت از يك عمامه كوچك سياه رنگ و يك لباده بلند و عباي مشكي است، بر تن دارد و در صورت سالخورده و رنج ديده چشمان نافذش، حقيقت چون گوهري درخشان، ميدرخشد. آيتالله كاشاني را ميتوان پيشقدم تجديد اسلام به شمار آورد؛ زيرا وي قريب پنج قرن است، براي رهايي مسلمين از چنگال فشار و احيا و عظمت اسلام ميكوشد و در اين مبارزات رنجها برده است؛ كه منافع دولتهاي بزرگ استعماري وي و خانوادهاش را زير فشار، تبعيد و حبس قرار داده و سه بار وي را مدتهاي مديدي در زندان و بازداشت رنج ميدادهاند. آيتالله كاشاني، يگانه روحاني ايراني است، كه عقيده دارد و اين عقيده خود را بيپروا اظهار ميدارد، كه در اسلام، مذهب از سياست جدا نيست و طبقه ديني و دنيايي مسلمان آن است كه در سياست كشور دخالت كند و با آشنايي كافي بتواند از حقوق برادران ديني خود، كشور و ميهن خويش دفاع كند. آيتالله كاشاني، طرفدار ازدواج اجباري و تشكيل خانواده است و ميگويد؛ كه در صورت ملي شدن اين نقشه، كشور ايران كه اكنون شانزده ميليون جميعت دارد، و در عرض ده سال پنجاه ميليون سكنه، پيدا خواهد كرد. ضمنا آيتالله كاشاني معتقد است، كه براي عملي شدن اين نقشه و براي آنكه جمعيت ايران مرفه و سعادتمند باشند، بايد منابع ثروت اين كشور به دست خود ايرانيان بازگردد و سالي صدو پنجاه ميليون ليره عايدات نفت به جيب خود مردم ريخته شود. با تشكيل خانواده و تبليغات واقعي اسلامي، اخلاق جامعه تهذيب و از اين افساد و انحطاط اخلاقي جلوگيري شود و با ايجاد كارخانهها و ترويج و تكميل صنايع و كشف معادن، زندگي مادي مردم تامين و احتياجات آنها رفع گردد. آيتالله كاشاني عقيده دارد؛ كه در حال حاضر و اوضاع آشفته امروزي، هيچ سازمان دولتي يا ملي نخواهد توانست، مشكلات را رفع كند؛ زيرا دولتهايي كه از ضعف و آشفتگي ايران استفاده ميكردند؛ عدهاي را كه عادت به چپاول و غارتگري از هر طريق پيدا كردهاند؛ بر مردم مسلط ساختهاند و در نتيجه نبودن امنيت قضايي و عدالت اجتماعي اين اشخاص استفادهجو و نادرست، روزبهروز افزايش يافته و اگر جلوي آنها گرفته نشود، تمام ثروتهاي هنگفت خود را در بانكهاي خارجه نهادهاند و اگر امنيت قضايي باشد؛ با ثروتها و همه افراد فعال ايراني به وطن خواهند برگشت. آيتالله كاشاني چنين عقيده دارند، كه خداوند تبارك و تعالي، ثروت طبيعي سرشاري به ايران مرحمت فرموده و وظيفه ما است؛ كه اين منابع را به كار انداخته و حتي كارگران مملكت ما، چون كفايت نميكند؛ از كشورهاي همسايه بايد استمداد كنيم، نه اينكه خود مردم ما از بيكاري، فقير و مضطر باشند. ايادي استعمار در اين كشور چنان شيره و رمق مردم را كشيدهاند؛ كه نفوس كثيره، مشرف بر هلاكت و دچار امراض تراخم، مالاريا و گرسنگي هستند. در باب تبليغات چپ و نفوذ كمونيزم در ايران عقيده آيتالله كاشاني را استفسار كرد و فرمودند: تاثير تبليغات چپ پيشتر براي فقر و هلاكت است، كه عدهاي از مردم روزنه اميدي براي بهبود اوضاع معيشت و زندگي خود ميدانند. بلي عدهاي از روي اصول و مبدا، متمايل به اين مسلك هستند، ولي در نتيجه صحبت و تفهيم مبادي حكومت اسلاميه كه بهترين طرز حكومت در دنياست و باعث اين است، كه هر كس از عدالت، امنيت و رفاه اساسي برخوردار باشد. گمان نميكنم، كسي متمايل براي مسلك افراطي بشود، چنانكه در صدر اسلام به واسطه اينكه قوانين اسلامي مجرا و متبع بود، در مدت كمي مسلمين اغلب دنياي آن زمان را تسخير و فرمانروايي كردند. پرسيدم؛ تصور ميفرماييد؛ در صورتي كه انگليسيها به كلي از ايران ريشهكن شوند؛ ما خودمان بتوانيم صنعت نفت را استخراج، تصفيه و به فروش برسانيم؟ آيتالله كاشاني در جواب گفتند: الان به موجب اطلاع صحيح و دقيق مهمترين ايراني مشغول تصفيه نفت و بنزين و تهيه آنها هستند، البته عده آنها كم است، ولي از حيث تخصص فني قصوري در متخصصين ايراني نيست و حتي روغن ماشين را ميتوانند تهيه كنند. يكي ميگفت؛ كه علت مضيقه از حيث روغن ماشين آن است، كه عمال انگليسيها بعضي اسبابهاي دستگاه را مفقود كردهاند و اكنون از امريكا خواستهاند كه پس از رسيدن، مرتفع خواهد شد و اما در فروش محصولات، تمام دنيا حاجت دارند، قرارداد فروش با ايتاليا، چكسلواكي و لهستان به زودي امضا خواهد شد. با امضاي قرارداد به سايرين هم ما نفت را در بازار تسليم ميكنيم، وسايل تصفيه را خودشان آورده و خواهند برد. ما تا سالي پنجاه ميليون تن هم ميتوانيم نفت استخراج كنيم. در باب انگليسيها بايد بگويم، كه انگليسيها ايران را كشتند. علاوه بر اجحاف مادي در شوون سياسي، مداخله كردند. مردمان خائن را آوردند و آنها هم بدون بقا و رحمي با ملت بيچاره رفتار ميكردند؛ كه تخصر با عاطفه با حيوانات چنين رفتار نميكند.
نفرت آيتالله كاشاني از انگليسيها موقعي خوب آشكار شد؛ كه پرسيدم به عقيده حضرتعالي به هيچوجه با انگليسيها نميتوان سازش كرد؟ آيتالله كاشاني ابروها را درهم كشيد و گفت: گفتم؛ انگليسيها دشمن بشر هستند، از آنها عجب نيست، ولي رفتار ايرانياني كه كاملا مروج حركات ظالمانه و رفتار دلخراش آنها هستند، بدتر و جاي تعجب است. اگر اين ملت سراسر از بين برود؛ بر اين زندگي ننگين رجحان دارد، زيرا مردم ايران اَقل وسايل معيشت را ندارند، اين بيانصافها مال ما را بردند و پايه اخلاق و معنويات ما را متزلزل ساختند و تا وقتي نفوذ آنها صددرصد ريشه كن نگردد؛ اين ملت نميتواند، انتظار داشته باشد؛ كه روي خوش و رفاه ببيند. در باب احتياج انگلستان به نفت ايران، چون طبق قانون، ما بايد به مشتريان سابق نفت بدهيم به انگليسيها هم نفت خواهيم فروخت. من به استوكس هم گفتم؛ كه اگر تا حدود سالي، ده ميليون تن نفت بخواهيد، خواهيم فروخت؛ احتياجات سايرين را هم در صورتي كه نفت ما را بخواهند، به شما وكالت بدهند؛ حاضريم، توسط شما تامين كنيم. درباره وقايع اخير مجلس و بحران احتمالي در دولت، عقيده آيتالله را پرسيدم؛ ايشان فرمودند: اين موضوع دو علت دارد، يكي تحريك شركت نفت و انگليسيها است و يكي ديگر، آن كه، عدهاي كه همه ساله به زور سرنيزه عمال انگليس از صندوق بيرون ميآمدند؛ در دولت حاضر، مساله سرنيزه در كار نيست و اينها مايوسند و مشغول تحريك ميباشند؛ ترتيبي بشود؛ كه باز از صندوقها سردرآورند.
ولي تصور نميكنم؛ در مجلس كاري بتوانند بكنند. همانطور كه آقاي دكتر مصدق گفت: حاجتي به راي اعتماد ندارد و بعد هم اگر حاجتي باشد؛ به اندازه گذراندن بعضي لوايح، نمايندگان در مركز هستند، با اين حال، در برابر احساسات عجيب مالي كه ايرانيان هرگز به خود نديدهاند؛ حكايت خائنين به قدر پشيزي ضرر به اراده ملت و وضع دولت نخواهد زد و بر فرض آن هم كه آقاي دكتر مصدق خداي نخواسته، درنتيجه عدم توانايي و كسالت مزاج كنارهگيري كنند؛ به طور قطع از محالات است، كه اشخاص طرف تمايل انگليسيها به روي كار بيايند. از محاصره اقتصادي انگليس، سوال كردم؛ آيتالله فرمودند: انگليسيها از آغاز ملي شدن صنعت نفت آنچه كردند به زبان خودشان و نفع ملت ايران بوده، از جمله همين محاصره اقتصادي است، كه بدون موجب و برخلاف قوانين عالم دست به اين كار زدند. ملت ايران از اين محاصره خيلي مشعوف است، چون جنسهاي فاسد گرانقيمت انگليس كه به دسايس و حيل به ايران ميفرستادند و تحميل ايرانيان ميكردند؛ مقطوع ميشود؛ مثلا بعد از جنگ، طيارات فرسوده جنگي خود را با كمك دستنشاندگان خود به قيمت گزاف به ايران تحميل كردند و همچنين لكوموتيوهاي راهآهن را با كمك خائنين به مبلغ گزاف به ما فروختند و اغلب آنها را هم تحويل ندادهاند، در مساله تلفن تهران با قيمت گزاف تحميل و آن را ناقص گذاردهاند و همچنين لولهكشي تهران را خراب و ناقص كردهاند و يكي از خوشبختيهاي ملت ايران آن است، كه قطع معاملات ايران با انگليسها بشود. اولا ايران محاصره اقتصادي نميشود و تمام دنيا اجناس به نازلترين قيمت در دسترس ايران خواهند گذارد و به هر حال، محاصره اقتصادي غيرعقلاني و كودكانه است. در صورتي كه درباب نفت عمل آنها برخلاف قانون و حق استقلال ايران است. محاصره اقتصادي آنها از حيث نفت و اخراج متخصصين آنها از ايران خودش براي آنها بيش از محاصرهاي است، كه به خيال كودكانه خود بر ما تحميل كردهاند. اگر قراري براي خريد ندهند؛ متخصصين آنها را دولت بيرون ميكند و به حول و قوه و عنايت خداوندي، انگليسيها تاكنون، در چنين ورطه هولناك، خطرناك و ذلتباري گير نكرده بودند. در باب اينكه ممكن است، انگليسها به زور متوسل شوند؛ آيتالله خيلي خونسرد و بياعتنا بودند و فرمودند: امروز ديگر دوران حكومت زور سپري شده و اگر انگليسها دست بر چنين كاري بزنند؛ اعلام جهاد خواهيم كرد و ساير علماي اسلامي نيز ممكن است، به ما تاسي كنند و آن وقت خاورميانه براي انگليسها خيلي داغتر از آن خواهد شد كه انتظارش را دارند. آخرين سوال من اين بود، كه در صورت سماجت انگليسيها و فشار اقتصادي بر ايران آيا تصور ميرود؛ كالاهاي انگليسي به كلي تحريم بشود؟ آيتالله در جواب فرمودند: حاجتي به تحريم نيست، زيرا وقتي انگليسها با ما معاملاتي نداشتند؛ قطعا اجناسي نخواهند فرستاد و در صورتي كه فشار اقتصادي بر ما وارد آورند، نه تنها در ايران با آنها معاملات به كلي از بين ميرود بلكه شايد تمام ممالك اسلامي را وادار كنيم با انگليسها قطع معاملات كنند و يقين است، كه خطر و ضرر اين كار، براي انگليسها از حد حساب خارج خواهد بود. من از صحبت با اين شخصيت بزرگ اسلامي، هرگز، سير نميشوم؛ ميخواستم؛ مدتي طولانيتر شرفياب باشم و از محضر ايشان استفاده كنم؛ ولي وقت شخصيتي مثل آيتالله كاشاني خيلي گرانبها بوده و در اين موقع عدهاي به انتظار ايشان بودند. با اظهار تشكر و امتنان خارج شدم و شرح ملاقات خود را با ايشان براي خوانندگان گرامي در اخبار روزنامهها گزارش دادم.» (مجموعهاي از مكتوبات، پيامها و سخنرانيهاي آيتالله كاشاني، جلد دوم، صفحه 21 --- 29، به نقل از روزنامه اطلاعات، 7 مهر، 1330 ه'.ش)
--2- نايب رييس مجلس سنا به شاه نوشت: «براي احتراز از پيشامد هر اختلافنظري در مورد ابراز راي تمايل در اين مورد مخصوص، تقاضا ميشود؛ مقام سلطنت، فرمان ملوكانه را صادر فرمايند و كابينه تشكيل و معرفي گردد و مجلس سنا نظر قطعي خود را پس از دقت در برنامه دولت اعلام دارد.»
--3- مصدق ماده واحدهاي به اين شرح پيشنهاد نمود؛ «براي اصلاح امور كشور مدت شش ماه به آقاي دكتر مصدق اختيار داده ميشود تا در امور مالي، اقتصادي، پولي، بانكي، سازمانهاي اداري، مقررات مختلف استخدامي و قوانين قضايي آنچه لازم ميدارند؛ وضع نمايد.»
--4- متن استعفاي دكتر مصدق! پيشگاه مبارك اعليحضرت همايون شاهنشاهي! چون در نتيجه تجربياتي كه در دولت سابق به دست آمده، پيشرفت كار در اين موقع حساس ايجاب ميكند؛ كه پست وزارت جنگ را فدوي، شخصا عهدهدار شود و اين كار مورد تصويب شاهانه واقع نشده و البته، بهتر آن است، كه دولت آينده را كسي تشكيل دهد؛ كه كاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منويات شاهانه را اجرا كند و با وضع فعلي ممكن نيست، مبارزهاي را كه ملت ايران شروع كرده است، پيروزمندانه خاتمه دهد؛ فدوي دكتر محمد مصدق (روزنامه باختر امروز، شنبه 28 تير 31)
--5- خواندنيها، شماره 81و82 سال 31، اسرار مهمي از 30 تير 31.
--6- در همين خلال آقاي دكتر علي اميني به ملاقات آيتالله كاشاني آمده و اظهار كرد؛ كه آقاي قوام پيغام دادهاند؛ كه چون به زودي فرمان نخستوزيري را خواهند گرفت؛ وزراي مورد اعتماد خود را معرفي فرمايند. گفتند؛ كه به جاي آقاي دكتر مصدق هيچكس، نميتواند نخستوزير باشد؛ فرداي آن روز، اكثريتي از نمايندگان مجلس، اعتماد خود را به نخستوزيري آقاي قوام ابراز داشتند... مجددا آقاي دكتر اميني به ملاقات آيتالله كاشاني آمد و همان پيشنهاد را تكرار كرد؛ آيتالله با بياني جديتر گفتند؛ كه سخن همان است، كه گفتهام؛ تا آقاي دكتر مصدق زنده است، هيچكس نبايد نخستوزير باشد، دكتر اميني براي ايجاد ترديد در اين تصميم اظهار نمود؛ كه آقا! توجه فرماييد؛ كه قوام... آيتالله گفتند؛ كه به ايشان بگويند؛ سيد از او ديوانهتر است و هر گاه در ظرف 24 ساعت از نخستوزيري كنار نرود؛ كفن پوشيده و از خانه خارج ميشود.» (اميد ايران، شماره 1003، فروردين 58)
--7- ارسنجاني در صفحات 44 و 45 يادداشتهاي خود مينويسد: «ظهر گذشته بود؛ كه ضبط بيانات تمام شد. از پلهها بالا آمدم، قوامالسلطنه و سرلشكر وثوق در راهروي عمارت جديد نشسته بودند... اسكندري گفت: آقا نسبت به دكتر اميني كملطف هستيد؟ قوامالسلطنه جواب داد؛ كه دكتر اميني بسته من است، ولي نميدانم؛ چرا ميخواهد؛ با سيد كاشي لاس بزند. گزارشي دادهاند؛ كه ديشب و امروز دوبار به ديدن سيدابوالقاسم رفته است. اسكندري گفت: ملاقات با او حتما براي متقاعد كردن كاشاني است، كه اقدام مخالفي نكند. جواب داد: اين قبيل اشخاص را شما نميشناسيد؛ من خوب آنها را ميشناسم؛ اينها خيال ميكنند؛ كه كسي هستند، همين قدر كه به طرفشان رفتند؛ كجتابي را بيشتر ميكنند... نيت قلبي من اين است، كه بايد دين را از سياست جدا كرد. روحاني بايد بر وظيفه روحانيت خود عمل كند؛ ديگر چه كار به حاكم فلان شهر، درآمد گمرك يا انتخابات فلان محل دارد...»
--8- متن اعلاميه معروف قوام چنين بود: ملت ايران بدون اندك ترديد و درنگ، دعوت شاهنشاه متبوع و مفخم خود را به مقام رياست دولت پذيرفته و با وجود كِبَرسن و نياز به استراحت، اين بار سنگين را بر دوش گرفتم و در مقابل سختي و آشفتگي اوضاع در مذهب يك وطنخواه حقيقي كفر بود، كه به ملاحظات شخصي شانه از خدمتگزاري خالي كند و با بيقيدي به پريشاني و سيهبختي مملكت نظاره نمايد. ايران، دچار دردي عميق شده و با داروهاي مخدر درمانپذير نيست، بايد ملت، همكاري بيدريغ خويش را از من مضايقه ندارد تا بتوانم، به اين بيماري علاج قطعي دهم. مخصوصا در يكسال اخير، موضوع نفت كشور را به آتش كشيده و بينظمي بيسابقهاي را كه موجب عدم رضايت عمومي شده، به وجود آورده است؛ اين همان موضوعي است، كه ابتدا من عنوان كردم و هنگامي كه لايحه امتياز نفت شمال در مجلس مطرح بود، موقع را غنيمت شمرده و استثناي حق كامل ايران را از كمپاني جنوب در آن لايحه گنجانيدم. بعضي، در آن وقت تصور نمودند؛ همين اشاره باعث سقوط حكومت شده، اگر هم فرضا چنين باشد؛ من از اقدام خود نادم نيستم، زيرا جانشين آينده من جناب آقاي مصدقالسلطنه، آن فكر را با سرسختي بيمانندي دنبال نموده و در مقابل هيچ فشاري از پاي ننشست. اما بدبختانه در ضمن مذاكرات، نوعي بيتدبيري نشان داده شد؛ كه هدف را فداي وسيله كرد و مطالبه حق مشروع از يك كمپاني را مبدل، به خصومت بين دو ملت ساختند و نتوانستند، از زحمات خود، كوچكترين نتيجهاي به دست آورند. حل اين مساله، يكي از لازمترين مساعي من خواهد بود، به نحوي كه منافع معنوي و مادي ايران كاملا تامين شود؛ بدون آنكه به حق رابطه دو مملكت خدشه وارد آيد. البته، اين دو مشكل است، اما محال نيست و اقدامي كه با عقل و درايت توام باشد، مطمئنا به ثمر خواهد رسيد و هر گاه نرسد؛ من نيز از كار كنار خواهم رفت. در اينجا اين نكته اساسي را لازم ميدانم؛ كه من به مناسبات حسنه با عموم ممالك، خاصه با دول بزرگ دنيا اهميت بسيار ميدهم و رفتار خود را نسبت به آنها منطبق با مقررات بينالمللي مينمايم و ليكن، به اتباع ايران اجازه نخواهم داد؛ كه به اتكاي اجانب، اعتراض خود را بر دولت من تحميل كنند. در امور داخلي، نخستين كوشش من، برقراري نظم و امن خواهد بود تا بتوانم، در يك محيط سالم، مبادرت به رفرمهاي عظيمي نمايم و شالودهاي نوين، براي تاسيسات دولتي بريزم. اصلاح عدليه، در راس كليه ضروريات قرار دارد. هموطنان من به عدل و داد مانند نان و آب نيازمندند؛ بايد قوه قضاييه مستقل باشد و واقعا، از دو قوه مجريه و مقننه، تفكيك و از زيرنفوذ آنها آزاد شود و تمام افراد بدون استثنا. بايد در مقابل قانون سر تعظيم فرود آورند و احكام صادره از محاكم، بيچون و چرا به مورد اجرا درآيد. من شبي، با وجدان آرام سر به بالين خواهم گذاشت؛ كه در زندانهاي پايتخت و ولايت يك نفر، بيگناه با ناله و آه بسر نبرد. همين كه ظلم و ستم رخت بربست؛ مردم با آسايش خاطر اوضاع مالي و اقتصادي خود را سر و سامان خواهند داد و از نعمتي كه خداوند تعالي، در زير و روي زمين ايران به آنها بخشيده، برخوردار خواهند شد. ابتكار برنامه هشتساله، به همين منظور، به مخيره من خطور كرد و در آتيه نيز، اين فكر را با استقامت و اصرار دنبال خواهم كرد.
من ميخواهم؛ كه تمام اهالي اين كشور از مامور دولت، صنعتگر، كارگر، برزگر و بازرگان، غني و ثروتمند باشند. از چشمتنگي بعضي رجال كه درصدد كسر حقوق كارمندان و مصادره اتومبيل و فروش ادارات بر آمدهاند؛ تنفر دارم. ميزان عوايد تمام طبقات را به درجهاي بالا خواهم برد؛ كه همگي بتوانند از كليه مواهب تمدن اين عصر مستفيد شوند. به همان اندازه كه از عوامفريبي در امور سياسي بيزارم؛ در مسائل مذهبي نيز از ريا و سالوس منزجرم. كساني كه به بهانه مبارزه با افراطيون سرخ، ارتجاع سياه را تقويت نمودهاند لطمه شديدي به آزادي وارد ساخته، زحمات بانيان مشروطيت را از نيم قرن به اين طرف به هدر دادهاند. من در عين احترام به تعاليم مذهب اسلام، ديانت را از سياست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقايد قهقرايي جلوگيري خواهم كرد.
ملت ايران! من به اتكا حمايت شما و نمايندگان شما، اين مقام را قبول كردهام و هدف نهاييام رفاه و سعادت شماست. سوگند ياد ميكنم، كه شما را خوشبخت خواهم ساخت. بگذاريد؛ من با فراغ بال شروع به كار كنم. واي به حال كساني كه در اقدامات مصلحانه من اخلال كنند و در راهي كه در پيش دارم، مانع بتراشند يا نظم عمومي را بر هم زنند. اينگونه آشوبگران با شديدترين عكسالعمل، از طرف من روبهرو خواهند شد و چنان كه در گذشته نشان دادهام؛ بدون ملاحظه از احدي و بدون توجه به مقام و موقعيت مخالفين، كيفر اعمالشان را در كنارشان ميگذارم. حتي روزي صدها تبهكار را از هر طبقه به موجب حكم خشك و بي شفقت قانون قرين تيرهروزي سازم. به عموم اخطار ميكنم؛ كه دوره عصياني سپري شده؛ روز اطاعت از اوامر و نواهي حكومت فرا رسيده است. «كشتيبان را سياستي ديگر آمد. تهران 27 تير 1331 رييسالوزرا قوامالسلطنه.» روزي كه اين اعلاميه از راديو پخش شد؛ همه فكر كردند؛ نويسنده آن حسن ارسنجاني است، كه معاونت قوام را عهدهدار بود، اما خود ارسنجاني، بعدها در يادداشتهاي خود طوري مطلب را نوشته كه نويسنده اعلاميه در همان زمان هم مجهول مانده است؛ قوام نميتوانسته خودش اعلاميه را نوشته باشد؛ در حالي كه وقتي اعلاميه در جريان پخش و انتشار از راديو بوده مطالبش براي خود قوام! تازگي داشته و با علاقه به آن گوش ميداده است. وقتي به افشاگريهاي اسناد سفارت امريكا ميرسيم؛ بعيد به نظر نميرسد؛ كه متن اعلاميه در يكي از سفارتخانههاي خارجي تهيه شده باشد!
--9- متن اعلاميه آيتالله كاشاني خطاب به افسران ارتش چنين است! بسم الله الرحمن الرحيم سربازان وطن! افسران عزيزم! پس از عرض سلام، خدا را گواه ميگيرم؛ كه جز سعادت و عزت ايران و شما برادرانم نظري نداشته و ندارم و به پروردگار سوگند كه استقلال ملت مسلمان و عزت آنها هدف نهايي من است. هر كس مختصر تامل و تفكري داشته باشد؛ به خوبي ميفهمد، كه براي من هيچ لباسي جز لباس ارشاد زيبنده نيست و هيچ مقامي در نظر من بالاتر از مقام رضا و اطاعت از حضرت احديت نميباشد و اينك با همه شما اتمام حجت مينمايم. به خداي لايزال، فرداي قيامت در عرصه محشر و پيشگاه حضرت ختمي مرتبت و درگاه عدل ربوبيت هر كس كه با نداي وجدان وطنخواهي و ملت دوستي مخالفت كرده باشد؛ مسوول و مواخذ است، در دنيا قبل از آخرت مجازات و در پيشگاه ملت سرشكسته و بيآبرو خواهد بود. سربازان عزيز شما! گراميترين فرزندان وطن و عزيزترين افراد كشوريد و اين عزت شما، در گرو خدمات صادقانه شما براي مملكت، ملت و دين است و هر قدر استقلال بيشتر و محكمتر باشد؛ قدر و ارزش شما بيشتر خواهد بود. بگذاريد؛ خدا و ملت از شما خشنود باشد؛ زيرا امروز جنگ و جدال بين دو صف حق و باطل است. اعمال احمد قوام كه تنها براي جاهطلبي و برگشت انگليسها و استعمار است، نبايد به دست شما انجام و شما را در مقابل خونها و حقكشيها مسوول كند سيدابوالقاسم كاشاني.» معلوم است. با نفوذ كلامي كه در آن دوره آيتالله كاشاني در تمام اقشار ملت داشت تا چه حد ميتوانست، اين اعلاميه موثر باشد.
--10- آيتالله كاشاني به علا مينويسد: «... عرض ميشود؛ ديروز بعد از رفتن شما، ارسنجاني از جانب قوامالسلطنه آمد و گفت: به شرط سكوت، قوام اختيار شش وزير را در اختيار من ميگذارد. همانطوري كه حضوري عرض كردم؛ به عرض اعليحضرت برسانيد؛ اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام نفرماييد؛ دهانه تيز انقلاب را با جلوداري شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد در انتظار اقدامات مجدانه شما. والسلام. سيدابوالقاسم كاشاني» تاثير اين تهديد شديد با موقعيتي كه آيتالله كاشاني در پيشوايي مذهبي و سياسي داشت؛ معلوم است، قيامي چون 30 تير به دنبال دارد و بلافاصله در وقايع آن زمان چنين ثبت شده! ديروز نيز تمام وقت ارتباط تلفني بيسيم خبرنگاران با دنياي خارج برقرار بود و گزارش راي تمايل مجلس و قبولي دكتر مصدق و اخبار ديگر را مخبرين به سرعت مخابره و تلفن ميكردند. در تمام اين گزارشها اين نكته جلب توجه ميكرد؛ كه كاشاني، عصر يكشنبه وعده داد تا 24 تا 45 ساعت حكومت قوام سرنگون خواهد شد و هنوز 20 ساعت از وعده نگذشته بود؛ كه ملت پيروز شد و حكومت منفور قوام واژگون گرديد. خبرگزاري يونيتدپرس در تفسير جريانات فوق گزارش داد: «سقوط حكومت چهار روزه قوام و تجديد زمامداري مصدق نشانه بارزي است، كه ديگر غيرممكن است، كه يك نهضت سياسي و ملي را در خاورميانه كه از طرف سازمان مذهبي تقويت ميشود؛ در هم شكست. (وقايع 30 تير، 1331، صفحه 242)
--11- بخشي از مصاحبه تاريخي آيتالله كاشاني چنين است: «... اين نهضت پرافتخار را كرارا انگليسها خواستهاند، از بين ببرند و دولت دكتر مصدق را ساقط كنند. اگر در نظر داشته باشيد؛ سه بار تعطيل عمومي در سراسر كشور دادم؛ براي اينكه انگليسها كامياب نشوند. ولي اينبار، به دستياري بعضي از عمال جنايتكار خود، احمد قوام را روي كار آوردند. دكتر مصدق بالاختيار استعفا ندادند؛ چون ديدند؛ وضعيت طوري است ،كه نميتوانند با اختيار حكومت كنند؛ كنار رفتند. احمد قوام كه از حيث روح و جسم و اخلاق لايق زمامداري نيست. به زور انگليسها برگزيده شد و برخلاف قانون نام زمامدار و نخستوزير بر روي خود گذاشتهاند. چون به موجب قانون، بايد سه چهارم از وكلاي حاضر در مجلس به او راي تمايل بدهند. در حالي كه در آن روز 42 نفر بيشتر نبودهاند و جمعيت وكلاي حاضر در مركز 76 نفر بودند، پس راي تمايل قانونيت ندارد... چون در 9 مادهاي كه از مجلس گذشته چيزي كه مانع باشد؛ از اينكه مستشار و كارشناس انگليسي را براي نفت نياورند؛ ندارند و قوام فقط نقشه دارد، كه آنها را مجددا برگرداند....
خيانتكاران، راديو و تلگراف را كه منشا نشر اخبار است، به دست گرفتهاند و نميگذارند؛ اخبار حقيقي به خارج برود و ناچار شدم؛ مخبرين حاضر شوند... و اين اعمال وحشيانه حكومت را به دنيا اعلام كنند. همه جا تعطيل عمومي است و همه مردم در كمال بيصبري در انتظار رفتن احمد قوام و آمدن دولت دكتر مصدق هستند. البته، آنهايي كه با خارج با وسايل خبرگزاري تماسي دارند، بايد به همه جا اين قضيه را اطلاع بدهند؛ كه وضع پرافتخار ايران از بين نرفته و ايرانيان تا جان در بدن دارند، دنبال حكومت استعماري انگليس نميروند.»
آيتالله كاشاني در مورد اعلاميه قوام خنديد و گفت: «اين اعلاميه به ما خيلي كمك كرد.... اگر يك ملتي او را نخواهد، فرمان شاه با راي تمايل مجلس اگر بالاتفاق هم باشد؛ اثري ندارد، چون نمايندگان مجلس بايد تابع اخطار ملت باشند؛ قوام را ملت قبول ندارند، ملت زيربار استعمار نميرود... اگر سخت شود؛ خودم حاضرم كفنبپوشم... تا خون در شاهرگ من و اين ملت است، زير اين بار نميرويم؛ جشن عمومي برقرار نمايند. سيدابوالقاسم كاشاني.»
حكومت چند روزه قوام در آن موقعيت حساس و سرنوشتساز، يك توطئه داخلي و بينالمللي عليه نهضت ملت ايران بود. دامنه اين توطئه آنقدر وسيع بود، كه استعفاي آرام مصدق هم گوشهاي از آن شناخته شد. مردم مسلمان و آزاده ايران با خون خود توطئه را درهم شكستند؛ ولي نميدانستند؛ كه چهره دكتر مصدق، در دوره دوم زمامداري پس از 30 تير تغيير مييابد و از علايم بارز آن، محافظت كامل قوام از جانب دولت مصدق بود. انتخابات مصدق پس از 30 تير نگراني عميق ايجاد كرد و حمايت او از قوام شگفتانگيز بود، سياست ضديت با روحانيت و بهخصوص با آيتالله كاشاني كه بازگردانده مصدق بود، چنان توسعه يافت؛ كه گويا مصدق شخصيتي است، كه سياست قوام را دنبال ميكند و اين روند تا كودتاي 28 مرداد ادامه يافت.
حوادث حواشي قيام 30 تير با اوضاع فعلي مملكت بيشباهت نيست، ابعاد موضوع تفاوت دارد.
انقلاب اسلامي تاريخي 1357 را كه با رهبري ممتاز و بيبديل، نهضت امام خميني پيروز شد و امواج آن در سراسر جهان، لرزش داشت و ابرقدرتها را با بهت و گيجي در مقام چارهجويي قرار داد. اكنون با اقداماتي كودكانه مثل انتخابات خرداد 76 سعي دارند؛ كمرنگ سازند و سياست تنشزدايي را جانشين طوفان انقلاب سازند؛ كه هر نيرويي را وادار به تسليم در برابر منطق و عقل مينمود. كار را به جايي رساندهاند؛ كه از شاه در مورد بازگشت انگليسها سوال شد. آيتالله پاسخ داد: «اگر پاي يك كارشناس انگليسي به موسسات نفتي آبادان برسد؛ من دستور خواهم داد؛ كه تمام تاسيسات نفتي و پالايشگاهها را آتش بزنند و نابود كنند.» سوال شد: «اگر قوام راه مصدق را تعقيب كند، از طرف شما پشتيباني ميشود؟» پاسخ دادند: «اين قضيه از محالات است، ايشان با اجانب همكاري ميكنند. هرگز، نميتوانند رويه آقاي دكتر مصدق را تعقيب كنند»در مورد سياست امريكا در ايران سوال شد؛ پاسخ دادند: «اين را مكرر گفتهام، كه امريكاييها در سياست خام هستند و هميشه گول انگليسها را ميخورند. انگليسها و امريكاييها همپالكي هستند، گمان نميكنم؛ ايراني باشد؛ كه به امريكا تمايل داشته باشد...»
--12- كتاب مصدق، نفت، كودتا، ترجمه و تاليف محمود نوضع، ص 33.
--13- آيتالله كاشاني كه لحظه به لحظه حوادث را دنبال ميكرد، پيامي بدين شرح براي مرجع صادر كرد، «بسماللهالرحمنالرحيم. پس از سلام، به عموم برادران عزيز ديني و ملت رشيد و پرافتخار ايران، اكنون كه دادگاه بينالمللي لاهه با توجه به حقانيت ايران عليه شكايت دولت استعماري انگلستان با تصديق عدم صلاحيت خود راي داده است؛ لازم ميدانم؛ از عموم برادران عزيز تقاضا كنم4 كه امشب را به شكرانه اين موفقيت كه به عنايت پروردگار و استعانت بينظير شما به دست آمده دست به دعا برداريم...»
در اين روز نشان داده شد؛ كه وحدت ملت و توانايي رهبري ميتواند موانع رسيدن به هدف را با تدبير از ميان بردارد و نقشه بيگانگان را به شكست رساند.
از برخورد سياستهاي خارجي با هجوم تودههاي مردمي با شعار اسلامي نتيجهاي حاصل شد؛ كه كمتر كسي در آن دوره، انتظار آن را داشت. بعضي، آن را پيروزي در لحظه شكست ناميدند و برخي ديگر، آن را اعاده حاكميت ملي توصيف نمودند؛ اما نكته مهم در اين جريان تاريخي آن است، كه قدرتهاي خارجي اعم از انگليس، امريكا و روسيه ناديده انگاشته شدند.
انگلستان براي جلوگيري از اصل ملي شدن نفت و بياثر گذاشتن مبارزات ملت در استيفاي حقوق خود، ايران را در محاصره اقتصادي قرار داد.
كار مهمي كه در 31 تير انجام گرفت؛ اين بود، كه ملت با پايداري، تلاش و خون خود قدرت حاكميت مطلق خود راكه مصدق رها كرده بود؛ به چنگ آورد.
30 تير نشان داد؛ چنانچه وحدت در جامعه اسلامي تحقق پيدا كند؛ ميتواند نيرويي به وجود آورد؛ كه اركان استعمار و استبداد را بلرزاند و مقدمات فرو ريختن آن را فراهم سازد.
كاشاني با مجاهدت خاص و اتكا به ملت مسلمان به پا خاست و در آن روز، مسير تاريخ را عوض كرد و نشان داد؛ عميقترين نيروهاي ملي رادر سرزمين ايران، قشرهاي مذهبي دارند، كه در مبارزه در راه حق تا پاي شهادت و از جان گذشتگي ايستادهاند.
يكي از دست اندركاران سياست آن روز مينويسد: «... والاحضرت اشرف چند روز قبل از حوادث خونين30 تير وارد تهران شد و با قوامالسلطنه تماس گرفت و با نمايندگان مجلس براي زمينه سازي و تحميل حكومت انگليسي عينالدوله وارد گفتگو گرديد
قيام 30 تير، پيروزي بزرگي براي ملت بود. همان شب، راي دادگاه لاهه به نفع ايران صادر شد و خوشحالي مردم را مضاعف ساخت. دادگاه با اكثريت نُه راي در برابر پنج راي تصميم گرفت؛