شهید مدرس نماد فریاد ملت در عصر استبداد از ولادت تا اجتهاد

پدر ایشان سید اسماعیل طباطبایی که به کار تبلیغ احکام شریعت و رتق و فتق امور شرعیه مردم زواره مشغول بود، با دختری از سلاله سادات طباطبایی زواره ازدواج کرد و ثمره این پیوند در سال ۱۲۷۸ ق/ ۱۲۴۰خ، فرزندی بود همنام جدش یعنی «حسن». شش سال بعد در سال ۱۲۸۴ ق، حسن به قمشه فرستاده شد تا به تحصیل علوم دین تحت سرپرستی نیای روحانی خویش به نام میرعبدالباقی بپردازد. این پدر بزرگ مهربان در سال ۱۲۹۷ درگذشت در حالی که تمام تلاش خود را به کار بسته بود تا حسن جوان، به تحصیلات خود در زمینه کسب علوم دینی ادامه دهد. در نتیجه، طلبه جویای علم راهی اصفهان شد تا در حوزه علمیه معتبر این شهر ادامه تحصیل دهد. استادان نامدارش جهانگیرخان قشقایی، سیدمحمدباقر درچه ای و ... آن چه از دانش های فقه و اصول لازم بود، بدو آموزش دادند و چون سید حسن به درجه اجتهاد رسید؛ عزم جزم کرد تا راهی مدرسی والاتر یعنی عتبات شود. پس در شعبان ۱۳۱۱ق وارد نجف اشرف شد و از محضر درس مجتهدانی چون: سیدمحمد فشارکی و شریعت اصفهانی بهره جست. هفت سال بعد در سن چهل سالگی به زادبوم مادری بازگشت.

ورود به سیاست و مجلس
هنوز کمی مانده بود تا سید حسن زواره ای به سید حسن مدرس تبدیل شود. در حقیقت، پس از بازگشت از نجف و اقامت در اصفهان، کار تدریس را پیشه و مقصود زندگی خود قرار داده بود. آن چنان در مدرسه جده اصفهان به زیبایی و بلاغت، درس فقه و اصول و شرح منظومه را تدریس کرد که ازاین زمان به «مدرس» مشهور شد. اما تدریس علوم دینیه تنها مرام و هدف او نبود. بلکه در خلال درس به تبیین اوضاع زمانه نیز می پرداخت و همچون دیگر واعظان انقلابی دوران جنبش مشروطیت، حقایقی از ستمگری های حکومتگران روزگار را نیز برملا می ساخت. نخستین تجربه سیاسی او هم، زمانی بود که به مخالفت با اقدامات ناروای صمصام السلطنه، فرمانده عشایر بختیاری و حاکم اصفهان پرداخت و به سبب این اعتراض، در معرض دستگیری و مجازات قرارگرفت. لیکن موج گسترده حمایت مردمی باعث شد تا نه تنها مدرس مجازات نشود که براعتبار و شهرتش نیز افزوده شود. او مدتی بعد راهی تهران شد و ضمن تدریس در مدرسه سپهسالار، فعالیت های سیاسی خود را نیز گسترش داد. از آن جا که طبق اصل دوم متمم قانون اساسی دوره مشروطه، مقرر شده بود قوانین مصوبه مجلس شورای ملی زیرنظر هیئتی از مجتهدان تراز اول باشد و می بایست حداقل پنج نفر از مجتهدان در هر دوره از ادوار قانون گذاری حضور داشته باشند لذا در دوره دوم مجلس شورای ملی (۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰ق) آیت ا... حسن مدرس، از طرف فقهای برجسته حوزه های علمیه به عنوان مجتهد تراز اول برگزیده شد تا به همراه چهارنفر دیگر از مجتهدان به مجلس برود و بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد. در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۲۸ ق، مدرس ۴۹ساله در مجلس حضور یافت، درحالی که عده ای تصور می کردند که او یک روحانی ناآشنا با قواعد بازی های سیاسی است. اما مدت زیادی نگذشت که این سید لاغراندام و کرباس پوش با آن عبای نایینی سیاه و عصای بلند چوبی خود، توجه همگان را به خود جلب کرد و بسیاری دریافتند که وقتی سید زواره ای درباره مسئله ای برانگیخته و حساس شود و نسبت به مقابله با آن احساس تکلیف کند کسی را یارای مباحثه و استدلال با وی نیست.
در سال ۱۳۳۰ق، روس های تزاری که از شکست نقشه کودتای محمدعلی شاه مخلوع خشمگین شده بودند، به استناد قرارداد ۱۹۰۷ و در مخالفت با مورگان شوستر مستشار آمریکایی مالیه ایران، به دولتمردان ایران ضرب الاجل دادند و قطع اصلاحات مالیه را خواستار شدند. این اقدام موهن و خلاف عرف دیپلماسی، مخالفت وکلای مجلس از جمله محمد خیابانی و آیت ا... مدرس را برانگیخت. با وجود این مخالفت و همچنین تظاهرات مردم کوچه و بازار، مجلس شورای ملی حاضر نشد تصمیمی به ظاهر قانونمند برای جواب دادن به دولت متجاوز روس اتخاذ کند. و در نهایت هم مجلس شورای ملی به دستور ناصرالملک قراگوزلو نایب السلطنه انگلوفیل پادشاهی قاجار تعطیل شد و ثمره قانون خواهی و قانون گذاری جنبش مشروطه برای بار دوم به دست عوامل استبداد از میان رفت. با این همه، مدرس در دوره سوم قانون گذاری از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد؛ ولی این دوره از مجلس نیز عمر کوتاهی داشت و به علت فشار بیگانگان و آغاز جنگ اول جهانی یک سال بعد از افتتاح به تعطیلی کشیده شد. توضیح این که هرچند دولت وقت، به طور رسمی بی طرفی ایران را در جنگ جهانی اول اعلام کرد، ولی دولت های متجاوز و پیمان شکن روس و انگلیس بی طرفی ایران را نادیده انگاشتند و کشور را اشغال کردند. در این شرایط ناگوار، گروهی از نمایندگان مجلس از جمله آیت ا... مدرس، با هدف اعلام مخالفت با اشغالگری، کمیته دفاع ملی تشکیل دادند تا مبارزه علیه بیگانگان متجاوز را ساماندهی کند. اما به دلیل پیشروی قوای روسیه، ناگزیر به غرب کشور رفتند و دولت موقتی را تشکیل دادند. مسئولیت وزارت عدلیه و اوقاف آن را مدرس برعهده داشت.
حضوری مقتدرانه تر در مجلس پیش از آن که دوره دیگری از ادوار فعالیت مجلس شورای ملی آغاز شود، مدرس که اینک در میدان سیاست کارآزموده تر و مقاوم تر شده بود، در برابر عقد پیمان ننگین وثوق الدوله با دولت استعماری انگلیس موسوم به قرارداد ۱۹۱۹، واکنش نشان داد و بدین گونه اعلام کرد که او در جایی که پای مصالح ملی کشورش در میان باشد، نه سیاست قلدرمنشانه روسیه را تحمل می کند و نه سیاست محیلانه انگلیس را و به واسطه همین ایستادگی بود که رنج تبعید و زندان را پذیرا شد. همچنان که پس از کودتای رضاخان و سیدضیاء الدین طباطبایی در سوم اسفند ۱۲۹۹ خ، مدرس همراه با شماری از ملیون و فعالان سیاسی دستگیر شد و به زندان افتاد.در حقیقت، این دستگیری دوباره، ناشی از ادامه همان مخالفت با انگلیسی ها بود که این بار به دستور انگلوفیل دیگری به نام سیدضیاء انجام شد.
اما این شخصیت نامدار و نستوه، پس از آزادی، بار دیگر به نمایندگی مردم تهران در دوره چهارم مجلس شورای ملی برگزیده شد و حتی به عنوان نایب رئیس مجلس و رهبر اکثریت مجلس انتخاب شد.
در همین مقطع از فعالیت های مدرس در کسوت نمایندگی بود که بین او و رضاخان چالش ایجاد شد. افسر جاه طلب قزاق تلاش می کرد تا امور نظمیه و خاصه نظارت بر بودجه و تعداد قوای نظامی را در اختیار خود بگیرد. اما مدرس، بی باک و زیرکانه، به مبارزه با سردار سپه پرداخت و در جلسه ۱۴۸ دوره چهارم مجلس به تاریخ ۱۲مهر ۱۳۰۱، نطقی علیه رضاخان ایراد کرد با این لحن که :«در وضع کنونی امنیت مملکت در دست کسی است که اغلب ما از دست او راضی نیستیم و باید بدون ترس و پرده بگویم که ما قدرت داریم او را عزل کرده برکنارش کنیم.» این سخنان در شرایطی ایراد می شد که اکثریتی از فرهیختگان و نمایندگان مجلس، شیفته عملیات اصلاحی و برق آسای رضاخان شده بودند و خواه از سر ترس و خواه به واسطه تبلیغات تجددخواهان، مجذوب اقدامات وزیر جنگ شده بودند.

مدرس و مجلس دیکتاتور
اما گویی مدرس خود را برای یک رویارویی تمام عیار و بزرگتر آماده کرده بود. در سال ۱۳۰۲ خ، دوره پنجم مجلس آغاز شد، در حالی که در این مقطع حساس از تاریخ مشروطه، شرایط برای تغییر نظام حکومتی از دودمان قاجار به سلسله پهلوی فراهم می شد و مدرس رهبری اقلیت مجلس را برعهده داشت.
در ۶آبان ۱۳۰۲، رضاخان بر اریکه صدارت تکیه زد و با هدایت جناح تجددخواه و به واسطه اعتماد به نفس ناشی از سلطه اش بر امور نظامی، بدین فکر افتاد تا سلطنت بدنام و متزلزل قاجاریه را سرنگون کند. از طرفی، با اعمال نفوذ عوامل او در انتخابات دوره پنجم، عده ای از نمایندگان وابسته به مجلس راه یافته بودند و در پوشش فراکسیون تجدد، سنگ جمهوری خواهی را به سینه می زدند. ولی از آن طرف نیز، جناح اقلیت به رهبری آیت ا... مدرس، کوشش خستگی ناپذیری را برای معلق گذاشتن طرح جمهوری در مجلس صورت می داد. تا حدی که به واسطه مخالفت اقلیت با اعتبارنامه وکلای وابسته به دولت، وضعیت به جایی کشیده شد که مجلس از اکثریت افتاد و کار نمایندگان به مشاجره و حتی ضرب و جرح انجامید. اما اقلیت که از نیش زبان گزنده و صریح مدرس به ستوه آمده بود و حریف میدان زبان آوری او نمی شد، به استفاده از حربه نادرست اهانت روی آورد. هنگام تنفس مجلس بود که به تحریک رهبر حزب تجدد، فردی به نام حسین بهرامی معروف به احیاءالسلطنه پس از مشاجره ای لفظی بر گونه مدرس سیلی محکمی نواخت که صدای آن فراتر از سالن مجلس، تا گذر بازار و انتهای کوچه و خیابان هم رفت.
اعتراض های مردمی باعث شد تا اولا: مدرس به عنوان بزرگ مخالف جدی و حریف بلامنازع رضاخان سردار سپه شناخته شود و ثانیا: با قهر کردن نمایشی رضاخان، طرفداران او، مجلسیان را تهدید به کودتا و داغ و درفش کردند که در نتیجه آن، گروهی از وکلا برای بازگرداندن رضاخان به سریر صدارت اقدام کردند و با ممانعت از حضور مدرس در مجلس، سردار سپه دوباره نخست وزیر شد.
مع الوصف، نماینده آزادی خواه و شجاع مردم تهران از راه دیگری به مبارزه برخاست.
با وجود اعمال فشار بر خود و یارانش، مدرس با مطرح کردن مسئله استیضاح، اقدامات خودسرانه و خلاف قانون رضاخان را افشا کرد؛ ولی به دلیل جنجال طرفداران رضاخان در داخل صحن مجلس و هیاهوی اوباش در خارج از آن، موفق به استیضاح نشد.
باری به هر جهت، حکومت نیم بند احمدشاهی به سر آمد و دولت دیکتاتوری رضاشاهی بر سر کار.
انتخابات دوره ششم مجلس برگزار شد و باز هم مدرس سرسخت و مخالف به مجلس راه یافت.
البته در این مقطع، اقلیت مخالف دولت تحت فشار بیشتری بودند و حتی مدرس مورد سوءقصد قرار گرفت اما جان سالم به در برد و در دی ماه ۱۳۰۵ بار دیگر بر صندلی خود در مجلس تکیه زد.
به علاوه، مدرس در دوره ششم به مسائل اجتماعی و رفاهی مردم از جمله مسئله تاسیس صندوق بازنشستگی، اعطای اعتبارات، حفظ قدرت خرید اندوخته های کارمندان، جلوگیری از کاهش قدرت خرید پول و... توجه نشان داد و از پاره ای اقدامات اصلاحی مجلس جانبداری کرد.
با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال۱۳۰۷، حکومت پهلوی بر آن شد تا از ورود مدرس به مجلس جلوگیری کند و انتخاباتی فرمایشی برگزار شد که در آن حتی یک رای به نام مدرس از صندوق ها بیرون نیامد. مسئله ای که باعث شد تا بار دیگر کلامی ماندگار از دهان آن سید شیرین سخن و خوش لهجه بیرون آید که «پس آن یک رای را که خودم به خودم دادم، چه شده است؟!»

واپسین برگ های دفتر عمر
پایان دوره ششم قانون گذاری، همزمان بود با پایان دوره مصونیت پارلمانی مدرس و در نتیجه، شرایط برای بازداشت او توسط حکومت مستبد پهلوی فراهم شد.
لذا در شامگاه دوشنبه ۱۶مهرماه ۱۳۰۷، سرتیپ درگاهی رئیس شهربانی تهران به اتفاق ماموران امنیتی به خانه ستاره پرفروغ مجلس و مخالف وقت دولت یورش برد و او را دستگیر و به زندان خواف تبعید کرد.
گمان رضاشاه آن بود که تبعید مدرس، یاد او را به فراموشی خواهد سپرد و خود وی نیز در غربت، برای حکومت پادشاهی بلااثر خواهد بود.
اما پس از ۹سال اسارت در خواف، بار دیگر نام مدرس در محافل سیاسی تهران بر سر زبان ها افتاد و به واسطه شایعاتی مبنی بر نامه نگاری مدرس و مخالفان شاه، دستور خاموش کردن جان و نام این دشمن سرسخت رضاشاه صادر شد.
ماموران اعزامی از تهران به کاشمر، غروب روز چهارشنبه ۱۰آذر۱۳۱۶ خ/۲۷ رمضان ۱۳۵۶ ق، ماموریت پلید خود را انجام دادند و آیت ا... مدرس را به شهادت رساندند.
همان روزی که ۵۶سال بعد، در روز ۲۳تیر ۱۳۷۲خ، توسط جانشینان مدرس در مجلس شورای اسلامی، به عنوان روز مجلس نام گذاری شد تا برای همیشه تاریخ، یادآور شجاعت و پایمردی آن شهید عرصه سیاست و دیانت باشد. سیاست و دیانتی که از دیدگاه او درست عین هم بودند.

کلام ماندگار مدرس
و در پایان این مطلب ره توشه هایی از کلام مانای شهید مدرس تقدیمتان می شود:
-باید معارف را به قسمی توسعه داد که تمام افراد ممالک استفاده نمایند، نه این که معارف را مجزا کنند که مثلا پسر من که عمامه دارد، حساب نخواند، فقه بخواند. خیر تمام علوم را باید همه بخوانند.
-ترقی و تعالی هر قوم به علم است، اسلام فراگرفتن علم را فریضه دانسته، اما علم به تنهایی کافی نیست، مسلمان باید به دو بال علم و تقوا مجهز باشد. انگلیسی ها علم دارند، اما تقوا ندارند، اگر مسلمین علم و تقوا داشته باشند، هیچ کس بر آن ها مسلط نمی شود.
-ترقی و تعالی هر قوم این خواهد شد که جامعه خودشان را نگهداری کنند و به واسطه ترقی آن جامعه ترقی کنند.
غرض اصلی ما یک جامعه ای است که یک قسمت بزرگ دنیا در آن جامعه شرکت دارد و آن اسلام است. ما خیلی همبستگی اسلامی خود را از دست دادیم، بالاخره باید بیدار شده هوشیار شویم و جامعه خودمان را حفظ کنیم.
-فکر می کردم چرا ممالک اسلامی روبه ضعف رفته و ممالک غیراسلامی رو به ترقی. چندین روز فکر می کردم و بالاخره چنین فهمیدم که ممالک اسلامی سیاست و دیانت را از هم جدا کرده اند؛ ولی ممالک دیگر سیاست شان عین دیانتشان یا جزو آن است، ممکن هم هست اشتباه کرده باشند. لهذا در ممالک اسلامی اشخاصی که متدین هستند، از اشخاصی که داخل در سیاست هستند دوری می کنند؛ آن ها که دوری کردند، ناچار همه نوع اشخاص رشته امور سیاست را در دست گرفته، لهذا رو به عقب می رود.
-عدل آن است که از مورد گرفته شود و به مورد خرج شود. از همان هایی که گرفته می شود، خرج همان ها شود. این معنی عدل است. از ملت پولی که گرفته می شود، به مصارفی برسد که به نفع آن ملت باشد. عرض می شود که غرض از وضع قانون، آسایش خلق است، در امور معاشیه و اگر فایده، هم برای دولت داشته باشد، خیلی خوب است.
- یک اشخاصی رنگ پیدا کردند، آمدند و گفتند که عقیده ما تمایل به سیاست انگلیس است. شاید یکی پیدا بشود و بگوید عقیده سیاسی من روس است، ما بر ضد همه هستیم. ایرانی مسلمان باید مسلمان و ایرانی باشد. هر رنگی غیر از این داشته باشد، دشمن دیانت ما و دشمن استقلال ماست.
-هرکس به ما حمله کند، در هر لباسی که باشد، چه با کلاه شاپو چه با عمامه! فرقی نمی کند، هر کسی که به سرزمین ما تجاوز کند، او را با تیر خواهیم زد و این فعل و عمل را همانند نماز یک فعل واجبی برای مسلمانان کشور اسلامی می شمرد.

مآخذ
مدرس مجاهدی شکست ناپذیر: عبدالعلی باقی- مدرس شهید نابغه ملی ایران: علی مدرسی- مدرس قهرمان آزادی: حسین مکی- یادنامه مدرس- مدرس: بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی- مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی: محمد ترکمان- سایت های اینترنتی و....