سیری در مبارزات آیتالله كاشانی
مصدق نه تنها با اطلاع از تمام ماجرا مماشات كرد، حتی پس از شروع كودتا نیز سعی در مبارزه با كودتاچیان نكرد. مصدق كه خود را «مستظهر به پشتیبانی ملت» میدانست، به رغم درخواست یارانش كه اصرار داشتند رادیو، خبر كودتا را به مردم اعلام كند و از مردم استمداد بطلبند اقدامی كه میتوانست كودتا را در هامن مقطع به شكست منجر كند با این كار مخالفت كرد.
مبارزات روحانی شهیر، آیتالله كاشانی با استعمار انگلیس به گونهای عمیق و ریشهای بود كه در خاورمیانه مبغوض ترین دشمن آنها به شمار میرفت؛ به حدی كه انگلیسیها در آن زمان، تسلیم شدن ایشان را یكی از شرایط صلح با عراق قرار دادند و هنگامی كه جنگ جهانی اول به عراق هم كشیده شد، آیتالله كاشانی و پدر بزرگوارشان حضرت آیتالله حاج سید مصطفی كاشانی، رهبری نیروهای ملی عراق را بر عهده داشتند. او همچنین در قیام علیه قرار داد ظالمانه انگلیس مدتها در جبهه جنگ عراق حضور داشت و با كمك عشایر عراق در مقابل قوای انگلیس مقاومت كرد تا موفق شد قوای انگلیس را مجبور به عقبنشینی كنند. در نتیجه انگلیسیها وادار شدند چهل هزار نیرویی را كه برای تثبیت قرارداد استعماری 1919 وثوقالدوله در ایران گرد آورده بودند و قرار بود این نیروها برای كمك به قوای انگلیس به عراق منتقل شوند، از ایران خارج كنند. از این رو، هم ایران از نیروهای انگلیس تخلیه شد و هم انگلیسیها در عراق شكست خوردند. در حقیقت این مبارزت قهرمانانه آیتالله كاشانی و نیروهای مردمی عراق بود كه موجب كسب استقلال عراق و رهایی ایران از چنگالهای لشكر خونآشام انگلیس گردید.
متجاوزان انگلیسی به این نتیجه رسیده بودند كه وجود آیتالله كاشانی بزرگترین مانع پیشرفت آنها در عراق است، لذا حكم اعدام ایشان از طرف مركز فرماندهی انگلیس صادر شد. 1 بارها در زندان و تبعید به سرد برد و بنا به اراده نیروهای بیگانه از جمله انگلیس، مورد شكنجه قرار گرفت؛ برای نمونه، هنگام اشغال ایران توسط انگلیسیها او را دستگیر كردن دو تا پایان جنگ در زندان و تبعید انگلیسیها بود. آیتالله كاشانی درباره این دوران چنین میگویند:
«.... اجازه داده نمیشد با خارج ارتباط پیدا كنم، به كرات استنطاقهای مفصلی كردند؛ به خصوص در موقعی كه در اراك و كرمانشاهان بودیم. از طرف مأمورین انلگیسی استنطاق میشدم. دو روز هم كه در رشت بودم از طرف مأمورین روسی استنطاق به عمل آمد.» 2
با روی كار آمدن رضا خان به كمك بیگانگان، شخصیت واقعی رضا خان، به تدریج برا یهمگان شناخته شد. دیگر از شركت او در مجالس روضهخوانی و سینهزنی خبری نبود؛ حتی برگزاری این مراسم را ممنوع اعلام كرد و علما را از پوشیدن لباس مخصوص خود محروم كرد. به تدریج نقشه كشف حجاب را عملی كرد و به بهانه رسیدن به دروازههای تمدن، سیاست دور شدن از اسلام و سننهای اصیل آن را در پیش گرفت. در این برهه است كه مخالفت علما از جلمه آیتالله كاشانی شدیدتر میشود و تا پایان حكومت رضا خان ادامه مییابد.
بعد از بركناری رضاخان در شهریور 1320 و اشغال ایران توسط متفقین، مرحوم آیتالله كاشانی در عرصه سیاست و دیانت راه شهید مدرس را در مبارزه با استعمار بیگانه ادامه داد. مبارزه او با انگلیسیها از سالها قبل شروع شده بود؛ انگلیسیهایی كه عنان كشور را در دست گرفته و سالها در پس غارت منابع ، اقدام به گذاشتن مهرههای وابسته در درس دولتها كرده بودند.
آیتالله كاشانی با انتشار اعلامیهای با این مضمون كه «ایران مال ایرانی است» و ذخایر آن به خصوص نفت هم از آن ایرانیان است و فقط قوانین و ضوابط اسلامی باید حكمفرما گردد، باعث شد انگلیسیها از نوكر خود، سهیلی ، نخست وزیر بخواهند كه ایشان را تبعید كند. 3
وقتی ایشان از دستور توقیف خود مطلع شدند، مخفیانه به قم رفتند و حدود یك سال از دست انگلیسیها در امان بودند. وی در قم اعلامیه و شبنامه منتشر میكرد و در این اعلامیهها یادآور میشد كه نباید گذاشت انگلیسیها خود را مالك الرقاب ایران بدانند. همچنین تلگرافی به فرمانداری نظامی مخابره كرد و تسلیم شدن خود را موكول به شرایطی كرد، اما فرمانداری نظامی از طریق درج آگهی در جراید به وی اخطار كرد كه خود را تسلیم كند. سرانجام به وسیله جاسوس انگلیس، «تامارا» ، محل اقامت آیتالله كشف و در 27 خرداد 1323 ه.ش . در گلابدره شمیران دستگیر و بازداشت شد و به شهرهای اراك، رشت و كرمانشاه تبعید شد و تا پایان جنگ در اردوگاههای متفقین با بدترین وضع ممكن زندانی بود. با این حال، ایشان حتی در بازپرسیهایش نیز با انگلیسیها به خشنت رفتار میكرد و به آنها میگفت: «اگر من از دست شما جان سالم به در برم، اجازه نخواهم داد یك قطره نفت به دست انگلیسیها برسد.» 4 سرانجام، آیتالله كاشانی پس از گذشت 28 ماه از زندان متفقین آزاد شد. گفتنی است ایشان هنگامی كه در تبعید بودند برای دوره چهاردهم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده مردم انتخاب شدند و این حاكی از شناختی بود كه مردم از عمق مبارزات ایشان داشتند پس از پایان جنگ جهانی دوم و آزادی ایشان از زندان، در طول مسیر خود از كرمانشاه تا تهران، مورد استقبال مردم شهرهای مختلف قرار گرفتند و در بین راه برای مردم سخنرانی كردند. 5
سیاست بازیهای قوامالسلطنه و ایجاد حزب دمكرات و ائتلاف با حزب توده و حزب ایران موجب شد كه وزرای انتخابی از بین این گروهها باشند و آنان نمایندگانی در مجلس داشتند و حتی به آیتالله كاشانی در صورت همكاری قول چند وزارت داده بودند، ولی ایشان گول تزویرهای آنان را نخوردند و سخت در مقابل آنها قد علم كرده، و بر خلاف خواسته دربار و قوام، مردم را به مبارزه دعوت كردند. سرانجام ایشان را در مسیر مشهد در شهر سمنان بازداشت و ابتدا به بهجتآباد قزوین و سپس به كمره تبعید كردند. در همان سلا آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی دار فانی را وداع گفت. در مجلس ترحیم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، آیتالله سید محمد بهبهانی خواستار آزادی آیتالله كاشانی شد و بعد از مدتی قوام با عزیمت ایشان به قزوین موافقت كرد. 6
در دی ماه همان سال، آیتالله كاشانی در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی به نمایندگی انتخاب شدند و بعد از نخست وزیری عبدالحسین هژیر كه از سرسپردگان انگلیس و مأمور حل قضیه نفت بود و در حالی كه بسیاری از گروههای سیاسی سكوت اختیار كرده بودند ـ ایشان تظاهرات عظیمی را به راه انداختند. در این تظاهرات قشرهای مختلف مردم به خصوص روحانیون، از جمله شهید نواب صفوی حضور فعال داشتند. این امر حاكی از پیوند عمیقی بود كه بین مردم و روحانیت مبارز وجود داشت. هژیر كه از این اقدام وحشت زده شده و به خشم آمده بود، دستور تیراندازی به سوی تظاهركنندگان در مقابل مجلس شورای ملی را صادر كرد كه بسیاری از مردم كشته و مجروح شدند.
هژیر در 25 خرداد 1327 دستور داد منزل حضرت آیتالله را محاصره كنند. روز بعد، مردم تظاهراتی بر پا كردند كه آیتالله، مردم را به آرامش و لغو تظاهرات دعوت كرد. این اقدامات، هژیر و قدرت و حكومت او را به سقوط كشانید و ساعد بر سر كار آمد، با وجود این آیتالله كاشانی به وظیفه خود همچنان عمل میكرد. او با برگزاری نمازهای عید فطر و قربان، بار دیگر قدرت و عظمت مردم مسلمان ایران را به نمایش میگذاشت. با آغاز ایام سوگواری سیل خورشان مردم به خیابانها ریختند و این دولت بود كه از سر ترس و وحشت در صدد بر آمد به هر وسیله ممكن، مانع تظاهرات گسترده مردم شود، ولی راهی در مقابل آنان به جز اسلحه نیافت و جلوی مردم را بدین وسیله سد كرد.
در پی ترور شاه، بار دیگر آیتالله كاشانی كه از طرف شاه «فناتیك» لقب گرفته بود دستگیر و در فلك الافلاك زندانی و از آنجا به لبنان تبعید شد. 7 پس از تبعید ایشان، مبارزات همچنان ادامه یافت و روحانیون از هیچ كوشش فروگذار نكردند تا اینكه جمعیت فداییان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی رابطه مستقیم با آیتالله كاشانی برقرار كرد و اعلامیههای ایشان را در ایران پخش میكرد. رژیم به هر شكل ممكن در صدد جلوگیری از مبارزات مردمی بود و در همین ایام به یكی از مراكز فداییان اسلام حلمه كرد و عدهای از آنان، از جمله مصطفی كاشانی را دستگیر كرد و به زندان انداخت. بعد از ترور انقلابی هژیر به دست یكی از فداییان اسلام به نام شهید سید حسین امامی، آیتالله كاشانی، در انتخابات دوره شانزدم مجلس شورای ملی، غیابا از طرف مردم به نمایندگی مجلس انتخاب شد و این امر باعث ورود ایشان به تهران و صحنه مهیجی از حضور فعال تمام اقشار ملت بود كه به استقبال آیتالله آمده بودند. 8
چهار روز بعد، یعنی 24 خرداد 1329 ه.ش. فراكسیون جبهه ملی با حضور آیتالله كاشانی و مصدق تشیكل شد. در این مجلس، دكتر مصدق پیام آیتالله كاشانی را كه درباره مسأله نفت و دیكتاتوری در ایران و عدم اعتبار مجلس مؤسسان بود قرائت كرد. چند روز بعد، اعلامیهای در مخالفت با دیكتاتوری رزمآرا منتشر كردند و اجتماع بزرگی را در مسجد شاه سابق ترتیب دادند كه سخنرانان راجع به ابطال قرارداد نفت 1312 به سخنرانی پرداختند و چند روز بعد نیز ، اجتماعی در مسجد شاه سابق تشكیل شد كه این اجتماع خواستار ملی شدن صنعت نفت بود. 9
سرانجام در شانزده اسفند 1329، شهید خلیل طهماسبی، رزمآرا را از پای در آورد و روز بعد آیتالله كاشانی و تنی چند بازداشت شدند. آیتالله كاشانی در مصاحبهای قتل رزمآرا را واجب شمرد و خلیل طهماسبی را منجی ملت معرفی كرد. این مصاحبه ، محافل سیاسی را تكان داد و به روایتی، شاه از طریق سرلشكر ضرابی به آیتالله كاشانی پیام فرستاد كه مانع تندرویهای فداییان اسلام شود و اجتماعی را كه قرار بود در میدان بهارستان بر پا شود متوقف كند، اما ایشان قبول نكرد و زیر بار نرفت. 10
اعدام انقلابی رزمآراء به دست مجاهد شهید خلیل طهماسبی و تشدید مبارزات مردم و روحانیت به رهبری آیتالله كاشانی، سرانجام موجب تصویب ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در 29 اسفند 1329 شد و ملت عاقبت توانست با رهبری روحانیت و در رأس آن آیتالله كاشانی به پیروزی شگرفی در مقابل استعمار و استبداد نایل شود.
پس از كشته شدن رزمآرا حسین علا یكی از مهرههای دست نشانده انگلیس نخست وزیر شد، ولی چون نتوانست قانون ملی شدن نفت را لغو كند، استعفا داد.
سپس مجلس به مصدق ابراز تمایل كرد و مصدق به شرط تصویب لایحه نه مادهای كمیسیون مخصوص نفت، كه در راستای خلع ید پیشنهاد شده بود، پذیرفت كه نخست وزیر شود و بعد از مدتی، حقانیت ایران در دادگاه لاهه در خصوص ملی شدن نفت به اثبات رسید. باتمام مشكلاتی كه برای دولت پیش آمده بود و با همراهی مردم به رهبری روحانیت مبارز و در رأس آنها آیتالله كاشانی، توانستند بر همه مشكلات داخلی و خارجی فائق آمده، مردم را با بروز همه مشكلات اقتصادی همراه و همگام دولت نگاه دارند. مصدق در صدد آن بود كه بر اختیارات خود بیفزاید و خواستار عهدهدار شدن وزارت جنگ شد.
مصدق به دنبال مخالفت شاه، بدون اطلاع آیتالله كاشانی و دیگران استعفا داد و قوام، مأمور تشكیل كابینه شد. قوام در ابتدای كار اعلامیه شدیداللحنی مبنی بر محدود كردن آزادیهای سیاسی صادر كرد.
در این مقطع حساس، مجددا مردم به همراهی آیتالله كاشانی به میان مبارزه آمدند تا بار دیگر نقششان در همگامی با روحانیت مباز در جریده تاریخ ثبت شود. آیتالله كاشاین به مخالفت شدید با قوام برخاست و مردم را با صدور اعلامیهای به مبارزه دعوت كرد: «احمد قوام، عنصری كه در دامان دیكتاتوری و استبداد پرورش یافته و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جو است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حكم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر كرده است، برای چندمین بار بر مسند خدمتكاران واقعی گماشتهاند. احمد قوام باید بداند در سرزمینی كه مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب ، شانه از زیر بار دیكتاتوری بیرون كشیدهآند، نباید رسما اختناق افكار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعی تهدید نماید. بر عموم برادران مسلمان من لازم است كه در این راه جهاد اكبر،كمتر همت محم بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است». 11
در حالی كه مصدق به احمدآباد رفته بود و سدت روی دست گذاشته و سكوت اختیار كرده بود، آیتالله كاشانی با صور اعلامیهای مردم را به حركت در آورد و تعطیل عمومی اعلام شد. روز بعد، در حالی كه كامیونهای حامل سربازان، سراسر خیابان محل سكونت ایشان را تصرف كرده بودند، خبرنگاران خارجی و داخلی و نمایندگان احزاب و گروهها ، دسته دسته وارد منزل ایشان میشدند. ایشان در پاسخ به پرسش یكی از خبرنگاران كه اگر قوام نرود حضرت آیتالله چه تصمیمی میگیرید؛ با یك حركت شدید به روی صندلی دو زانو نشست و فرمود:
«به خدای لایزال اگر قوام نرود اعلام جهاد میكنم و خودم كفن پوشیده با ملت در پیكار شركت مینمایم». 12
پس از این موضعگیری قاطع آیتالله كاشانی، بازار تعطیل شد و مردم به خیابانها ریختند و خواستار سرنگونی قوام شدند. به دستور قوام مردم به گلوله بسته شدند و عدهای به شهادت رسیدند. سرلشرك وثوق كه فرماندهی ژاندارمری را به عهده داشت، مردم كفنپوش را كه از طرف كرمانشاه و همدان و قزوین به طرف تهران میآمدند به گلوله بست و از حركت آنها جلوگیری كرد13 . نمایندگان شاه به دیدار آیتالله رفتند تا ایشان را راضی كنند كه مردم را آرام نماید، ولی ایشان قبول نكردند ومجددا تصریح كردند اگر قوام بر كنار نشود اعلام جهاد خواهم داد. شاه كه موقعیت خود را در خطر دید با بركناری قوام موافقت كرد و سرانجام، دكتر مصدق با تلاش و فداكاری آیتالله كاشانی و مردم، یك بار دیگر بر سر كار آمد.
مردم كه با وجود توطئههای دشمن در قضیه ملی كردن نفت به پیروزی رسیده بودند، در صدد نفی هر گونه سازشكاری و خطوط انحرافی برآمدند. روحانیت در همراهی با مصدق از شروع دوباره صدارتش از هیچ كوششی فروگذار نكرده و با قدم و قلم از او پشتیبانی كردند. در انتخابات دوره هفدم شورای ملی، آیتالله كاشانی از تهران انتخاب و علی رغم میل باطنی به ریاست مجلس برگزیده شد. ایشان در این باره چنین گفتهاند:
«چون مقام ریاست مجلس به وجهه اینجانب چیزی اضافه نمیكند، بلكه با شائبههای سیاسی این شغل بیشتر مرا لكهدار میسازد؛ توصیه مینمایم كه از اعضای فراكسیون نهضت ملی ، شخصی كه شایسته باشد انتخاب كنند. ولی اگر خدای نخواسته فراكسیون نتوانست توافقی پیدا كند و این عدم توافق امكان بروز اختلافاتی را بنماید من حضارم فداكاری كرده و این سمت را قبول كنم. اما متأسفم كه به واسطه ضعف مزاج قادر به حضور در مجلس و اداره امور آن نیستم». 14
مصدق همین كه پا بر عرصه نخست وزیری گذاشت، علیرغم پشتیبانی مردم به رهبری آیتالله كاشانی، بنای ناسازگاری با روحانیت را گذاشت.
آیتالله كاشانی در سی تیر نامهای، ضمن تقاضای مجازات مسببین كشتار مردم، خواستار ایجاد سهولت در ملاقات مردم با ایشان شدند، مصدق در پاسخ چنین نوشت:
«به عرض میرساند مرقومه محترمه شرف وصول ارزانی داد. نمیدانم در انتخاب آقای سرلشكر وثوق و یا آقای دكتر اخوی كه بدون حقوق برای خدمتگزاری حاضر شدهاند و همچنین آقای نصرتالله امینی كه از فعالترین اعضای نخست وزیری هستند، حضرتعالی چه عیب و نقصی مشاهده فرمودهاید كه مورد اعتراض واقع شدهاند. بنده صراحتا عرض می كنم كه اكنون در امور، اصلاحی عملی نشده و اوضاع سابق مطلقا تغییر ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند. خاصه اینكه هیچگونه اصلاحاتی ممكن نیست، مگر اینكه متصدی مطلقا در كار خود آزاد باشد.
اگر با این رویه موافقید بنده هم افتخار خدمتگزاری را خواهم داشت والا چرا حضرتعالی از شهر خارج شوند؛ اجازه فرمایند بنده از مداخله در امور خودداری كنم. والسلام علكیم و رحمهالله و بركاته ـ دكتر محمد مصدق» 15
این در حالی بود كه سرلشكر وثوق، مردم كفنپوشی كه در قیام سی تیر برای روی كار آمدن مصدق حركت كرده بودند و از كرمانشاه به طرف تهران میآمدند، در كاروانسرای سنگی به خاك و خون كشیده و عده بسیاری از آنان را به شهادت رسانده بود. همچنین طبق گفته خود آقای مصدق آقایان بیات، فلاح ، حداد و بختیار، نامشان در اسنادخانه سدان به دست آمده بود كه ازوابستگان به انگلیس بودند.
شگفت اینكه همین افراد نه تنها بر سر كار آمدند، بلكه ارتقای مقام نیز یافتند و عاقبت جزو امضاكنندگان قرار داد كنسرسیوم نفت شدند. البته آنگونه كه بعدها روشن میشود همه این اقدامات زیر چتر حمایت مصدق انجام میگرفت؛ در راستیا این اقدامات، سرتیپ متیندفتری را (یكی از بستگان مصدق كه شبانه با نردبان از خانه آیتالله كاشانی بالا رفته و او را با توهین و جسارت توقیف كرده بود) به ریاست گارد مسلح گمرك گمارد. بعدها معلوم شد در روز كودتای 28 مرداد، متین دفتری فرمان ریاست شهربانی را از مصدق و سپهبد زاهدی در دست داشته است. به این نوشته آیتالله كاشانی توجه كنید:
«در آن روز پر مخاطره و وحشتناك به شهادت عوم ملت،به حكم وظیفه دینی و ملی، از انجام وظیفه غفلت ننموده و از ملت جدا نشدم و با همكاری هموطنان عزیز به عنایت خداوندی توطئههای خائنانه و نقشههای مزورانه انگلستان نقش بر آب شد. امروز،بدین وسیله مراتب تعزیت و تسلیت صادقانه خود را پس از طلب مغفرت برای شهدا كه یقینا آمرزیده هستند به عموم ملت ایران، بالاخص بازماندگان داغدارشان تقدیم میدارم و از خداوند متعال مسألت دارم كه ارواح پاك آنان را با ارواح مقدسه شهدای كربلا محشور فرماید. در حاتمه ناگریز از اظهار تأسفم كه نه تنها هنوز قاتلین آن فاجعه جانگداز مجازات نگردیده، بلكه منویات و هدفهای شهدای راه آزادی كه به خاطر آن جان خود را فدا نمودهآند تحقق نیافته و اوقات حساس و گرانبهای ملت و مملكت به دفع الوقت و غرضورزی و عناد و لجاج و خودخواهی گذشته. از خداوند تعالی، فرج عاجل را برای این ملت رنجدیده و ستمكشیده خواهانم. سید ابوالقاسم كاشانی». 16
با وجود حمایت آیتالله كاشانی از مصدق برای كوتاه كردن دست استبداد و استعمار، مصدق و دوستانش به گونهای عمل كردند كه موجب شكست نهضت در 28 مرداد شدند. گفتنی است كه آیتالله كاشانی هیچگونه خصومت شخصی با مصدق نداشت و اگر انتقادی از او میكرد تنها سعی در اصلاح امور به صورت پند و نصیحت داشت و همه اینها به خاطر انجام وظیفه و كوتاه كردن دست استبداد داخلی و استعمار خارجی بود.
مطالعه صفحات بعدی این مقال، گویای این واقعیت است. به هرحال، قضاوت به عهده شما خوانندگان محترم واگذار و این واقعه بعدا به تفصیل بیان میشود.
دولت مصدق در 29 اردیبهشت 1331، بر اساس یك تصویبنامه غیرقانونی، دستور توقیف انتخابات مجلس هفدهم را داد و این در حالی بود كه تا این زمان فقط هشتاد نفر از 136 نماینده مجلس انتخاب شده بودند. دولت در توجیه این اقدام غیرقانونی استدلال میكرد: چون اختلافات ایران و انگلیس در زمینه ملی شدن نفت در دیوان بینالمللی دادگستری مطرح است احتمال دارد عوامل بیگانه از وجود اختلافات بین نامزدهای انتخاباتی بهرهبرداری كنند و در نتیجه، نظم و امنیت كشور مختل شود. از این رو، انتخابات بقیه حوزهها به بعد از خاتم كار دیوان لاهه موكول شد. بدیهی است، طرح چنین استدلالی، هیچ مبنای قانونی و منطقی نداشت. آیتالله كاشاین تذكرات دوستانهای راجع به این موضوع ددن كه مصدق اعنایی نكرد. در طول یازده ماهی كه دولت مصدق بر سر كار بود انتخابات برگزار نشد و این خود، مقدمهای برای وقوع حدثه سی تیر شد و مكمل آن استعفای ناگهانی و غافلگیر كننده نخست وزیر بود. پس از پیروزی قیام 30 تیر، مصدق علاوه بر نخست وزیری پست وزارت دفاع را نیز در اختیار گرفت و زمینه مساعدی برای او فراهم آمد تا بتواند اصلاحات اساسی خود را در زمینههای مختلف آغاز كند. او نه تنها در این مسیر گام برنداش، بلكه در صدد توسعه قدرت و نفوذ خود بر آمد و موجب تشدید برخوردهای اختلاف برانگیز شد. او لایحه 20 مرداد 1331 را به مجلس فرستاد كه به موجب آن اختیار قانونگذاری را برای شش ماه از مجلس درخواست كرد. برای توجیه خواسته خود، مدعی بود كه چون دولت در صدد انجام كارهای بزرگ و مؤثری است، پس باید رییس دولت اختیارات كافی داشته باشد و این اختیارات باید فقط در پیشبرد برنامههای سودبخش برای مردم گرفته شود. 17
آیتالله كاشانی نامهای به این شرح نوشتند: «زیان بزرگ این قانون ناهنجار و نسنجیده در این است كه گر قدرتهای بزرگ خارجی به همدستی قدرتهای داخلی پرچم ملیت ایرانی را واژگون كنند، همین قانون را بر فرق ملیون این ملكت خواهد كوفت و از آن برای سركوبی، استفاده عظیم خواهد كرد. وقت هیچوقت از دست نخواهد رفت. عجله نفرمایید. اگر در پیشرفت مسائل و مصالح در قبال این همه قدرت مخالف موفق شدید آن وقت همه كار به نفع مملكت می توان كرد. این قانون فعلا به مصلحت ملت و مملكت نیست. خواهش میكنم بدون مشورت قبلی از تصویب و اجرای این قانون خودداری فرمایند و مردم و مملكت را به گرداب هلاكت و نابودی نكشانید.» 18
سرانجام مجلس موافقت كرد و بعد از این، لایحه جدیدی را برای انتخابات تهیه كردند كه به موجب یكی از بندهای آن، تعداد نمایندگان مجلس از 136 تن به 172 نفر افزایش مییافت. در صورت تصویب میباید 87 نماینده در مجلس حضور داشته باشند، در حالی كه مجلس نیم بند 17 فقط با 79 نفر به كار خود ادامه میداد. چون تعداد نمایندگان موجود، از حد نصاب تعیین شده كمتر بود،تصویب لایحه مزبور عملا به تعطیلی مجلس منجر میشد.
عدهای از نمایندگان كه این خطر را احساس كردند طرح سه فوریتی را تهیه كردند مبنی بر اینكه هیچ طرح یا لایحهای نمیتواند به موجب امضای رییس دولت باعث تعطیل یا فلج شدن مجلس فعلی گردد ولی با عدم حضور یاران مصدق در مجلس مانع تصویب این طرح كه برای دولت هیچ ضرری نداشت، شدند و دولت عملا با جلوگیری از تكمیل تعداد نمایندگان تا اندازه زیادی موفق شد عنان مجلس را در دست گیرد.
اختیارات ششماهه در شرف اتمام بود. مصدق با وجود در دست داشتن همه اختیارات و حمایت آیتالله كاشنی، ماده واحده تمدید یك ساله اختیارات خود را در هیجده دی 31 با دو فوریت تقدیم مجلس كرد و لزوم تصویب آن را چنین عنوان نمود:
«آقایان نمایندگان چون جنین وضعی را حس كردند بدون تردید به اتفاق كلمه برای مدت شش ماه به اینجانب اختیار دادند تا لوایحی را به موقع به اجرا گذارند ... همان اوضاعی كه پنج ماه قبل آن اختیارات را ایجاب میكرد هنوز هم وجود دارد و جز تمدید اختیارات راه دیگری به نظر دولت نمیرسد .... از این جهت، ماده واحده ذیل به قید دو فوریت پیشنهاد میشود. امیدوار است با تصویب آن، امكان هر گونه اقدامات قانونی كه برای ادامه اصلاحات ضروری است به دولت اینجانب داده شود.
ماده واحده: «اختیارات موضوع قانون مصوب بیستم مرداد ماه 1331 از تاریخ انقضا برای مدت یك سال دیگر تمدید میشود.» 19
هنگام طرح ماده واحد مزبور،آیتالله كاشانی در بیمارستان بستری بودند. ایشان به گروهی از نمایندگان كسبه و اصناف گفتند كه مصدق مرد عمل نیست و در صورت داشتن ا ختیارات هم نمیتواند كاری از پیش ببرد. این گروه در صدد برآمدند مصدق را از گرفتن اختیارات منصرف كنند، تأكید مصدق بر گرفتن اختیارات، نقض روشن و آشكار قانون اساسی بود. در این هنگام آیتالله كاشانی پیامی بدین شرح به مجلس ارسا ل داشت:
بسمالله الرحمن الرحیم
مجلس شورای ملی شیدالله اركانه. به حكم قرآن مجید كه بهترین رهنمای خلق جهان است و نعمت اسلام كه راه مرحمت حضرت باری تعالی بر جامعه بشریت جهانی ارزانی گردیده و دستور متقن حضرت خیرالانام كه امر و مقر است بر ودایع و سپردههای مردم طریق امانت ملحوظ گردد و در جمیع حال و احوال، همگی خدای را حاضر و ناظر دانسته و اجتناب از مناهی و خیانت نموده، طریق رستگاری را بپیماییم.
برحسب وظیفه دیانتی خود، سمت ریاست مجلس شورای ملی كه بنابر اصرار آقایان نمایندگان عهدهدار میباشم، باید به اطلاع مجلس برسانم، ملت ایران در اثر كوششهای فراوان و فداكاریهای بسیار و دادن تلفات بیشمار بر طبق قانون اساسی مورخ چهارده ذیقعده 1324 دارای حقوقی است كه حفظ و صیانت آن به عهده نمایندگان محترم مجلس و زعمای قوم عامه ملت شناخته شده و آقایان نمایندگان محترم هم به نگهداری آن با خدای خود طبق قسم نامهای كه در اصل یازده قانون اساسی مندرج است، عهد و پیمان بستهاند.
چون در اصل 27 متمم قانون اساسی، حق قانونگذاری به عهده مجلس شورای ملی محول گردیده است و قوه قضاییه به محاكم شرعیه در شرعیات و به محاكم عدلیه در عرفیات و اجرای قوانین در عهده هیأت دولت و قوه اجراییه واگذار شده، و در اصل 28 قوانین ثلاثه مزبور را برای همیشه از یكدیگر ممتاز و منفصل نموده است و تخلف از مواد مزبور كه روح قانون اساسی و حكومت مشروطه میباشد، تمكین در برابر حكومت خودسری و تسلیم به مطلق العنانی و مخالف صریح قانون اساسی میّاشد كه نگهداری آن را به نمایندگان محترم مجلس در برابر خدای بزرگ و ملت ایران قسم یاد نمودهاند، بنابر وظطفه محوله از طرف خلق فداكار ایران به نمایندگی مجلس و تفویض سمت ریاست مجلس به اینجانب از طرف نمایندگان، لزوما بالصراحه اعلام مینمایم كه لایحه اختیارات تقدیمی آقای دكتر مصدق نخست وزیر به مجلس شورای ملی مخالف و مباین مسلم اصل و قانون اساسی و صلاح مملكت و دولت است و با این وصف، مجلس شورای ملی نمی تواند چنین لایحهای را كه مخالفت صریح با قانون اساسی دارد و موجب تعطیل مشروطیت و ناقض مواد 11 و 13 و 24 و 25 و 27 از قانون اساسی و اصول 7 و 27و 28 متمم آن میباشد و در حقیقت با عدم رعایت قوای مرقومه مملكت به حالتدیكتاتوری بر میگردد و از طرفی، حدود اختیارات نمایندگان مجلس شورای ملی در حدود وكالتی است كه به موجب قانون به آنها واگذار شده و حق واگذاری قانونگذاری را به غیر ندارند و روشن است چنین عملی فاقد ارزش قانونی است. بناء علی هذا، به ستور صریح قانون قدغن مینمایم كه از روح آن در جلسات علنی مجلس خودداری شود و نمیتواند چنین لایحهای جزو دستور قرار گیرد و در گذشته نیز اشتباهی را كه نمایندگان محترم نمودهاند دلیل و مجوز تكرار آن نیست.
از راه علاقه و صلاح اندیشی به آقای نخست وزیر هم توصیه میكنم راهی را كه برای ریشهكن نمودن آثار استعمار و موفقیت در امر حیات ینفت در پیش داریم، فقط با تمسك به حبل المتین خداوندی و حفظ سنن مشروطیت و قانون و رعایت حقوق عامه ملت ایران میسر است و اقدامات لازمه برای انجام و تصفیه موضوع نفت كه مورد پشتیبانی و كمك كامل اینجانب و مجلس شورای ملی و ملت شرافتمند ایران است، به هیچ وجه ارتباطی با اختیارات غیر قانونی ندارد و بالعكس تخلف از قانون اساسی و تجاوز به حقوق مردم به مقاومت ملت ایران منتهی میگردد و ما را از راه جهاد بزرگ یكه علیه دول استعماری در پیش داریم باز میدارد.
برزگی دولتها و قدرت آنها، در احترام به قوانین است و همه باید در برابر عظمت آن زانو زده و فكر قانون شكنی را از خود به دور دارند و همواره در ادوار گذشته، خود ایشان هم مزید این نظر و معترف به این رویه بودهاند. باید با مردم بود تا در آغوش قدرت و توانایی و پشتیبانی آنها به نتیجه اصلی مبارزه علیه استعمار و نجات مملكت توفیق حاصل آید و مجبورم كه به استحضار جناب ایشان برسانم تا موقعی كه این جانب وظیفه دار ریاست مجلس شورای ملی هستم، اجازه طرح نظیر این لوایح را كه مخالفت با قانون اساسی مملكت دارد در مجلس جایز نمیدانم.
رییس مجلس شورای ملی ابوالقاسم كاشانی» 20
اوضاع و احوال طوری بودكه ابراز علنی مخالفت بسیار دشوار مینمود و صفآرایی گستردهای در مقابل آیتالله كاشانی و همفكرانش ایجاد میشد. مجلس به پیروی و احترام ایشان تعطیل شد. از طرف دیگر، مصدق از فرصت استفاده كرد و با ارسال نامهای عدم قبول اختیارات را به مثابه رأی عدم اعتماد دانست و از این طریق، ایتالله كاشانی و مجلس را در تنگنا قرار داد. متن نامه او بدین شرح است:
ریاست محترم مجلس شورای ملی
چون تسریع در تعیین تكلیف لایحه اختیارات كه به مجلس شورای ملی تقدیم گردیده برای دولت واجد اهمیت و ضروری است و آقایان نمایندگان محترم نیز از وظیفهای كه دارند البته در این مورد به حد لازم و كافی باید اظهار نظر بفرمایند. برای اینكه جمع هر دو نظر شده باشد، خواهشمند است در صورت امكان، موافقت فرمایند كه جلسات مجلس صبح و عصر متوالیا تشكیل شود تا تكلیف این امر زودتر روشن گردد. ضمنا به استحضار میرساند كه از نظر دولت ، رأی و نظر مجلس شورای ملی در مورد این لایحه به منزله رأی اعتماد تلقی خواهد شد.
نخست وزیر، دكتر محمد مصدق» 21
در پی نامه نخست وزیر، آیتالله كاشانی به مصدق چنین نوشت:
جناب آقای دكتر مصدق نخست وزیر البته نامهآی كه اینجانب به ملجس شورای ملی فرستادم و در جلسه علنی قرائت گردید از نظر شخص جنابعالی گذشته است. بنابر وظیفه دیانتی و ملی خود برای حفظ وحدت عموم مردم در نهضت بزرگی كه بر ضد استعمار در پیش داریم، از شما تقاضا دارم قطعا از مطالبات غیرقانونی خود، دائر بر گرفتن اختیارات خودداری نمایند تا در صف ملیون مبارزه شكافی ایجاد نشود و اگر واقعا لایحه اختیارات خود را با موازین قانون اساسی موافق میدانید، لزوما توضیح دهید مطالبی را كه در ادوار مختلف مجلس شورای ملی به نام قانون و آزادی و رعایت حقوق عامه (دوره پنجم، چهاردم و شانزدهم) در طی نطقهای خود به مخالفت با تقاضاهای دولتهای وقت كه فقط در قسمتی از شئون مملكتی اختیار می×واستند و شما پافشاری و در مینمودید و عین مذاكرات شما عینا مضبوط است و محل انكار ندارد، مبتنی بر چه اصل و منظوری بوده است؟ خود جنابعالی تصریح نمودهآید كه قانونگذاری قابل انتقال نیست؛ خود شما گفتهاید تفكیك قوا پایه و اساس مشروطیت است؛ اختلاط قوای تقنینیه و قضاییه و اجراییه بازگشت به حكومت دیكتاتوری است.
روزی كه نماینده مجلس بودید با صدای بلند فریاد میزدید، كسانی كه می خواهند از قدرت غیرقانونی استفاده كنند یا نمایندگانی كه كمك در تسلیم اختیارات قانونگذاری به یك فرد و یا دولتی مینمایند،به حقوق همه خیانت كردهآند. اگر فراموش نمودهاید عین آنها را دستور دادهام كه از ضبط مجلس خارج نموده و برای اطلاع خود جنابعالی و عامه ملت ایران منتشر نمایند.
آقای دكتر مصدق من وجنابعالی در راه موفقیت ملت ایران و نیل به آزادی طبقات محروم كشور و مبارزه علیه استعمار، قدمهای بلندی برداشتهایم و از كمك ملت ایران در این راه پرافتخار برخوردار گردیدهایم. انصاف اجازه نمیدهد كه در این جهاد بزرگ كه با آن همه فداكاری كه مردم ایران نمودهاند به جای پاداش آنان، دست در حقوق و آزادی آنها نوده و قانون اساسی را كه ضامن حیات و بقای استقلال و ملیت آنهاست از اعتبار بیندازیم.
شما مدعی هستید كه از اختیارات سوء استفاده نمیكنید، ولی هستند كسانی كه بعد از من و شما میآیند و از این قدرتهای غیرقانونی به ضرر جامعه ملت ایران وعلیه مردم سوء استفاده خواهند نود و آه و نفرین مردم ایران تا دامنه قیامت بر دامان شما خواهد بود. از امثال من و شما در چنین مرحلهای از عمر زیبنده نیست بر خلاف عهدی كه با خدای خود و خلق خدا داریم رفتار نماییم كه موجب لعن آیندگان شویم.
من طبقات مختلف مردم را از كارگر و كشاورز و تاجر و پیشهور و دانشجو و استاد و هنرپرور و رجال و زعما و روحانیون، به این حقایق مذكور شاهد و گواه میگیرم كه در انجام وظیفه خود دقیقهای مسامحه نكردم و امیدوارم كه همگی برای سعادت ملت ایران به وظیفه وجداین خود عمل نمایند.
تكیهگاه من خداوند بزرگ و حقیقت روح اسلام و تعالیم رسول اكرم صلواتلله علیه و آله كه مشروطیت ایران نیز بر آن استوار میباشد « امرهم شوری و بینهم» از آن سرچشمه میگیرد.
من یقین دارم كه شما نصایح بیآلایش مرا خواهید پذیرفت و اگر بازگشت ننمایید و قصد تجاوز به حقوق عامه را به كنار ننهید، روزی بر آن تأسف خواهید خورد كه پشیمانی سودی نخواهد داشت.
والسلام علكیم و رحمهالله و بركاته
سید ابوالقاسم كاشانی. 22
همانطور كه از مضمون نامه پیداست، در هر صورت، لایحه اختیارات به تصویب میرسد. آیتالله كاشانی با وجود اینكه درخواست صرف نظر كردن از اختیارات را داشت، مایل نبود دولت مصدق ساقط شود، بلكه همواره مصلحت دولت و كشور را در نظر داشت. برای اثبات این ادعا،خوب است بدانید همان روز كه لایحه تصویب شد، گروهی از طرفداران نهضت ملی تصمیم رگفتند تظاهرات دامنهداری را در پشتیبانی از آیتالله كاشانی به راه اندازند، ولی ایشان قبول نكردند. در روز دوم بهمن كه مجلس ترحیم آیتالله حجت در مسجد سلطانی برگزار شد، تظاهرات با شكوهی در حمایت از دیدگاههای آیتالله كاشانی انجام گرفت كه شرح آن را میتوانید در روزنامههای آن روز ببینید.23 از آنجا كه مقصود آیتالله كاشانی، مجادله و درگیری با دولت نبود بلكه انجام وظیفه مورد نظرش بود، برای دفع هر شبهه، این اعلامیه را انتشار داد:
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام به برادران عزیز، به طوری كه مستحضرید از نظر وظیفه ریاست مجلس و حفظ قانون اسسای و از لحاظ تفكیك قوای سه گانه به مجلس شورای ملی تذكری دادم كه بعضی اشخاص بیاطلاع، حمل بر اختلاف شخصی بین اینجانب و جناب آقای دكتر مصدق نخست وزیر نموده و مغرضین، انتشارات خلاف واقع داده و خواستهاند از این موضوع سوءاستفاده نمایند. باید بهعنموم برادران ایرانی عرض كنم كه آنچه به مجلس عرض شد، یك تذكر قانونی و صرفا به منظور حفظ قانون اساسی بودكه البه در این باره مذاكره و راه حلی شاید در نظر گرفته شود. بنابراین، به عموم برادران اعلام میدارد كه هر گونه مخالفت با ابراز احساسات مخالف از هر طرف و هر دسته و نسبت به هركس كه باشد، به نفع اجانب و استعمارچیان بوده و به ضرر مملكت خواهد بود و نصایح مشفقانه اینجانب را بپذیرید و از هر گونه تشتت و اختلاف بپرهیزید. اینجانب كماكان در خدمتگزاری مملكت و ملت حاضر و از هرگونه فداكاری مضایفه ننموده و در صورت لزوم ، از جدیت در پیشرفت مقاصد معظم له خودداری نخواهم نمود». 24
با وجود ارسال نامههای مذكور و مصاحبههیا مطبوعاتی25 متعدد آیتالله كاشانی و اظهارات نمایندگان مخالف، مصدق سكوت اختیار كرده بود و حتی به نامه 30 دی آیتالله پاسخ نداد و پس از گذشت دو روز از تصویب لایحه كه امواج اعتراضات فروكش كرده بود، نطق رادیویی مفصلی كرد و بدون توضیح و پاسخ به نظریات مخالفان از احساسات مردم استفاده كرده و چنین گفت:
«آنها كه غیر از این فكر میكنند و به عظمت مبارزه نمیاندیشند چقدر شایسته و بجاست كه مجالی باقی بگذارند تا از این ورطه هولناك بگذریم و كار حریف حیلهگر و كهنه كار را به پایان برسانیم. آن وقت ممكن است برای جدالها و مبارزههای كوچك فرصت پیدا شود. امروز مجادله با حكومتی كه با اجنبی سرگرم زد و خورد است اگر دور از انصاف نباشد، شایسته وطنپرستان و علاقهمندان به استقلال و آزادی نیست. ... كسی كه پنجاه سال در راه آزادی مبارزه كرده و زندان و تبعید سالیان دراز را متحمل شده، هیچ لذتی را نمیتواند با حفظ آزادی عقیده و بیان برابر كند.» 26
روز ششم بهمن كه عدهای از دوستان مصدق به دیدار آیتالله كاشانی رفته بودند، گفتند مصدق علاقهمند به همكاری با شماست و بهتر است كه در رفع كدورت و اختلاف اقدام شود. آیتالله در پاسخ چنین گفتند:
«همان طوری كه كرارا گفتهام من با دكتر مصدق مخالفتی ندارم. ایشان یك اختیاراتی از مجلس گرفتهاند كه بر خلاف قانون اساسی است و شما به من میگویید من هم قانون اساسی را زیر پا بگذارم. من برای نهضت ملی ایران خیلی زحمت كشیدم و انتظار داشتم در این آخر عمر ببینم كه كار مملكت به جایی رسیده كه رمدم سعادتمند شدهاند، ولی روز به روز وضع كشور را آشفتهتر مشاهده میكنم. این لایحه اختیارات و عملیات دولت فعلی كار را به جایی رسانیده كه میترسم مردم به كلی از نهضت كمی مأیوس شوند و آن وقت مملكت یكسر به دامن كمونیستها بیفتد. من میگویم دكتر مصدق دست از قانونشكنی بردارد از او حمایت میكنم. ولی شما میگویید او قانون اساسی را زیر پا بگذارد من هم باید او را تأیید كنم. این آخر عمری از من چنین عملی ساخته نیست. علت حمایت مردم از ما این است كه ما را حافظ قانون اساسی و حافظ منافع خود و مملكت میدانند و اگر من بخواهم از قانون شكنی حمایت كنم. مردم از ما حمایت نخواهند كرد. من نمیتوانم مردم را به خاطر شما از دست بدهم زیرا در تمام عمر با مردم بوده و در این موقع از عمر هم با مردم خواهم بود. مردم نمیتوانند این قانون شكنی را صحه بگذارند». 27
با این حال ، آیتالله به منظور جلوگیری از افزایش اختلاف و سوءاستفاده نكردن دشمن، ملاقات دزاشیب را پذیرفت. در این گفتگو، مصدق با هفت نفر از اعضای فراكسیون مرود اعمادش حضور داشتند و پس از آن، اعلامیه مشتركی به این شرح صادر شد:
«چون اخیرا در پارهای از جراید، راجع به وجود اختلاف بین اینجانبان شایعاتی منعكس شده است و به خصوص پس از نامههایی كه درباره اعتراض به لایحه اختیارات به مجلس نوشته شده بود، تعبیرات ناروایی به عمل آمده است، امروز عصر كه حضورا در این موضوع و سایر مسائل جاری مذاكره نمودیم لازم دانستیم به اطلاع عموم هموطنان عزیز برسانیم كه ما همان طور كه از اوان نهضت ملت ایران همقدم بودهایم، اكنون هم در راه خدمتگزاری به ملت و تعقیب هدف مشترك كه تأمین استقلال كشور و سعادت مردم مملكت بر آن استوار میباشد، همواره مساعی بوده هر یك در انجام وظایف خود در حصول به مقصود از هیچ گونه همكاری خودداری نخواهیم داشت و بر عموم هموطنان است كه در این موقع تاریخی بیدار و هوشیار و متحد باشند و به این قبیل شایعات ابدات توجه ننمایند تا به خواست خداوند متعال با حفظ اتحاد و اتفاق در انجام منظور مقدس كه داریم پیشرفت كامل حاصل گردد.
دزاشیب، 7 بهمن 1331
سید ابوالقاسم كاشانی، دكتر محمد مصدق» 28
مصدق با داشتن اختیارات فراوان هر چه را میخواست به صورت قانون در میآورد و كافی بود كه امضای خود را زیر آن بگذارد و در حقیقت اصل تفكیك قوا از بین رفته بود. روند حوادث پس از تصویب اختیارات نشان داد كه .. از گرفتن اختیارات، رفع سریعتر نابسامانیهای مملكت نبود، بلكه عملا مسأله نفت تا پایان نخست وزیری مصدق به تعویق افتاد. نابسامانی اقتصاد كشور، مردم را بستوه آورد و آن اختیارات عملا موجب بروز بحران در كشور و شكاف و چند دستگی بین مجلس و مردم و نهایتا فراهم ساختن زمینه انحلال مجلس شد. یكی دیگر از پیامدهای آن، بیاعتبار كردن آیتالله كاشانی بود كه در اثربه راه انداختن تبلیغات سوء و جنگ روانی گسترده از سوی مزدوران بیگانه و روزنامههای وابسته به دولت علیه آیتالله كاشانی، بروز كرده بود. نامه آیتالله كاشانی به نقل از روزنامه اطلاعات در این مورد، گویاست:
«دیروز بعد از ظهر سیزده بهمن 31 آیتالله كاشانی نامهای به ااقی نخست وزیر نوشته و در آن یادآور شدند كه عدهای از افراد احزاب و دستجات كه هر یك مقدار زیادی اعلامیه در دست داشتند، قبل از آنكه آنها را پخش كنند برای اینجانب آوردهاند. این اعلامیهها كه عینا همه را ارسال داشتم علیه این جانب تهیه و برای انتشار به این اشخاص داده شده بود. خواهشمندم اعلامیهها را ملاحظه كرده و در ضمن معلوم نمایید از چه ناحیهای این اعلامیهها چاپ و دستور انتشار آن داده شده است.
به قرار اطلاع، بعد از ارسال این نامه، به فاصله یك ساعت از طرف آقای نخست وزیر، نامهای به آقای رییس مجلس فرستاده شد كه طی آن نوشته شده بود دولت از انتشار چنین اعلامیهای بیخبر بوده و بسیار متأسف است كه مغرضین اقدام به این كار كردهاند. دستور فور یدادم تا هر چه زودتر رسیدگی و معلوم نمایند كه این اعلامیهها از چه ناحیه چاپ شده است». 29
به رغم قول پیگیری سریع، هیچ اقدامی در عمل صورت نگرفت و همنان تبلیغات منسجم با هدف از میدان به در كردن كامل آیتالله كاشانی ادامه یافت و با حمایت دولت و روزنامههای دولتی، انواع تهمتهای ناروا را به ایشان نسبت دادند. آنچنان شخصیت این مرد بزرگ و شریف را لكهدار كردند كه شاید بتوان آن را در تاریخ ایران بیسابقه دانست و این همان چیزی بود كه استعمارگران انگلیس و آمریكا مایل بودند از طریق مصدق و دوستان او عملی شود.
روز نهم اسفند، بار دیگر مصدق در صدد اجرای نقشهای بود تا صحنه را خالی كند. او میتواست با رفتن شاه از ایران سبب تحریك بعضی از گروهها شود و با یك كودتای ساختگی با احترام، میدان را خالی كند. مطابق همان قولی كه هندرسون، سفیر آمریكا به او داده بود كه با وجهه ملی كنار برود و گرنه چطور نمیدانست كه با رفتن شاه، شورای عالی سلطنتی تشكیل میشود و در هر صورت، دست دربار كوتاه نمیشود و چگونه نخست وزیری كه از غائله ابوالقاسم خان در بیخ گوشش بیاطلاع بوده، میتواند نظارت و كنترلی بر شاه، كه با آادی كامل در خارج از ایران به سر میبرد، داشته باشد. در صورتی كه این كار با نگه داشتن شاه در ایران بهتر میسر بود. اگر واقعا توطئهای در كار نبود، چطور این برای آشتی به دستبوسی او رفته بودند و به عنوان كسی كه عهدهدار مجلس شورای ملی است ـ مخفی نگه میدارند؟! 30
آنان به خوبی میدانستند كه آیتالله كاشانی نمیگذارد مصدق با این نقشه، خود را كنار بكشد.از این رو، آیتالله كاشانی به عنوان رییس مجلس و در جهت حفظ مصالح كشور و با خواهش عدهای از سران بازار و بیتشر سران مبارز نهضت نامهای به شاه نوشت و در آن گوشزد كرد كه بدون اجزاه مجلس، مملكت را ترك نكند.
پس از وقایع نه اسفند، روزنامههای دولتی آیتالله كاشانی را به باد تهمت و افترا گرفتند و كاری كه آرزوی انگلیسیها بود، به وسیله روزنامههای دولتی و برخی جراید غیر دولتی كه آبشخور غرب یا شرق روز ی محقق شود، به شیوههای مختلف انجام دادند. بیانصافانهتر و بیرحمانهتر اینكه همه اینها به دست كسی بود كه آیتالله برای بزرگی و عظمت او رنجها برده بود. بدیهی است مخالفان با طرح پیرایههای مبتذلی مانند اینكه «سید نیست» ، «مسلمان ختنه نشده» ، «انگلیسی»! و ... بدنامه و لكهدار كردن او را تعقیب میكردند. آیتالله هم وسایل تبلیغاتی در اختیار نداشت تا اذهان مردم را از این شایعات و تهمتها پاك سازد؛ تهمتها و تبلیغایت كه از سوی روزنامهها از قبیل توفیق، حكیم باشی، نیروی سوم، شورش ، جبهه آزادی، صرثر، پرخاش و خروش ادامه داشت و ایشان را خائن و جاسوس و مأمور انگلیس میخواندند.
حضرت آیتالله برای روشن كردن اذهان مردم و زدودن شایعات ناصواب تنها در جلسات مذهبی، سخنرانی می:ردند. در جلسه اول، شخصا اعلام كردند كه در برگزاری این جلسات هیچ گونه قصد و غرضی نیست مگر رفع اتهامات بیاساس دستگاه تبلیغاتی حكومت، ولی مدعیان آزادی و دموكراسی و ایادیش از تأثیر انتشار مطالب حق ترسیده، رخصت ندادند كه آیتالله از تنها راه مشروع در دفاع از خود استفاده كند و جمعی از جوانان پان ایرانیست و نیروی سوم و دیگر گروههای مزدور دولت، چندین شب منزل ایشان را سنگباران كردند. در اولین شب كه این بیحرمتی رخ داد، آقای سید احمد صفایی، یكی از نمایندگان مجلس، تلفنی با مصدق تماس گرفته، و موضوع را به او گفت. مصدق در جواب گفت كه از این موضوع اطلاعی ندارد و آقای صفایی پاسخ داد حال كه اطلاع حاصل كردید جلوگیری كنید. ولی نه تنها جلوگیری نشد، بلكه در شبهای بعد، با حمایت پلیس و افراد حكومت نظامی و با جمعیت بیشتری به منزل آیتالله هجوم آوردند و در پیش چشم مأموران دولتی آقای حدادزاده را با فجیعترین وضعی كشتند. از سوی دیگر، در رادیو و جراید خود اعلام كردند مرحوم حدادزاده از طرفداران مصدق بوده! كه در منزل كاشانی كشته شده و حتی مجلس ترحیمی هم ترتیب دادند! بیشرمانهتر از آن، دو نوه خردسال آیتالله كاشانی را به اتهام قتل دستگیر و بازداشت كردند.
همگام با این قضایا، حادثه دیگری در شرف وقوع بود. زاهدی كه در كابینه مصدق، وزیر كشور بود از پست خود كنارهگیری كرد و به ظاهر در جناح مخالف مصدق قرار گرفت و در رأس مخالفان و به عنوان كاندیدای نخست وزیری معرفی شد و برای اینكه روند جراینات، طبیعی جلوه كند روز ششم اسفند 1331 حكومت نظامی دولت مصدق، سرلشكر زاهدی را تقیف كرد؛ بدون اینكه دلیلی برای دستگیری او مطرح شده باشد. هدف این دستگیری و بازداشت، فراهم كردن زمینه و طبیعی جلوه دادن وقایع بود تا سرانجام زاهدی به سر كار بیاید و مصدق بدون اینكه از وجهه ملیاش كم شود خود را كنار كشیده باشد. برای سهولت كار،قرار شد این اقدامات بدون حضور شاه در كشور انجام گیرد. ولی آیتالله كاشانی این توطئه را نیز مانند دیگر توطئهها با ممانعت كردن از مسافرت شاه از كشور خنثی كرد؛ به عبارت دیگر، همان كاری كه در مرداد 32 صورت گرفت، بنا بود در این مقطع تاریخی صورت گیرد، ولی موفق به انجام آن نگردیدند. 31
و درباره قضیه پناهنده شدن زاهدی به مجلس باید گفت این جریان بزرگترین نمایش خیمه شب بازی مصدق بود، چرا كه وی با همه اختیارات و قدرت برایش بسیار سهل بود كه زاهدی را مانند بسیاری دیگر زنداین كند. واقعیت مطلب این است كه قصد مصدق، مجازات و زندانی كردن زاهدی نبود، بلكه با این اعمال شخصیت او را بزرگتر و او را معروفتر، ولی ظاهرا وجهه او را در مقابل خودش خرابتر میكرد و در عمل زاهدی را برایش یك كودتای نظامی، و نه ملی، علیه خودش میپروراند و گرنه این همان زاهدی، وزیر كشور مصدق بود كه در دوره شانزدهم با جلوگیری از تعویض صندوقهای انتخابات موجب انتخاب مصدق و نمایندگان جبهه ملی شد.
نقشه زیركانه مصدق این بار هم اجرا نشد و نتوانست از زیر بار مسئولیتی كه داشت زیركانه بگریزد. خلاصه 29 تیر، پس از اینكه نظر دولت و فراكسیون نهضت ملی مبنی بر انحلال مجلس هفدهم ملسم شد، سرلشكر زاهدی با میانجیگری رییس مجلس از پناهگاه خود خارج شد. دكتر معظمی، كه یكی از اعضای نهضت ملی و از معتمدان مصدق بود، آزاد شد و به منزل خودش انتقال یافت. اینها همه نشان دهنده این است كه مصدق خود مایل به زندانی كردن او نبود و تحصن او را در ملجس فقط برای آیتالله كاشانی پیراهن عثمان كرده بود؛ حتی از قبل برای ایجاد ذهنیت همكاری آیتالله با زاهدی در كودتا، اقدام به انتشار شایعه كاندید نخست وزیری شدن زاهدی از طرف آیتالله كاشانی كردند.
هر چند آیتالله كاشانی در مصاحبهای با خبرنگار كیهان اعلام كردند: «امروز شنیدم عدهای شهرت دادهآند كه آقای سرلشكر زاهدی از طرف من كاندید نخست وزیری هستند در حالیكه این شایعه، كذب محض است».در حقیقت با این كار دو هدف را دنبال میكردند: اول اینكه در صدد ایجاد ذهنیت برای مردم، نسبت به همكاری آیتالله با زاهدی بودند و دوم اینكه در پی القای این نكته بودند كه كاشانی را مخالف سرسخت مصدق در همه زمینهها قلمداد كنند. به همین جهت آیتالله در ادامه میگوید:« .... من هنوز در مبارزهای كه آقای دكتر مصدق علیه بیگانگان شروع كردهآند، همراهم و پشتیبان ایشان هستم». 32
مصدق با وجود اینكه از فعالیتهای پشت پرده اطلاع دقیق و كافی داشت و نیز برای جلوگیری از آن ابزار و قدرت كافی در اختیار داشت، در عین حال نسبت به فرماندهان واحدهای ارتش (نوروزی، اشرفی، شاهرخ ، پارسا و ممتاز) مستقر در تهران اعتماد كرد. در حالی كه نوروزی و اشرفی با شركت در كودتا و شاهرخ و پارسا با سكوت، صحه بر اقدامات كودتاچیان گذاشتند و راه كودتاچیان را هموار كردند.
مصدق نه تنها با اطلاع از تمام ماجرا مماشات كرد، حتی پس از شروع كودتا نیز سعی در مبارزه با كودتاچیان نكرد. مصدق كه خود را «مستظهر به پشتیبانی ملت» میدانست، به رغم درخواست یارانش كه اصرار داشتند رادیو، خبر كودتا را به مردم اعلام كند و از مردم استمداد بطلبند ـ اقدامی كه میتوانست كودتا را در هامن مقطع به شكست منجر كند ـ با این كار مخالفت كرد.
اظهارات كیانوری در مورد كودتا ، گویای این واقعیت است كه مصدق از طریق حزب توده نیز از وقوع كودتا مطلع شده بود و شاید به كمك آنها نیز میتوانست كودتا را به نفع خود پایان دهد، ولی همان طور كه ملاحظه خواهیم كرد، مصدق این كار را هم نكرد. كیانوری میگوید:
«با شكست كودتای 25 مرداد، ستاد كودتاچیان و رهبر كودتا (زاهدی) به سفارت آمریكا انتقال یافتند و اقدامات ك ودتاچیان از پرتو دید هواداران حزب ما خارج گردید. در عین اینكه ما میدانستیم كه حتما كودتا دوباره شروع خواهد شد.ولی دیگر نتوانستیم خبر بگیرم كه از كجا و درچه لحظه و به چه صورت شروع خواهد شد. دستگاه عریض و طویل ستاد ارتش و شهربانی و افراد وابسته به جبهه ملی، كه هم مقامات مهم لشكری و كشوری را در دست داشتند، مثل اینكه در مورد توطئههای كودتاچیان، همه كور و كر و لال شده بودند ... صبح روز 28 مرداد ما از حركت اوباش و فواحش در شهر با خبر شدیم. خبر رسید كه پاسبانها و مدمورین فرماندرای نظایم از آنها پشتیبانی میكنند.
اولین فكر ما این بود كه باید با این جریان مقابله كنیم، ولی با توجه به دستور روز گذشته دكتر مصدق، دایر بر سركوبی تظاهرات ضد درباری و با عمل وحشیانه فرمانداری نظامی و پلیس ، قرار شد فورا با دكتر مصدق تماس گرفته شود. من با دكتر مصدق از همان راه همیشگی تماس گرفتم و به او گفتم: به نظر ما این جریان مانند نوزده اسفند مقدمه یك شكل تازه اقدامات كودتایی است. ما حاضر هستیم بای مقابله با این جریان كه از طرف نظامیها و پلیس هم پشتیبانی میشود، به خیابانها بریزیم و مردم را به مقابله دعوت كنیم. دستور دیروز شما مانع بزرگی برای ماست. خواهش میكنیم فورا طی اعلامیه كوتاهی از رادیو، مردم را به كمك و پشتیبانی دعوت كنید. دكرت مصدق با تمام صراحت پاسخ داد: آقا شما را به خدا كاری نكنید كه پشیمانی بیاورد. این جریان بیآهمیتی است. همه نیروهای امنیتی وفادارند و این جریان بزودی بر طرف میشود. ... مدتی بعد، نزدیك ظهر خبرهای گوناگونی به ما میرسید كه وضع شهر متشنجتر میشود و از آرام شدن خبری نیست. از پادگانها خبر رسید كه حركاتی در حال تكوین است. خبر رسید كه تنها اوباش و فواحش نیستند. به طور مسلم گروهبانهایی لباس شخصی پوشیده و آدمكشهای تربیت شده ارتش در داخل آنها هستند ... ما باز هم با مصدق تماس گرفتیم و از طرف دیگر، هیأتی از جمعیت ملی به نزد مصدق فرستادیم و از او خواستیم كه دستور دهد به نیروهای تودهای اسلحه داده شود تا مهاجمان را سركوب كنیم و قبل از هر چیز طی اعلامیه كوتاهی مردم را به كمك فرا خواند. دكتر مصدق به هیأت اعزامی ما پاسخ در داد .... در حدود ساعت دو بعد از ظهر به ما خبر رسید كه واحدهای منظم ارتش به هواداری از كودتاچیان در گوشههای شهر وارد عمل شدهاند. ما هر لحظه منتظر بودیم كه نیروهای وفادار مصدق در ارتش وارد عمل شوند. با هم با مصدق تماس گرفتیم. این بار او به ما گفت: «آقا همه به من خیانت كردهاند. شما اگر كاری از دستتان برمیآید بكنید. شما به وظیفه میهنپرستانه خود هر طور صلاح میدانید عمل كنید». 33
آیتالله كاشانی در این مقطع نیز به وظیفه تاریخی خود عمل كرد و در روز 27 مرداد یك روز قبل از كودتا به مصدق نامهای نوشت؛ متن نامه بسیار مهم آیتالله كاشانی بدین شرح است:
«حضرت نخست وزیر معظم، جناب آقای دكتر مصدق داماقباله. عرض میشود، گرچه امكاناتی برای عرایضم نمانده، ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرض ورزیها و بوق و كرنای تبلیغات شما، خودتان بهتر از هر كس میدانید كه هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است كه خودتان به باقی آن مایل نیستید. از تجربیات روی كار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر بر من مسلم است كه میخواهید مانند سی ام تیر كذایی، یك بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف این جانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندم نشنیدید و مرا لكه حیض كردید. خانهام را سنگباران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را كه ترس داشتید شما را ببرد، بستید و حالا نه مجلسی هست و نه تكیهگاهی برای این ملت گذاشتهاید. زاهدی را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و كنترل نگاه داشته بودم با لطایف الحیل خارج كردید و حالا همان طور كه واضح بوده در صدد به اصطلاح كودتاست. اگر نقشه شما نیست كه مانند سیام تیر عقبنشینی كنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حسد و نظر من صحیح نیست كه همان طور كه در آخرین ملاقایتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسون هم گوشزد كردم كه آمریكا ما را در گرفتن نفت از انگلیسیها كمك كرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثرت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با دیپلماسی نمیخواهید كنار بروید، این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود كه من، شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم، از وقوع حتمی یك كودتا وسیله زاهدی، كه مطابق با نقشه خود شماست، آگاه كردم كه فردا جای هیچگو نه عذر موجهی نباشد.
اگر براستی در این فكر اشتباه میكنم، با اظهار تمایل شما، سید مصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاكره خدمتی برسم. خدا به همه رحم بفرماید. ایام به كام باد. سید ابوالقاسم كاشانی». 34
در پاسخ به این نامه تاریخی، مصدق خود را «مستظهر به پشتیبانی ملت» دانست. همه اقدامات او: انحلال مجلس، رفراندوم سی تیر و .... این هدف را تعقیب می:رد كه به قول آیتالله كاشانی قهرمان زمان بماند. بعد از كودتا، آیتالله كاشانی از اولین روزهای حكومت زاهدی به شیوههای مختلف، نارضایی وم خالفت خود را اعلام میكرد. چرا كه در همان ملاقاتهای اولیه، ایتالله به صراحت به انتصابات نادرست و نابجای او سخت اعتراض میكرد و آشكارا گفته بود كه با رویه و طرز كار دولت مخالف است؛ به ویژه با برقراری حكومت نظامی شدیدا مخالفت می:ردند و همچنین نسبت به تجدید رابطه با انگلیس، در مصاحبهةای گوناگون مخالفت خود را اعلام داشتند. ولی در مقابل، مصدق بعد از تسلیم فوری خود به زاهدی و برگزاری یك دادگاه به سه سال حبس محكوم شد. آیتالله كاشانی دوباره علم مبارزه را بلند كرده و ملت را از یاد نبرد و دوباره زندانی شد و پسرش را نیز از بین بردند و آیتالله مورد بیاحترامی دستگاه ح اكمه قرار گرفت و از همان روزهای اول به مخالفت با دولت زاهدی پرداخت.
آیتالله كاشانی مایل بود انتخابات مجلس هفدهم تكمیل شود، ولی زاهدی هم مانند مصدق از مجلس هفدهم بیم داشت و لذا مجلس را منحل كرد. ایشان با خبرنگاران خارجی و داخلی در مورد مخالفت با برقراری رابطه با انگلیس مصاحبه كرد، ولی جرایدی مانند اطلاعات مجبور شدند در نیمه چاپ، این مطلب را از روزنامه حذف كنند. برای اطلاع از وضع ملت ایران، پس از كودتای 28 مرداد، در اینجا بیمناسبت نیست كه یكی از نامههای خصوصی آیتالله كاشانی مطرح شود:
«... فساد و تباهی وحشتزده است.یك مشت مردم بی سر و پا، به چان و مال و ناموس ملت مسلط هستند. همان روزهایی كه از آن ترس داشتیم رسیده است. مصدق با خودخواهی و لجبازی همه سنگرهای دفاعی ملت را خرد و نابود كرد. شاه كه در دست ما «موم» بود، اكنون صدقه سر مصدق یكهتازی میكند. مصطفی را كشت. خواستم خونخواهی كنم، مرا به زندان كشیده است. نمیدانم شرح ما وقع را شنیدهاید یا خیر؟ در استنطاقی كه كردند گفتند شما محرك قتل رزمآرا هستید. به مدعی العموم گفتم اگر مصدق مرا با لجاج و عناد و یا به دستور خارجی از اثر نینداخته بود، حكم نابودی یك یك شما را میدادم كه مثل زالو خون ملت بیرمق را میمكید.
در زندان، خیلی صدمه خوردم. از اطراف و اكناف حتی آقای بروجردی اقدامات كردند وگرنه شاه میخواست مرا هم نابود كند......
ضعف و مریضی و ناراحتی شدید از اوضاع مردم، عن قریب مرا از پای میاندازد. هر چه فریاد زدم كه دست از خودخواهی و تجاوز به قانون كه تنها پناهگاه ملت است بردارند، گوش شنوایی نبود.
در هر زمان كه مصالحه اسلام و ملت در كار بوده، خود و شخصیتم را فراموش كردم./ مگر نمی دانستم كه با بوق كرنایی كه مصدق در اختیار دارد، مخالف او حرف زدن انتحار سیاسی است؟ ولی من اگر سكوت میكردم در مقابل تاریخ این ملت مسئول بودم.
تا ابدالدهر متجاوزین به قانون اساسی این مردم خواهند شنید كه كسی هم در این مملكت خواهند شنید كه كسی هم در این مملكت بوده كه واهمه نداشته و برای دفاع از قانون اساسی كه اراثیه قیمیت مجاهدین مشروطه است از اسم و رسم و مقام چشم پوشیده ...» 35
مبارزه مستمر این رادمرد بزرگ با استبداد داخلی و استعمار خارجی تا پایان عمر پربركتشان ادامه یافت تا اینكه سرانجام در سال 1340 دعوت حق را لبیك گفت.
پی نوشت ها:
1 - نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی 1920 م.عراق و نقش علما ءالمجاهدین اسلام، دكتر محمد صادق تهرانی، 1357 و در كتاب لمعات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیت، بخش پنجم، تألیف دكتر علی الوردی، بغداد 1987 و همچنین در چهارمین نشریه مكتب تشیع، قم 25/3/1341.
2 - مجله ترقی، شماره 45، 19 فروردین 1330، ص 3
3 - تاریخ بیست ساله ایران، حسین مكی، انتشارات ایران و علمی ، 1368، ج 8 ، ص 427
4 - پیشین، ص 404-403 و 408-406
5 - مموعهای مكتویات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله كاشانی، محمد دهنوی، انتشارات چاپخش ، 1361 ، ج 1، ص 249-238
6 - گنجینه دانشمنان، شریف رازی، كتابفروشی اسلامی، 1354 ، ج 1 ، ص 267 و در روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاملی، نشر گفتار، 1369 ، ج 1 ، ص 286
7 - پیشین ، ص 267
8- زندگی سیاسی رزمآرا، جعفر مهدی نیا، انشتارات پانوس، 1361، ص 102 و در روزنامه اطلاعات 30/2/1329 و 21/3/1329
9 - روزشمار تاریخ ایران از مشروطیت تا انقلاب اسلامی، ج 1 ، ص 311 و 317
10 - زندگی سیاسی رزمآرا، ص 347-346 و نیز مدرس قهرمان آادی، حسین مكی، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359، ص 726
11- مجله خواندنیها، شماره 79، 11 مرداد 1331 ، ص 24
12 - روزنامه باختر امروز ، 29 تیر ماه 1331
13 - مجله خواندنیها، شماره 59، سال 1331 ، ص 24
14 - روزنامه باختر امروز ، 6 مرداد 31
15 - اصل سند
16 - تحریف تاریخ (نقدی بر كتاب «گذشته چراغ راه آینده است» )به كوشش گروهی از دانشجویان ایرانی مقیم آلمان، بیتا، ص 12-11
17 - مجله تاریخ و فرهنگ، شماره 6 و 7 ، ص 81-80
18 - اصل سند
19 - روزنامه كیهان، 20 و 23 دی ماه 1331
20 - روزنامه اطلاعات ، 29 دی ماه 1331
21 - اصل سند
22 - روزنامه اطلاعات ، 30 دی 1331
23- روزنامه كیهان ، دوم بهمن 1331
24 - مجله تاریخ و فرهنگ مكعاصر، شماره 6 و 7 ، ص 139
25- روزنامه اطلاعات، 1 بهمن 1331 و 4 بهمن 1331
26- روزنامه كیهان و روزنامه شاهد ، 4 بهمن 1331
27 - روزنامه داد، 7 بهمن 1331
28 - روزنامه اطلاعات، 8 بهمن 1331
29 - روزنامه اطلاعات ، 15 بهمن 1331
30 - روزنامه كیهان، 9 اسفند 1331
31 - تاریخ سیاسی معاصر ایران ، سید جلالالدین مدنی، قم ، ج 1 ، ص 503-502
32 - روزنامه كیهان ، 10 اسفند 1331
33 - تجربه 28 مرداد ، ص 313-310
34- روحانیت و اسرار فاش نشده، ص 187-186
35- فتوكپی اصل نامه