نقش آمریکا در راه اندازی ساواک و همکاری با آن

در ایران، سه سازمان که با امنیت داخلی سروکار داشتند، کمک های شایان توجهی از این دست دریافت کردند: ژاندارمری، شهربانی و دستگاه اطلاعاتی که در اواخر سال 1953 (1332) زیر نظر تیمور بختیار تأسیس و پس از مدت کوتاهی به «ساواک» تبدیل شد.1
برنامه کمک امنیتی آمریکا، به میزان زیادی کارآیی نیروهای امنیتی ایران را بهبود بخشیده و در نتیجه به طور اساسی، توان حکومت ایران را برای سرکوبی مخالفین افزایش داد. مهمترین این برنامه ها، آموزش و روابط اطلاعاتی «سیا» با ساواک بود که ساواک را قادر ساخت تحت رهبری شاه، نقشی عمده در سیاست داخلی ایران بازی کند.2
«مارک گازیوروسکی» دلایل حمایت های امنیتی آمریکا از رژیم شاه را چنین توضیح می دهد که: ملاحظات امنیتی آمریکا که بیشتر از نقش حساس ایران در استراتژی دفاع پیرامونی مایه می گرفت، ایالات متحده را وادار می کرد که در سیاست خود در قبال ایران در دوره حکومت شاه، بیش از هر چیز به تقویت نیروهای امنیتی ایران بپردازد. تأکید بر این نکته ایالات متحده را ناگزیر می ساخت که در دهه های 1950و1960، کمک های امنیتی فراوانی در اختیار ایران بگذارد و از جمله «ساواک»، سازمان امنیت بدنام ایران را با آموزش های گسترده و نیز از راه های دیگر یاری دهد. بنابراین، ملاحظات امنیتی باعث شد که ایالات متحده به پشتیبانی و تقویت یک رژیم سرکوبگر در دوره ی پس از 1953 (1332) بپردازد.3
«گری سیک» مشاور امنیت ملی کارتر، نیز در کتاب خود به استفاده از شکنجه و آزار فعالین سیاسی در ایران اشاره کرده و می افزاید که: به پلیس مخفی مخوف و تنفرآور رژیم، یعنی ساواک، آزادی بی حد و حصری داده شده بود تا مخالفین سیاسی شاه را شناسایی و سرکوب کند.4
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دادگاه هایی که برای رسیدگی به جرایم و جنایات شکنجه گران و بازجوهای ساواک تشکیل شده بودند، ابعاد گوناگونی از انواع شکنجه های قرون وسطایی که در زندان های رژیم شاه در مورد زندانیان سیاسی اعمال وحشیانه، پرده از برخی جنایات رژیم شاه برمی داشتند.5
از آنجا که مردم ایران همواره دولت آمریکا و بخصوص سازمان «سیا» و هم چنین سازمان «موساد» اسراییل را مسؤول اعمال وحشیانه ساواک می دانستند؛ «اندرو کاکبورن» در کتاب خود، عکس العمل آمریکایی ها در این مورد را چنین بیان می کند:
مقامات «سیا» همواره مجبور بوده اند زحمت تکذیب این اتهام را که مشوق شکنجه و شیوه هایی سرکوبگرانه اعمال شده از سوی ساواک هستند، قبول کنند.
چنانچه ایرانی ها احساس می کردند در این زمینه نیازی به آموزش دارند، از سوی «سیا» به آنان پیشنهاد می شد به سراغ اسراییلی ها بروند و مصالح و آموزش لازم را از اسراییل دریافت کنند.6
البته روابط امنیتی میان ایران و اسراییل از سال 1961 (1340) در همه زمینه های عملی آغاز شد. در این زمان یک گروه از افسران اطلاعاتی اسراییل جانشین گروه «سیا» برای آموزش افراد ساواک شد. گروه اسراییلی ها ظاهراً به تشویق آمریکا تا سال 1965 (1344) در ایران ماند. در همین زمان بود که ایران و اسراییل شروع به اجرای عملیات پنهانی علیه کشورها و سازمانهای تندور عرب در سراسر خاورمیانه کردند.7
«یعقوب نیمرودی»، یکی از اعضای دستگاه اطلاعاتی اسراییل نیز در این باره به یک روزنامه اسراییلی گفته بود: اگر یک روز به تو اجازه دهند از کارهایی که ما در تهران انجام داده ایم آگاه شوی. از آنچه خواهی شنید وحشت خواهی کرد، حتی نمی توانی آن را تصور کنی.8
این درست مقارن با روزهایی بود که آمریکاییان سرمست، بر این باور بودند که اگر به متحدین خود در آسیا و آفریقا و خاورمیانه و آمریکای لاتین کمک های مالی کلان برسانند، آن کشورها قادر به حل مشکلات درونی خود خواهند شد.
رهبران آمریکا بر نیاز به برنامه ریزی اقتصادی، و اجرا و اداره امور از روی منطق و عقل تکیه می کردند، ولی در انجام این امور کوچکترین توجهی به جنبه های انسانی و اصلاحات اجتماعی و یا بوجود آوردن رشد سیاسی نمی شد. از دریافت کنندگان کمک انتظار می رفت که به شدت ضد کمونیست باشند، و اگر چنان بودند، حق دریافت کمک را داشتند.9
در اوایل دهه ی 1960، «کندی» رییس جمهور وقت آمریکا، برای پیشگیری از نفوذ کمونیسم در جهان سوم، سیاست «اصلاحات از بالا» را در پیش گرفت.در این روش، حکومتهای دست نشانده آمریکا موظف بودند که دست به یک سری اطلاعات اقتصادی بزنند تا وضعیت معیشتی مردم فقیر آن کشورها کمی بهبود یافته و آنها جذب شعارهای کمونیست ها که وعده ی عدالت و آزادی می دادند، نشوند. به دنبال این سیاست بود که شاه اصول شش گانه ی به اصطلاح انقلاب سفید شاه و مردم(!) را اعلام کرد. روند سیاست خارجی «کندی» طوری تنظیم شده بود که اصلاحات از بالا و در صلح و صفا انجام پذیرد تا با پیش دستی، از بوجود آمدن انقلاب های خشونت آمیز پیشگیری کند.10
کندی در عین حال پیش بینی کرده بود که اگر این سیاست «اصلاحات از بالا» با شکست روبرو گردد، حکومت های دست نشانده بتوانند برای سرکوبی هر گونه طغیانی؛ نیروهای نظامی و امنیتی را مورد استفاده قرار دهند. بر این اساس، برنامه های بسیار مهم نظامی و سیاسی و جاسوسی تنظیم گردید و حکومت های مزبور تشویق می شدند تا اگر با مشکلی روبرو شدند، طبق برنامه عمل کنند.
در ایران، لحظه کاربرد این روش، در نخستین هفته ماه ژوئن 1963(15 خرداد1342) هنگامی که تظاهرات بر ضد سلطنت شاه در سراسر کشور بروز کرد، فرا رسید. چهره این طغیان سیاسی ناهمگون بود و همه ی طبقات و طیف های عقیدتی را در بر می گرفت و شامل رهبران مذهبی، دانشجویان، بازاریان، کارگران، نویسندگان و صاحبان انواع حرف بود. تظاهرات با شقاوت تمام سرکوب شد و نیروهای شاهنشاهی هزاران نفر را در خیابانهای تهران به قتل رساندند.11
در یکی از اسناد سفارت آمریکا که دارای طبقه بندی «محرمانه» می باشد، با حمایت تلویحی از این سرکوب، از مردم مسلمانی که در تظاهرات مذکور بر علیه رژیم شاه شرکت کرده بودند، با عنوان «عوامل ارتجاعی تحت رهبری روحانیت» یاد می شود.12
لازم به ذکر است که در جریان سرکوب این تظاهرات، نیروهای امنیتی دست پرورده آمریکا و اسراییل، نقش به سزایی داشتند و هزاران نفر از مردم مسلمان ایران، توسط این نوکران اجانب به شهادت رسیدند.

پی نوشت ها:

1- .روابط امنیتی ایران و ایالات متحده پیشین، صفحه 41.
پس از کودتای 28مرداد،32، یک سرهنگ ارتش آمریکا که به مدت چند سال در خاورمیانه برای سیا کار کرده بود، تحت پوشش وابسته نظامی، به ایران فرستاده شد. مأموریت وی آن بود که یک یگان اطلاعاتی نوین را سازمان داده و رهبری کند که در آن زمان تحت سرپرستی فرمانداری نظامی تهران تأسیس شد و در دسامبر 1953(آذرماه1332) زیر نظر فرماندهی تیمور بختیار قرار گرفته بود. سرهنگ مزبور اعضای این یگان را در زمینه تاکتیک های اطلاعاتی و روش های بازجویی و تعقیب و مراقبت و... هدایت کرده و آموزش داد... وظیفه اصلی این یگان اطلاعاتی، کشف و خنثی کردن همه تهدیداتی بود که متوجه شاه و حکومتش می شد.
رک. به: سیاست خارجی آمریکا و شاه، پیشین، صفحه211
2- سیاست خارجی آمریکا و شاه. پیشین، صفحه263.
«ویلیام سولیوان» سفیر آمریکا در ایران در زمان کارتر، در کتاب خود می گوید: در سال 1957 سازمان سیا طرح و چارچوب تشکیلاتی یک سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشارکت کرد. این تشکیلات که به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور نامیده می شد، به زودی به نام مخفف آن یعنی «ساواک» شهرت یافت. مأموران ساواک ابتدا دوره های تعلیماتی خود را در آمریکا می دیدند. ولی بعدها اسراییل هم به یکی از مراکز تعلیماتی ساواک تبدیل شد.
رک. به: ویلیام سولیوان. «مأموریت در ایران.» ترجمه محمود مشرقی (تهران؛ انتشارات هفته، 1361)، صفحه69.
3-روابط امنیتی ایران و ایالات متحده، پیشین، صفحه44.
«رابرت هایزر» ژنرال آمریکایی، در کتاب خاطرات خود می نویسد: کار این سازمان تلفیقی از کار «سیا» اف.بی.آی و حتی سازمانهای بی رحم تر دیگر بود. برای گرفتن اطلاعات از روش هایی استفاده می کرد که شکنجه و قتل را به منظور ترساندن مخالفین و قلع و قمع دشمنان شاه تجویز می کرد. ساواک در آخرین روزهای حیاتش، برای جمع آوری اطلاعات، شیوه های ظلم و تعدی خود را در تمام سطوح اجتماع شدت بخشیده بود.
رک. به: رابرت هایزر. «مأموریت مخفی هایزر در تهران» ترجمه محمد حسین عادلی. (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1368)، صفحه64.
4—Gary sick . "All Fall Down. America,s tragic encounter with Iran" (New york : Random House Inc.1985),P 23.
«ویلیام سولیوان» نیز در کتاب خود می گوید: بعضی ها به طور اسرارآمیزی ناپدید یا ربوده می شدند. شکنجه ها در زندانها به صورت امری عادی در آمده بود و بعضی از زندانیان، زیر شکنجه کشته می شدند.
رک. به: مأموریت در ایران. پیشین، صفحه70.
5- «هارولد ایرانبرگر» در کتاب خود با عنوان «ساواک یا دوست شکنجه گر غرب» می نویسد: کارشناسان سازمان عفو بین الملل در مورد شکنجه های ساواک چنین گزارش داده اند که جلادان ساواک علاوه بر استفاده از شوک الکتریکی و کتک زدن، به وحشی گری های زیر نیز متوسل می شوند؛ بطری های شکسته را به نشیمن گاه زندانیان فرو می کنند. به بیضه های آنان وزنه می آویزند، کلاه خودهایی بر سرشان می گذارند که فریادهای قربانیان در زیر شکنجه گوش شان را آزار می دهد و از انعکاس صدا به بیرون جلوگیری می کند... ساواک قربانیان خود را نه به خاطر شکنجه جسمی، بلکه به خاطر شکنجه روانی مورد تجاوز جنسی قرار می داد. این شکنجه روانی به ویژه در حالتی بود که برای گرفتن اعتراف از شوهران و یا پدران، به زنان و دخترانشان در برابر چشم آنها تجاوز می کردند.
رک. به: تاریخ سیاسی معاصر ایران پیشین، جلد2، صفحه154.
«ویلیام سولیوان» نیز در کتاب خود می نویسد: از اوایل دهه ی 1960 و به خصوص پس از قیام1963 [پانزده خرداد1342] به رهبری آیت الله خمینی، ساواک به تدریج از صورت یک سازمان اطلاعاتی و ضد جاسوسی خارج شد و بخش عمده ای از آن به صورت یک پلیس مخفی برای مبارزه با مخالفان سیاسی رژیم درآمد. روشهای خشونت آمیز در ساواک که ابتدا به وسیله اولین رییس سازمان امنیت ایران «ژنرال بختیار» اعمال می شد، در ابعاد وسیع تری نسبت به مخالفان سیاسی رژیم، اعمال گردید... اعمال خشونت و شکنجه از طرف ساواک، در سراسر جهان انعکاس یافته و اعتراضات شدیدی را برانگیخته بود... با همه این احوال، تصمیم پرزیدنت کارتر، درباره ی حفظ ارتباط سازمان «سیا» و «ساواک» علی رغم وعده هایش درباره تعمیق حقوق بشر در جهان ، تصمیمی دشوار و حساب شده بود .
ر ک . به : ماموریت درایران، پیشین، صفحه70و71.
6- Andrew and Leslie Cockburn.op.cit.p 103.
7 . سیاست خارجی آمریکا و شاه. پیشین، صفحه 269.
در اکتبر1957 (مهر1336) سپهبد تیمور بختیار، نخستین رییس ساواک به پاریس رفت و خواستار ملاقات با «یعقوب تسور» سفیر اسراییل در فرانسه شد. او این تقاضا را از طریق دکتر صادق صدریه دبیر اول سفارت ایران به عمل آورد که بعدها نماینده سیاسی در اسراییل و سفیر در رومانی و عراق گردید. در این ملاقات بختیار از ارتش اسراییل و پیروزی هایش در جنگ با مصر ستایش کرد و نگرانی خود را از اقدامات ناصر در بی ثبات کردن خاورمیانه ابراز داشت و به نام شاه پیشنهاد همکاری و مبادله ی اطلاعات در امور امنیتی کرد. دولت اسراییل از این پیشنهاد استقبال کرد و بن گوریون آن را فتح یابی برای همکاری گسترده تر سیاسی بین دو کشور در قاره آسیا دانست.
رک. به: سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی. پیشین، صفحه285
8- Andrew and leslie Cockburn. Op cit., p 104
9-- James Bill op. cit., P120.
10-Ibid. p 131. با روی کار آمدن «کندی»، دولت آمریکا رغبت کمتری به اعطای کمک نظامی زیاد و همچنین کمک مالی بلاعوض به دولت ایران نشان داد. زیرا دستگاه حامه ی جدید آمریکا عقیده داشت کشورهایی نظیر ایران بیشتر به اصلاحات اجتماعی نیاز دارند تا تجهیزات پیشرفته نظامی. «جان. اف. کندی» سیاست خارجی ای را اتخاذ کرد که برای تشویق اصلاحات مسالمت آمیز از بالا، به منظور متوقف کردن انقلاب خشونت بار از پایین، تدوین شده بود. محور اصلی این برنامه. «اتحاد برای پیشرفت» بود که در سیزدهم ماه مارس1961 اعلام، و در مورد آمریکای لاتین به اجرا گذاشته شد. این برنامه جذاب درصدد بود رژیم های ناتوان و غیر محبوب آمریکای لاتین را تحت فشار قرار دهد تا با اعلام اصلاحات، از انقلاب مصون بمانند. نیروی محرک برنامه «اتحاد برای پیشرفت» پیروزی گروه فیدل کاسترو در کوبا بود. از نظر کندی و مشاوران او، برنامه های اقتصادی و در مرکز آن اصلاحات ارضی و بهبود سیستم های آموزشی، بهداشت و مسکن، بهترین راه برای جلوگیری از ایجاد کوباهای دیگر در آمریکای لاتین بود.
با توجه به این زمینه، «کندی» از شاه خواست بخشی از هزینه های نظامی خود را صرف بهبود وضع اقتصادی کشور کند و ارتش 204 هزار نفری خود را در یک دوره ی دو یا سه ساله به 150 هزار نفر کاهش دهد. پذیرفتن این پیشنهاد برای شاه خیلی دشوار بود اما به ظاهر آن را پذیرفت تا در فرصت مناسب از زیر بار این تعهد شانه خالی کند. او به «کندی» قول داد کلیه خواسته هایش را عملی سازد مشروط بر اینکه آمریکا از حمایت دکتر امینی دست بردارد. (امینی با توصیه ی دولت آمریکا به نخست وزیری ایران منصوب شده بود و قرار بود که مجری سیاست اصلاحات آمریکایی و یا همان طرح اتحاد برای پیشرفت باشد.) «کندی» این شرط را پذیرفت و نسخه ی اصلاحاتی را که برای همه ی کشورهای آمریکای لاتین و جهان سوم تهیه کرده بود، به او داد که چند ماه بعد با تبلیغات فراوان به عنوان انقلاب سفید شاه و مردم اعلام گردید و مواد شش گانه ی آن به همه پرسی گذاشته شد.
رک. به: سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، پیشین. صفحه 341و297.
11 -- Ibid. p 147
دولت کندی با برنامه «اتحاد برای پیشرفت» در صدد بود برای تضمین و وضعیت سیاسی کشورهای جهان سوم، اصلاحاتی را پیشنهاد کند. تأکید شدید بر اقدامات ضد شورشی و کنترل پلیس بر اوضاع داخلی، شاهدی بر این مدعاست. کندی و مشاورین او بر این عقیده بودند که بهترین راه برای مبارزه با کمونیسم، ترکیب کردن اصلاحات با عملیات سرکوبی است. «اگر اصلاحات بی نتیجه بود، در آن صورت زمان استفاده از سربازان فرامی رسد.» سیاست کندی در قبال ایران، اجرای روشن و جامع برنامه کلی وی، یعنی انجام اصلاحات از بالا در سایه حمایت قدرت نظامی رژیم های وابسته جهان سوم بود. نتیجه ی نهایی و نکته جالب سیاست اصلاحات کندی این است که آمریکا عمیق تر از هر زمان دیگر، درگیر امور داخلی ایران شد. این کشور به دلیل حمایت از سیاست های اصلاحاتی و برنامه هایی نظیر سپاه صلح، وجهه ی آمریکا در نزد گروه های خاصی از صاحبین حرفه ها در طبقه متوسط را بالا برد. معهذا، اقدامات سرکوبگرانه و خشن رژیم شاه به شکلی که هزاران نفر تظاهر کننده را در کوچه ها و خیابان های شهرهای سراسر کشور به خاک و خون کشید، این وجهه ی آمریکا را خدشه دار ساخت.
رک. به: James bill.p 149
همچنین امام خمینی (ره) در مورد قیام پانزده خرداد چنین گفته اند: وقتی فریاد اسلام خواهی مردم کشور ما در پانزده خرداد به گوش آمریکا رسید و وقتی که برای اولین بار غرور آمریکا و اقتدار ابرقدرتی او در اعتراض به مصونیت کارگزارانش در ایران شکسته شد و آمریکا متوجه اقتدار و رهبری علماء و روحانیت اسلام و عزم جزم و اراده ی پولادین ملت ایران برای کسب آزادی و استقلال و رسیدن به نظام عدل اسلامی گردید، به نوکر بی اراده و وطن فروش و فرمایه خود، محمد رضاخان، دستور داد که صدای اسلام خواهی ملت ما را خاموش کند و از او پیمان گرفت تا همه افرادی که در برابر آمریکا قد علم کرده اند را نابود کند. و همه دیدیم که این خائنان و سرسپردگان در این مأموریت شوم لحظه ای درنگ ننمودند.
رک. به: صحیفه نور، جلد20. صفحه116
12 -. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام اسناد لانه جاسوسی، جلد8. (تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، بی تا)، صفحه49.
«باری روبین» نیز در کتاب خود در این باره می گوید: مطبوعات و مقامات آمریکایی در آن زمان این تظاهرات را با برچسب «ارتجاعی» محکوم کردند و با شدت و حرارت بیشتری به دفاع از برنامه های به اصطلاح مترقی شاه پرداختند، در حالی که این حوادث ریشه های عمیق تری داشت.
رک. به: جنگ قدرتها در ایران، پیشین، صفحه95