شاه و کندی

ضمن اینکه دولت کندی کاملاً رویه جدید و متفاوتی را در سیاست خارجی امریکا نسبت به دولت آیزنهاور در پیش گرفته بود که با برنامه های پیشنهادی شاه همخوان و سازگار نبود. خصوصاً دولت کندی بیشتر از همکاری سنتی نظامی به توسعه اقتصادی تغییرات اجتماعی و اصلاحات سیاسی تمایل داشت .
علاوه بر این کندی و مشاوران او معتقد بودند که چنین تغییراتی لازمه انقلابی جهانی است و باید تغییرات نمایشی و شگرفی را از اقدام های قبلی حکومت به وجود آورد که شاه خود به معنی واقعی کلمه معنی آن را دریافته بود. به عنوان مثال در سخنرانی سال ۱۹۶۲ در کاخ سفید کندی هشدار داد که ؛ «آنها انقلاب صلح آمیز را غیرممکن می دانند، انقلاب خشن را امری گریزناپذیر توجیه می کنند» محمدرضاشاه به وضوح و آشکارا چنین اغراقی را تهدید و خطر جدی علیه خود تصور کرد، به طوری که اگر او با موازین کندی در اصلاحات اقتصادی و سیاسی همگام و موافق نباشد، امریکا نوعی انقلاب مردمی را در ایران به راه خواهد انداخت . در ±۹۶± شاه به کمک امریکا نیاز داشت تا به هم ریختگی و دردسرهای داخلی را حل و فصل کند.
با این وجود اهرم و وسیله اعمال فشار امریکا در برابر شاه محدود بود و واشنگتن هراس داشت از اینکه مبادا او را به شدت مورد فشار قرار دهد و شاه زیر بال و پر مسکو برود. در حقیقت، شاه اندک اندک با روسیه رابطه اش را آغاز کرده بود و قدم را فراتر گذاشت تا جایی که در سپتامبر ۱۹۶۲ وعده کرد از به کار گرفتن موشک هسته یی خارجی - مانند امریکایی - در خاک ایران خودداری کند و این التزام و تعهد دولت ایران قبل از بحران موشکی کوبا بود. اما این موضوع برای تهران به مصلحت بود. شاه مانند گذشته ضدکمونیست باقی ماند و پیش درآمد او برای مسکو، کاملاً به خاطر وسیله یی برای کسب وسیله قدرت یا اعمال فشار در برابر واشنگتن بود. مطابق معمول ، حوادث به مداخله قدرت توسط شاه و امریکا انجامید. در ماه مه ±۹۶± ، ۵۰ هزار معلم در خیابان های تهران تظاهرات و اعتصاب کردند تا نسبت به شرایط کاری و حقوق خود اعتراض کنند. با تشویق قابل توجه واشنگتن و یادآوری حادثه پیش آمده برای همتای عراقی اش شاه مجلس را منحل کرد؛ مجلسی که سخت برای جمع و جور کردن آن تلاش و آنگاه دکتر علی امینی را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرده بود و این جام زهری بود که شاه نوشید. امینی و کابینه اصلاح گرای او کمک قبل توجهی از امریکا، از طریق اقتصادی (۸۰ میلیون دلار وام اقتصادی و ۷۷ میلیون دلار وام در سال های ۱۹۶۲ - ۱۹۶۱) و تعداد معتنابهی از برنامه های همیاری را دریافت کرد. علاوه بر این امریکا سرسختانه شاه را تحت فشار گذاشت تا از اصلاحات امینی حمایت همه جانبه یی داشته باشد، تا اینکه وسواس فکری و نگرانی دیرین خود را نسبت به تهدید خارجی و خطر داخلی پرورش بدهد. دولت کندی توانست شاه بی میل و ناراضی را قانع کند که میزان نفرات ارتش ایران را از ۲۴۰ هزار نفر به ۱۵۰ هزار کاهش دهد و در برنامه یی شهری نسبت به استخدام پرسنل نظامی ایران اقدام کند. واشنگتن در اواخر حکومت آیزنهاور کمک های نظامی خود را به ایران کاهش داد، به طوری که از ۸۵ میلیون دلار در سال ۱۹۶۰ به ۵۸/۶ میلیون دلار در سال ۱۹۶۲ رسانید.
و حتی سیا (CIA) اندکی از ساواک فاصله گرفت و هیات آموزشی سیا به امریکا بازگشت ، در ظاهر به علت وظیفه شغلی بود که انجام داده بودند. هر چند واقعیت آن بود که ایران ، فوراً از موساد - در اسرائیل - پرسنل لازم را به جای امریکایی ها - به ایران دعوت کرد و این امر حکایت از آن داشت که سیاست نقش عمده تری را بازی می کند.گرچه دولت کندی خوشحال بود، اصلاحات امینی به سرعت در بین ایرانیان بانفوذ در حال رشد بود. در اکتبر ۱۹۶۲، کابینه قانون انجمن شهری را در سال ۱۹۶۲ تصویب کرد، که نوعی حکومت ملی را در ایران به وجود می آورد تا قدرت را به نوعی تمرکززدایی کند و از تراکم قدرت در تهران ، ولو به اندک ، ذره یی بکاهد. اما بین ژانویه ۱۹۶۰ تا ژانویه ۱۹۶۳، در پایتخت ده ها اعتراض ، به آشوب خیابانی مبدل شد. در اوایل اکتبر ±۹۶±، دانشگاه تهران ، صحنه بسیاری از تظاهرات و راهپیمایی های خشن و ناگهانی و منجر به حوادثی خونین و زد و خوردی پر از تلفات در ژانویه ۱۹۶۲ شد. دانشجویان به طور عجیب و غریب و باور نکردنی ، شعار می دادند «درود بر مصدق ، زنده باد مصدق ، مرده باد امینی ، و گاه به ناچار می گفتند؛ «مرگ بر شاه ،» و این شعارها شاه را از کوره به در کرد و موجب شد وی آشفته شود و پلیس را به مهلکه روانه کندو حتی جمعی یگان چترباز اعزام دارد تا تجمع و تظاهرات را متفرق و پراکنده سازند و سربازان چکمه پوش هم با قساوت و خشونت مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند و هم ساختمان های دانشگاه را به هم ریختند. دوباره جبهه ملی ، امینی را مورد سرزنش و ملامت قرار داد و از لحاظ سیاسی به شیوه یی غیرمنطقی و بی معنی ، جبهه ملی نوعی جنگ تمام عیار و بی رحمانه رسانه یی علیه او به راه انداختند و شاه پرسش و جست وجویی در این باره نکرد، هرچند او، بنا به اقتضا و ضرورت ، امینی را تحمل می کرد. اما وقتی طبقه متوسط و روشنفکران از امینی برگشتند - که در واقع پروپا قرص ترین حامیان امینی بودند - موجب شد شاه به کلی او را برکنار کند و دوباره موجودی حرف شنو و مطیع از دربار را به نام اسدالله علم به عنوان نخست وزیری- در ژانویه ۱۹۶۶ - منصوب کرد.
● تاثیر جانسون بر سیاست های شاه
ترور کندی در نوامبر ۱۹۶۳ اهمیت روابط و امور ایران و امریکا را تایید کرد. جان اف کندی و مردم پیرامون او توجه قابل تاملی در توسعه روابط خارجی داشتند. اما لیندون جانسون- معاون کندی رئیس جمهوری امریکا- با دیدگاه آرمان گرایانه و ایده آلیستی وارد قضیه شد، توجه اول او در ساختن امریکا، به عنوان جایی بهتر بود و پس از آن به جامعه جهانی می نگریست. برای جانسون، جامعه بزرگ، دستور جلسه اصلی او بود و منازعه در ویتنام، اکثر اوقات او را به خود اختصاص داد و کمتر زمانی برای بررسی دیگر امور خارجی برای او باقی می گذاشت. دولت جانسون روزبه روز ذهن وحواس خود را به ویتنام و جامعه جهانی مشغول کرده بود و رئیس جمهور مساله یی با دوستش - شاه ایران - نداشت تا بخواهد با او دعوایی راه بیندازد یا لج او را درآورد. طی دهه ۱۹۶۰، روابط قدرت بین دو کشور، کم کم به سود ایران تغییر کرد.کمک های امریکا به ایران ، به تدریج ، کاهش یافت و ثروت نفتی ایران کم کم داشت سیر صعودی را می پیمود، به طوری که ، به طور روزافزون ، نیاز امریکا به شاه - فقط نفت او بود و دلارهای نفتی او برای محصولات امریکا هزینه می شد- بیشتر از نیازهای شاه به امریکا بود. در اواسط دهه ۱۹۶۰ قیمت نفت بالاتر رفت و میادین نفتی ایران قادر به تولید نفت بیشتری بودند و علاوه بر این تهران قادر به معامله نفت با رقم قابل ملاحظه یی - ۷۵/۲۵ درصد سود- برای میادین نفتی نوار ساحلی ایران شده بود و همه این مسائل موجبات رشد سریع درآمد ملی کشور را فراهم کرده بود.
نفت ایران ۳۷۲ میلیون دلار در سال ۱۹۶۳ و در اواخر همان دهه ، ۷۹۱ میلیون دلار، فروش داشت . در جهت عکس این مساله ، کمک های امریکا به ایران از ۵/۱۰۳ میلیون دلار به چهار میلیون دلار کاهش یافت . در حقیقت ، در سال ۱۹۶۶، دولت جانسون ایران را کشوری توسعه یافته خواند که دیگر نیازی به هیات اعزامی کمکی امریکا ندارد و بدین وسیله ، در سال بعد، پرونده بزرگ ترین هیات اعزامی کمکی در جهان بسته شد. تا دولت کندی و جانسون در سر کار بودند، در نوع و تعداد تسلیحات فروخته شده به ایران محدودیت خاصی داشتند. آنها همان دعوای تکراری اداری را بین پنتاگون و وزارت کشور نسبت به فروش سلاح به ایران داشتند. امریکا می خواست شاه را راضی و خرسند نگه دارد و او را تشویق کند تا انقلاب سفید را ادامه بدهد- که موفق تر به نظر می رسید تا اینکه امریکا به واسطه اطلاعاتش به رژیم شاه بیشتر و بیشتر وابسته شود- پنتاگون با این نحوه دسترسی و دستیابی مخالفت داشت و اظهار می کرد که ایران نه بیشتر از این به تسلیحات نیاز دارد و نه دیگر استفاده بهینه یی برای امریکا خواهد داشت .
اما شاه به آنچه داشت قانع نبود و از آنچه می گذشت راضی و خرسند به نظر نمی رسید. روزبه روز، بیشتر و بیشتر شکایت می کرد که به او، آن تعدادی که می خواسته اسلحه نفروخته اند، یا آنچه فروخته اند کیفیت مناسبی ندارد. او همچنین معتقد بود کمک های امریکا باید ادامه یابد زیرا ایران با تهدیدهای متفاوتی روبه رو است . او نگران بازی جدیدی بود، ذهنش مشغول به نمایش گذاشتن سخت افزارهای نظامی بود، به جای اینکه به ترویج تعلیم و تمرین و رشد زیربنای اقتصادی برای دسترسی به زمینه مناسب بپردازد.به محض اینکه شاه به این مساله پرداخت ، این خریدها کاملاً برای تحقق آرزوهای ژئوپولتیک او ضروری به نظر می آمد. او می خواست که قوی ترین مرد خاورمیانه و حوزه خلیج فارس باشد و منطقه را تحت سلطه و نفوذ خود داشته باشد، همان طور که اسلافش در قبل از حضور اروپاییان در منطقه چنین بوده اند. حوادث دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ نیز درخواست او از امریکا را برای ساختن ایران مستقل ، به اوج خود رساند. فشار کندی بر او، موجب پرداختن به اصلاحی نامناسب شد که مزه بدی بر دهانش باقی گذاشت و به مذاق او خوش نیامد. به علاوه با عقب نشینی امریکا از ویتنام و شکست او از حمایت همپیمانان پاکستانی علیه هند در سال های ۱۹۶۵ و ±۹۷± به وضوح به این نتیجه رسید که نمی تواند هنگام ضعف و تنگنای دفاعی ایران ، روی کمک و حضور امریکا چندان حسابی باز کند و به طور روزافزونی به گسترش و بسط و تنوع خریدهای نظامی ایران پرداخت - اقلام بسیار زیادی از بریتانیا، فرانسه و روسیه خرید- تا وابستگی خود را به امریکا، تا حد زیادی کاهش دهد.