دکتر مصدق تا آذر 1329 جزو مخالفین ملی شدن نفت بود

بخش اول
حجت الاسلام حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در گفتگو با خبرگزاری مهر ناگفته های ملی شدن صنعت نفت را تشریح نمودند:
 شباهت ها و تقاوت های نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب بهمن 57، چه بود؟ با بررسی انقلاب اسلامی ، به این نتیجه می رسیم که وجه ملی گرایی به قوت سالهای دهه سی و جریان ملی شدن صنعت نفت نبود و امام اینقدر نفوذ داشتند که وجه ملی نفوذی پیدا نکرد و همه مجبور شدند به همراهی با امام و طیف مذهبی، برخلاف سالهای سی که دوبال مذهبی و ملی کاملا از هم جدا و قابل تشخیص بود،شما این مساله را چطور تحلیل می کنید؟
- مهمترین ویژگی و تمایز انقلاب اسلامی با ملی شدن صنعت ، نهضت ملی شدن یک نهضت سیاسی و ضد استعماری بود، اما ویژگی انقلاب اسلامی ، اسلامیت و ویژگی "مذهبی" آن بود ،یعنی کاملا نهضت، نهضت مذهبی بود از خلوص مذهبی بیشتری برخودار بود، رهبری آن فقط در دست یک شخصیت مذهبی بود و حتی نیروهای ملی گرا ها هم این مساله را تاکید می کردند،اگر نگاه کنید، در اطلاعیه های سال 1357 ، که اینها صادر می کردند، مثلا اعلامیه های آقای سنجابی، لااقل دو مرتبه به صراحت اعلام کرد که ما به دنبال رهبری جنبش نیستیم و رهبری آیت الله خمینی را پذیرفته ایم و تابع ایشان هستیم، حتی حزب توده اطلاعیه داد و رهبری امام و "اسلامی" بودن انقلاب را پذیرفت با همین لفظ اسلامی ، سازمان چریک های فدایی خلق هم رهبری امام را پذیرفتند، حتی سازمان مجاهدین خلق با صدور بیانیه ای در همین سال 57، رهبری بلامنازع امام را قبول کردند.
 ولی رهبری و زعامت آیت الله کاشانی در جریان ملی شدن نفت به اندازه امام خمینی نبود، دلیل این مساله چه بود؟
- اتفافا حضرت امام (ره)یک نقدی بر آیت الله کاشانی دارند که شاید مهمترین تفاوت نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی 57 را بیان می کند، امام(ره) در مصاحبه با حامد الگار دارند، می گویند که من پیام دادم به آقای کاشانی که شما بیش از آنکه جنبه سیاسی نهضت(ملی شدن صنعت نفت) را پررنگ کنید، خوب است که جنبه مذهبی نهضت را تقویت کنید، این مهمترین تمایز این دو نهضت است،البته مسائل و تعاریف دیگری هم هست.
 - آقای حسینیان، اگر موافق باشید، بحث را جزیی تر کنیم،اظهار نظر اخیر شما مبنی بر اینکه ایده ملی شدن صنعت متعلق به دکتر مصدق نبوده است، بازتاب های زیادی داشت، بگویید چه کسانی و محافلی ایده را قبل از مصدق مطرح کرده بودند و سند این ادعای شما چیست؟
- دو بحث است، یکی این است که مصدق چه زمانی و در چه تاریخی به مساله ملی شدن صعنت نفت پیوست، تمام اسناد و مدارک نشان می دهد که مصدق ، تا آذر ماه 1329 یعنی سه ماه قبل از اینکه ملی شدن صنعت نفت به تصویب مجلس برسد، اصلا جزو مخالفین ملی شدن صنعت نفت بود، در سال 1323 ، مصدق نطقی داره در مجلس چهاردهم،که رسما در این نطق می گوید ملی شدن صنعت نقت درست نیست، چون ایران و انگلیس دارای قرارداد طرفینی هستند، که یک چنین قراردادی را نمی توان یک طرفه فسخ کرد، یعنی رسما در مهرماه 1323 مخالفت خود را اعلام می کند.
یک مرتبه دیگر که باز تب و تاب مساله نفت و ملی شدن آن در جامعه بالا گرفت،در انتهای دوره مجلس پانزدهم بود، البته مصدق نماینده نبود، بلکه قرارداد "گس-گلشلییان" در مجلس پانزدهم به عنوان یک قرارداد الحاقی، به قرارداد 1312 مطرح بود، شرکت نفت انگلیس هم همه تلاشش این بود که این قرارداد به تصویب برسید، حسین مکی، فعال سیاسی معروف آن دوران، یک شب به خانه مصدق در احمد آباد می رود و تلاش می کند که مصدق را راضی کند به دخالت در این موضوع، اتفاقا در این زمینه یک سند کتبی وجود دارد که مصدق نوشته به مجلس شورای ملی و تنها چیزی که در نامه خواسته این است که در این قرارداد الحاقی گس -گلشلیان به جای شیلینگ کاغذی ، که قرار بوده که شرکت نفت النگلیس به ایران بدهد، تبدیل به شیلینگ طلا شود، تنها اصلاحیه و ایراد به قرارداد استعماری گس-گلشاییان همین بوده، در حالی که در همان موقع ، آیت الله کاشانی با صدور بیانیه ای خواستار ملی شدن صنعت نفت شده بود.
 در چه سالی آیت الله کاشانی خواستار ملی شدن شد؟
- آیت الله کاشانی، در بهمن 1327 و طی بیانیه ای رسمی ایشان خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند، همین بیانیه هم باعث دستگیری آیت الله کاشانی شد و به بهانه دست داشتن در ترور شاه، به لبنان تبعید شد، بعد از اینکه مصدق به مجلس شازدهم راه پیدا می کند که آن هم در اثر تلاش نیروهای مذهبی و خصوصا زدن هژیر بود که باعث شد بطلان و تقلب انتخابات را دولت قبول کند و اعلام تجدید انتخابات کند که در این انتخالبات مجدد، مصدق به مجلس راه پیدا کرد، با اینکه مصدق ریئس کمیسیون نفت بود و کمیسیون نفت اصلا تشکیل شده بود که قرارداد "گس-گلشاییان" را بررسی کند، و رزم آراء هم به شدت تلاش می کرد که این قرارداد تصویب شود، با اینکه مصدق ، رئیس این کمیسیون بود، شما در تمام مذاکرات کمیسیون نفت مجلس شانردهم که ثبت شده و کتابش به چاپ هم رسیده است، نگاه کنید هیچ جایی کلامی از ملی شدن صنعت نفت از زبان مصدق ، مطرح نشده است، فقط در مهرماه 1329 ، مرحوم حائری زاده در کمیسیون نفت پیبشنهاد می کند که خوب است که ما به جای این قرارداد گس-گلیشاییان ، اصل ملی شدن صنعت نفت را تصویب کنیم که البته در آن مقطع هیچ کس استقبال نکرد از این پیشنهاد و در همین محدود ابتر ماند.
پس طبق گفته های شما، اولین کسی که بعد از آیت الله کاشانی ایده ملی شدن صنعت نفت را مطرح کرد، همین مرحوم حائری زاده بود؟
- بله و یک نکته مهم این است که حتی بعد از اینکه ملی شدن صنعت نفت توسط علما و خصوصا آیت الله کاشانی ، تبدیل به یک خواست ملی شد و در شعارهای مردم در مییتنگ های ، ملی شدن صنعت نفت مطرح و تکرا شد، در آذر ماه همان سال در منزل یکی از اعضای جبهه ملی که با حضور آیت الله کاشانی ، نمایندگان جبهه ملی در مجلس آنجا حضور داشتند وو آیت الله کاشانی پیشنهاد کرد و دستخط آیت الله کاشانی هم هست، که نوشته اند:" نفت در سرااسر کشور ملی شود و ملی شدن به این معنا که استخراج، تصفیه و فروش نفت باید ملی شود" ، دو تا سند است که یکی از آنها را آقای کاشانی به تنهایی امضا کرده و سند دوم را چند نفر از اعضای جبهه ملی امضا کرده اند،نکته جالب این است که مصق آن روز حاضر نشد که این سند را- به روایت و شهادت حسین مکی عضو جبهه ملی- امضا کند.
 آقای حسینیان، وقتی که اعضای جبهه ملی در این جلسه ای که می گویید، بر ملی شدن نفت تاکید کرده اند ، چندان منطقی نیست که دکتر مصدق به عنوان رهبر جبهه ملی موافق ملی شدن نفت نباشد، ممکن نیست که مثلا مصدق برای بروز عدم حساسیت چنین موضع ظاهری را در قبال ملی شدن صنعت نفت پیش گفته باشد و خواسته باشد با سیاست ورزی، تا آماده شدن شرایط بطور علنی وارد مساله نشود، نظر شما در این خصوص چیست؟
- نه اینطور نیست، معلوم است که اصلا مصدق اعتقادی به ملی شدن صنعت نفت نداشته است، آن شب در خانه آقای نریمان که عضو جبهه ملی بود، مصدق استدلال می کند که اگر ما قانون 1312 را "کان لم یکن" بکنیم و لغو کنیم، معنایش بقا و بازگشت به قانون "دارسی" است ، یعنی اگر قانون 1312 را لغو کنیم ، چون این قانون بر مبنای لغو قرارداد استعماری دارسی بوده است، مجبوریم دوباره زیر بار قرادارد دارسی برویم، البته این یک استدالال غلط حقوقی بود. زیرا قرارداد قبلی با قرارداد بعدی کان لم یکن تلقی شده بود یو یا مجلس می خواست اصل این قرارداد ظالمان را لغو کند، چنانچه بعدا اتفاق افتاد و مصدق هم مسئول اجرای آن شد.
حائری زاده در خرداد 1332 در مجلس در نفی نقش مصدق در ملی شدن صنعت نفت ، به این جلسه اشاره می کند و می گوید :آقای مصدق! شما که اصلا جزو مخالفین بودید، آن شب در منزل آقای نریمان، مطرح شد، شما امضا نکردید و بعدا شما را وادار به قبول این مساله کردند، اگر امضاهای این سند را نگاه کنید، می بینید همه امضاها با یک قلم است و امضای مصدق با یک قلم دیگر و در آخر صفحه است، این نشان می دهد که مصدق در مجلس دیگری آن را امضاء کرده است، بنابراین مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت تا بسیج عمومی هیچ نقشی نداشته است، البته بعد از اینکه مصدق به عنوان رئیس دولت منصوب شد، مسئول اجرایی شدن قانون شدن قانونی ملی شدن صنعت نفت بود.
از این مقطع به بعد، دیگر مصدق به عنوان سکاندار ملی شدن صنعت نفت وارد میدان شد و چون تقریبا عملی شدن برنامه ملی شدن صنعت نفت از این زمان آغاز می شود، در فضای عمومی و در اذهان ، اینطور القا شده که اصلا ایده و برنامه و زمینه ملی شدن نفت را مصدق درست کرده است، در صورتی که چنین چیزی نیست.
 مصدق در نامه ای که در آخرین دوران تبعیدش در احمدآباد نوشته ، گفته است که ایده ملی شدن صنعت نفت متعلق به دکتر حسین فاطمی بوده است، این ادعا چقدر مقرون به صحت است؟
- این ادعای مصدق هیچ مبنا و سندی ندارد و در جایی ثبت نشده است و مهمترین مساله این است که مرحوم فاطمی نماینده مجلس نبود که در کمیسیبون نفت(یعنی در جایی که مصدق مدعی استبحث ملی شدن صنعت نفت مطرح شد) این ایده را مطرح کند، مصدق در اینجا به تناقض گویی افتاده است، او در یک مصاحبه ای با روزنامه آسیا، خبرنگار از او می پرسد شما از کی به فکر ایده ملی شدن صنعت نفت افتادید که مصدق می گوید پیرمردی به خواب من آمد و گفت نفت را ملی کن! ولی در کتاب خاطرات و تالمات مصدق، وی می نویسند که دکتر حسین فاطمی چنین پیشنهادی را داده است ، اما در کمیسیون نفت ، چنانچه گفتم، آقای حائری زاده است که این پیشهاد را برای اولین بار مطرح کرده است، اولین سندی که از مصدق در مورد ملی شدن صنعت نفت رسیده، نطق وی در 28 خرداد 1329 ملی شدن صنعت نفت را در مجلس مطرح کرد که البته این نطق هم عینا اعلامیه آیت الله کاشانی بود و چون ایشان نماینده مجلس بودند ولی در مجلس حاضر نمی شدند، این حق را داشتند که در مجلس، بیانیه های خودشان را مطرح کنند، که این بیانیه ای را به مصدق دادند و مصدق از طرف آیت الله کاشانی آن را قرائت کرد.تنها چیزی که ثبت شد،همین است.
 اگر بخواهیم یک تحلیل واقع بیانه از شخصیت و سلوک سیاسی دکتر مصدق داشته باشیم، شما چه تحلیلی از کلیت شخصیت مصدق ارائه می کنید؟می شود مصئق را اینطور تعریف کرد که مصدق یک رجل سیاسی بود که "فرصت ها" را خوب می شناخت و از آنها به نفع کشور و خودش استفاده می کرد؟ به تعبیری "فرصت طلبی مثبت سیاسی" را می شود جزو شخصیت سیاسی مصدق مطرح کرد؟
- من چنین تحلیلی راجع به مصدق ندارم، من بیشتر مصدق را یک "خوش شانس سیاسی" می دانم، یعنی دست تقدیر و تصادف موجب شد که دولت مصدق به دست رژیم شاه و آمریکا ساقط بشود و همین یک ارزشی شده برای مصدق و برای آیندگان وارد شدن به نقد مصدق سخت شد، و از لحاظ حاستگاه اجتماعی ی ک وابسته به دربار بود، مصدق پسر دفتری، یک شخصیت حسابرسی ارتش در زمان قاجار بود، که می دانید طبق قانون بوروکراتیکی قاجار، پسر، این شغل را از پدر به ارث می برد، مصدق در پانزده سالگی جانشین پدر شد و چون خودش نمی توانست از عهده کارها بربیاید،یک مستوفی به جای او گذاشتند، مصدق از نظر مادری ، نوه فتحعلی خان قاجار ، نوه عباس میرزا بود و مظفرالدین شاه ،شوهر خاله مصدق بود، یعنی کاملا وابسته به دربار بود، به همین خاطر مصدق هیچ گاه مردم را درک نکرد و نقشی برای مردم قائل نمود، اگر فرضا اگر در چریان کودتای 28 مرداد می خواست و می توانست از مردم استفاده کند، به قول نویسندگان جبهه ملی کودتاچیان عددی نبودند، چندنفر فاحشه راه افنادند و حکومت مصدق را سرنگون کردند، چطور می شود حکومتی را چهار تا فاحشه سرنگون کنند؟این خیلی محل بحث است که چطور چنین چیزی امکان پیدا کرد.
 طرفداران مصدق، او را نماد ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی می دانند، نظرتان در این خصوص چیست؟
- از نظر ملی گرای من اعتقادی ندارم که مصدق یک ملی گرا باشد، مصدق رسما در خاطراتش می نویسد من تصمیم داشتم که در سوئیس، درخواست اقامت و تابیعت بگیرم، ولی قانون سوئیس این بود که شخص متقاضی باید ده سال در سوئیس ساکن می بود و چون مصدق، این شرط را نداشت، این شد که به او تابیعت سوئیس ندادند، یک ناسیونالیست چطور ممکن است ملت خودش را در بدبختی و فقر رها کند و تقاضای تابعیت خارجی کند؟
مصدق مبارز هم نبود، مبارز باید بالاخره تن به سختی بدهد و تحمل کند سختی، مبارز باید یک وقت وارد سختی ها شود ، مصدق بخاطر روحیه اشرافی اش اصلا توقعی از او نیست که وارد سختی ها شود؟ ولی بهرحال اگر سختی هم روی داد باید این سختی را تحمل کند، مصدق یک مرتبه در همه عمرش دسیتگیر شد، و آن در نوزدهم تیر 1319 بود که توسط رضاشاه دستگیر شد و به بیرجند تبعیدش کردند، البته با کمال احترام، به طوری که با آشپز و راننده شخصی مصدق را هم همراه او به تبعید فرستادند! جالب است بدانید که در این تبعید، مصدق دومرتیه دست به خودکشی زد، در این مدت 5 ماه، یعنی اینقدر بی تحمل بود که دو مرتبه هم خودکشی کرد و این در حالی است که خود اعتراف می کند که در بیرجند با او خوب برخورد می شده است.
 آن بحث فرصت طلبی سیاسی و استفاده زیرکانه مصدق از فرصت های سیاسی را چقدر قبول دارید؟
فرصت طلبی مصدق یک حقیقت است، تا فضا باز می شد به عنوان یک "پارلمانتاریست" وارد میدان می شود و تا فضا سیاسی بسته می شد، می رفت در احمد آباد و به کارهای دهداری خودش می رسید،مجموعه عملکرد و رفتار سیاسی مصدق نشان می دهد نه اعتقادی به مردم داشت، نه ملی گرا و ناسیونالیست بود، و نه حتی یک مبارز بود، بلکه در فرصت هایی که فراهم می شد به عنوان یک شخصیت سیاسی می آمد و شعارهایی را علیه دولتهای وقت می داد، این دفاع از مردم و قانون در وجودش نهادینه نشده بود، به همین جهت وقتی به قدرت رسید، درست کارهایی را انجام داد که برخلاف شعارهای قبلی اش بود
 مثلا چه کارهایی؟
- مثلا مساله افزایش اختیارات ، دومرتبه قانون میلیسپو، مشاور اقتصادی دولت ایران، مطرح شد مصدق به شدت مخالفت کرد بر این اساس که دولت نمی تواند اختیارات مجلس را بگیرد، در طول زندگی سیاسی مصدق، وی همیشه به شدت با افزایش اختیارات دولتها مخالفت می کرد و آن را مخالف قانون اسااسی عنوان می کرد. اما به محض اینکه خودش به قدرت رسید، درست سال دوم دولت، یک اختیارات فوق العاده شش ماهه درخواست کرد و مجلس وقت هم به دلیل موقعیتی که در آن زمان حاکم بود، با این اختیارات موافقت کرد، تا اینکه شش ماه تمام شد و مصدق مجددا آمد و خواست یک اختیارات یک ساله بگیرد که منشاء اختلاف با آیت الله کاشانی هم همین نکته بود، و آقای کاشانی به او گفت تو همه شعارهایت همین بود که با اختیارات دولت مخالف بودی ، چرا که برخلاف قانونی اساسی است که دولت هم مجری باشد و هم قانونگذار باشد، مصدق به همین هم اکتفا نکرد و دنبال یک ماده واحده بود که تعداد حد نصاب مجلس را بالا ببرد و چون مجلس نیروهای کمتری داشت، همین مجلس نیمه کاره هم منحل شد، و آخر هم مجلس هفدهم را نتوانست تحمل کند و با اینکه برای اولین بار در طول تاریخ مشروطه ایران، مجلس ایران در نیمه راه انتخابات تعطیل شد، یعنی انتخابات دوره جدید آغاز شد و وقتی نیمی از انتخابات در حال انجام بود، مصدق احساس کرد که طرفدرانش رای نمی آوردند، آمد و انتخابات را تعطیل کرد! و همان مجلس نیمه کاره را هم تحمل نکرد و با یک رفراندومی آمد و مجلس هفدهم را منحل کرد.
اینها نشان می دهد که مصدق هیچ گاه طرفدار قانون و مردم .نبود.البته مصدق در دادن شعارهای مردم پسند مهارت داشت، تنها توجیه رشد مصدق در فضای سیاسی ایران همین خصلت شناسایی خوب فرصت ها است، البته من قبلا فکر می کردم، مصدق با همه اینها تافته جدابافته بود نسبت به اشرافیت قاجاری و درباری و این نکته را در یکی از کتابهایم نوشتم، اما یکی از اساتید دانشگاه آکسفورد، آقای پروفسور شیخ الاسلام یک تذکر انتقادی نسبت به این مطلب به من داد و همراه آن چند سند برای من فرستاد که زمانی که مصدق والی فارس شد، دو اتوموبیل از خارج برای خودش وارد کرد و نامه ای به هیات دولت نوشت و گفت اجازه بدهید که این ماشین ها را بدون گمرکی وارد کنم! البته گمرک مخالفت کرد ولی بالاخره از دولت وقت مجوز گرفت و آن دو اتوموبیل را بدون گمرکی وارد کرد.
یکی از نقاط مهم کارنامه سیاسی مصدق ، همکاری او با مرحوم مدرس در مخالفت با جمهوی رضاخانی در سالهای 1304 و در جریان خلع قاجاریه از سطنت و در مخالفت با رضاخان است، وجود این سوابق همکاری مصدق و مدرس را چطور ارزیابی می کنید؟
- واقع این است که اگر ما سخنرانی مصدق را در مجلس شورای ملی که بحث تغییر قانون اساسی و خلع سلطنت از قاجار پیش آمد را تحلیل کنیم، متوجه می شویم که اصولا این مخالفت مصدق ماهیتی خاص داشته است، البته باید در این مقطع از مصدق ، تمجید کرد،بهرحال دیگرانی که تلاش می کردند رضاخان به عنوان جانشین شاهان قاجار، به تایید مجلس برسد، مصدق مخالفت کرد و همین صرف مخالفت خودش ارزش است، اما محتوای صحبت و نطق مصدق تحلیل دارد، به این معنا که سخنرانی مصدق دربسیار چاپلوسانه و در مدح عظمت رضاخان است و مصدق هیچ جا مثل مرحوم مدرس، با حمله به رضاخان، نگفته است "اگر سگ خانه، پاچه بچه صاحبخانه را بگیرد،بهتر است همان سر شب سگ را بیرون کنیم، و دزد بیاید بهتر از این است که این سگ در خانه باشد"
یعنی نگاه مرحوم مدرس به رضاخان اینطور بود، ولی نطق مصدق کاملا متفاوت بود و استدالال مصدق این بود که رضاخان یک شخصیت قابل و یک مجری مقتدر است و حیف است که شاه بشود ، چون طبق قانون اساسی ، شاه صرفا یک شخصیت تشریفاتی بود و غیر مسئول باست و نخست وزیر است که مسئول اجرایی کشور است و خوب است رضاخان در همان پست نخست وزیری بماند. شخصی مانند رضاخان که توانسته است برای ایران امنیت ایجاد کند، حیف است که شاه شود، مصدق در این نطق مثال می زند که مثلا من رعیت دارم و ده دارم، رعیت من باید از حق امنیت برخوردار باشند، به همین خاطر رضاشاه هیچ کینه ای از مصدق به دل نگرفت ولی مدرس را تبعید کرد و به شهادت رساند و مصدق به عنوان یکی از مشاوران رضاشاه مطرح بود،در بسیاری از نطق های مصدق این هست که اعلحضرت(رضا خان) مرا خواستند و من به ایشان مشورت دادم و ایشان هم می دانند که من یک فرد دلسوزی به ایشان هستم.
یکی از یاران مصدق و کسانی که در به قدرت رسیدن او نقش عمده ای داشت، دکتر فاطمی بود، که نوعی مکمل شخصیت دکتر مصدق هم بود، تحلیل شما از شخصیت او چیست؟
- در محموعه اسنادی که از افاطمی دیدم، فاطمی یک شخصیت قدرت طلب بلند پرواز و بسیار برنامه ریزی بوده است، هوئش سیاسی بالایی هم داشته ، اینها اهل نایینی بودند و دکتر فاطمی در جوانی آمد در روزنامه هستاره مرحوم احمد ملکی ، شروع به مقاله نویسی کرد و کم کم روزنامه باختر امروز را که متعلفق به برادرش بود و در اصفهان منتشر می شد را به تهران منتقل کردند و مدیریت این روزنامه را به عهده گرفت که یکی از روزنامه های شاخص طرفدار مصدق بود.
دکتر فاطمی، مدتی در فرانسه ادامه تحصیلانت داد و وقتی برگشت ، تقریبا باید بگوییم که در زمان دولت مصدق، گردانده اصلی و سیاست گذار دولت مصدق، فاطمی بود،فاطمی بود که روزنامه های وابسته به جبهه ملی و هوادار جبهه ملی را جمع می کرد و خط به آنها می داد که چه بنویسند، اگر روزنامه های آن دوران را ببینید می بیند که یک مرتبه همه سرمقاله های آنها یکی است یا توسط یک نفر نوشته شده بود، مثل دوره دوم خردادی ها که آقای حجاریان چنین کاری را می کرد! اینها بخاطر رهبری های مرحوم فاطمی بود، فاطمی پشتوانه رسانه ای مصدق بود و تقریبا نقطه ضعف مصدق را هم در دستش بود.
 نقطه ضعف مصدق چه بود که فاطمی آن را به دست آورده بود؟
- حالا من نمی دانم این نقطه ضعف چه بوده است که بسیار مصدق تحت تاثیر فاطمی بوده است؛ یعنی بحث می شده ، همه نظر می دادن، مصدق معمولا در برابر نظر مشاوران، استادگی می کرد، ولی جایی که فاطمی اظهار نظر می کرده است، مصدق سریعا می پذیرفته است، یعنی چنین شخصیتی داشت و تاثیری عجیبی روی مصدق داشت.
به نظر می رسد نقش و سوابق مبارزاتی آیت الله کاشانی مقداری مورد غفلت مورخان وحتی مردم قرار گرفته است، اگر بخواهیم شخصیت سیاسی آقای کاشانی را بررسی کنیم، چه مولفه هایی در ایشان وجود داشت؟
- آیت الله کاشانی ، به قول حضرت امام، از همان نجف که بودن، مبارزه را علیه استعمار انگلیس آغاز کردند و وقنی هم که به ایران آمدند، همه تلاش خودشان را برای قطع ید استعمار به کار بستند، آیت الله کاشانی در نجف و عراق با نیروهای انگلیسی جنگیده بود، یعنی گروههای آزادی بخشی که در نجف و شهرهای عراق بعد از جنگ جهانی اول که عراق به اشغال انگلیس درآمد، در کنار پدر آیت الله کاشتنی، مرحوم مصطفی کاشانی ، در آنجا فعالیت می کرد، جبهه جنگی بود و حتی پدرش در درگیری مجروح هم شد، آیت الله کاشانی در چنین فضایی رشد یافته بود و به عنوان نماینده مراجع در سازماندهی مبارزان، در کار راه اندازی گروههای مسلح علیه اشغالگران انگلیس بودند
وقتی که بغداد اشغال شد و شهرهای انقلابی سقوط کرد، از جمله کسانی که تحت تعقیب قرار گفتند؛ آیت الله کاشانی بود، بهرحال مبارزه ای ضد انگلیسی در موجود و ماهیت کاشانی بود و به همین خاطر بعد از جنگ جهانی دوم، یکی از افرادی که در اولین فرصت ،نیروهای انگلیسی دستور دستگیری آنها را صادر کردند، آیت الله کاشانی بود که توسط دولت منصور، در سال 1323 دستگیر شدند و در اردوگاه اراک زندانی شدند و مدتی هم به دست نیروهای روسی در رشت بازداشت شدند،در زندان هم با نیروهای انگلیسی درگیر می شود و همانجا به انگلیسی ها می گوید که اگر من آزاد شوم احازه نمی دهم، یک قطره نفت ایران از گلوی شما پایین برود.
بعد ازه آزاد شدن، در خطبه های نماز عید فطر و قربان آقای کاشانی ، این شعار برای اولین بار مطرح شد که "نفت ایرانی ، برای ایرانی" ، در بهمن 1327 که مهمترین کار آقای کاشانی بعد ازینکه بحث قراداد گس-گلشلییان، مطرح شد، اعلامیه معروفی بود که گفتند " نفت باید ملی شود ونفت ایرانی متعلق به ایرانی است" سر همین اعلامیه هم دستگیرش کردند و به بهانه دست داشتن آقای کاشانی در ترور شاه ، ایشان را دستگیر و تبعید کردند.
 حالا آیا آقای کاشانی در ترور نافرجام شاه که در بهمن 1327 انجام شد،، واقعا دست داشتند ؟
- نه ، من محتوای این پرونده را دیدم، ادعا شده که آیت الله کاشانی ، ضارب شاه، ناصر فخرآرایی را به روزنامه معرفی کرده بود، از مدیرمسئول روزنامه پرچم اسلام که ضارب شاه به عنوان خبرنگار این روزنامه قصد ترور شاه را داشت، سئوال کردند که آیا آیت الله کاشانی در این ترور دست داشت که وی صریحا نقش آقای کاشانی را نفی می کند و ماجرای خبرنگار شدن میرفخرایی(ضارب شاه) و آمدن وی به دفتر مجله را توضیح می دهد، یعنی درست بعد از 15 روز از تبیعد آقای کاشانی ، مساله دست داشتن و رابطه ایشان با ترور شاه را مطرح کردند که نشان می دهد صرفا یک بهانه بود است، جالب است که این خبر توسط سرهنگ گیلانشاه جانشین رزم آرا در ستاد مشترک، بعد از 8 روز از دستگیری آیت الله کاشانی به رئیس شهربانی ارسال شد که نشان می دهد ابتدا ایشان را دستگیر می کنند و سپس سند سازی می کنند.
آقای مکی هم در کتابش تصریح می کند که در حقیقت دستگیری آقای کاشانی، به خاطر مساله نفت بود.وقتی هم قرارداد گس-گلشیان در مجلس مطرح شد، آقای کاشانی در لبنان اعلامیه داد و رسما اعلام کرد که هرگونه قراردادی که منجر به تثبیت قرارداد استعماری 1312 بشود، قابل قبول نیست و من از طرف ملت ایران آن را مردود می دانم.
بعد از اینکه ایشان تبعید شد به لبنان در خرداد 1329 بازگشت و با یک استقبال باشکوهی به ایران بازگشت، در همان سخنرانی ابتدای ورود به خانه شان که در جمع کمیته استقبال گفتند که مساله اصلی ما ، نفت است و ما باید مساله نفت را حل کنیم.به اعتبار آیت الله کاشانی می بینیم بعد از بازگشت ایشان، تقریبا تمام مراجع محلی ، به حمایت از آقای کاشانی به حمایت از ملی شدن نفت پرداختد، آقایان" بهاءالدین مخلاتی در شیراز، آیت الله شاهردوی ، خوانساری ، قمی ، چهارسوقی در اصفهان،آیت الله میرزا محمدباقر رسولی در رشت، سبزواری و آیت الله کرباسچی در خراسان و علمای درجه دوم .." همگی اطلاعیه دادند و فتواییه صادر کردند در وجوب ملی شدن صنعت نفت و درست عبارتی که در این فتواییه ها و اعلامیه ها آمده، خیلی قابل تامل است:"چون نهضتی است که در راس آن شخصیتی مانند آیت الله کاشانی است، بنابراین هیچ جای شک و شبهه ای در وجوب ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور وجود ندارد"
حتی اگر پیشنهاد کمیسیون نفت را هم مطالعه کنید، می بینید که عینا همین عبارت است، یعنی "ملی شدن نفت در سراسرکشور" با ورود این آقایان، یک بسیج عمومی در کشور ایجاد شد و در میتیتنگ ها و اجتماعات، شعار ملی شدن نفت مطرح و گسترش یافت و جالب است که تقریبا از آذرماه 1329 که ملی شدن صنعت نفت که یک خواست عمومی و ملی شد، شما نگاه می کنید که در این مدت، یعنی فاصله آذر تا اسفند، آیت الله کاشانی دهها میتنگ بزرگ در تهران در مسجد امام برگزار کرد که فشار بیاورد به مجلس،چون مجلس زیر بار ملی شدن نفت نمی رفت، ولی مهمترین عاملی که این موج را تسریع کرد، زدن رزم آراء توسط فداییان اسلام بود، چون رزم آرا، انگلیس و دربار، سه قدرت دست به دست داده بودند که جلوگیری کنند از طرح ملی شدن صنعت نفت، به همین خاطر رزم آرا همه تلاش خود را برای جلوگیری از ملی شدن نفت می کرد و مرتب نماینده خودش را به مجلس می فرستاد و سخنرانی می کرد و حتی در یک سخنرانی معروف خود گفت ملتی که نمی تواند آفتابه بسازد، چرا باید به فکر ملی شدن صنعت نفت بیفتد؟
 موضع جبهه ملی و هواداران مصدق نسبت به ترور رزم آراء چه بود؟مخالف بودند یا موافق؟
- بله، موافقت داشتند، حتی پنج نفری که از اعضای جبهه ملی که به این نتیحه رسیده بودند که نفت باید ملی شود، در جلسه ای که با مرحوم نواب در منزل یکی از بازاریان داشتند، به این نتیجه رسیدند که تنها مانع ملی شدن صعنت نفت، رزم آرا است و اسنادش هم وجود دارد، فداییان اسلام یک جلسه ای تشکیل دادند در مسجد شاه و مرحوم عبدالحسین واحدی سخنرانی مفصلی کرد و رزم آرا را تهدید کرد که اگر مانع ملی شدن نفت شود، او را از میان برخواهند داشت ، که شانزدهم اسفند ماه رزم آرا ترور شد و برای اولین مرتبه ، تنها یک روز بعد، کمیسیون نفت مجلس به این نتیجه رسید که نفت باید ملی شود و آن گزارش کمیسیون نفت در هفدهم اسفند مطرح شد،
عبارت جالبی هم که در گزارش کمیسیون نفت وجود دارد این است که می گوید"درخواست های واصل شده" یعنی از بیرون هم این خواست و اراده بوده نه از داخل مجلس، و یک هفته بعد در 24 اسفند، ملی شدن نفت در مجلس شورای ملی تصویب می شود و در 29 اسفند هم در مجلس سنا به تصویب می رسد که می شود روز ملی شدن صنعت نفت، اسناد و بیانیه ها و منبرها و شعارها و..را نگاه کنید تا متوجه شوید چه کسی و چه جریانی در ملی شدن نفت نقش داشته اند، در آبان 1328 ، جبهه ملی تاسیس شد، در اهدافی که جبهه ملی برای خود تعریف کرده بود، جایی از مبارزه با استعمار یا ملی شدن نفت نیست، تنها شعار و هدفشان را اصلاح قانون انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد اعلام می کنند و بعد از این موج عمومی و سراسری بود که جبهه ملی هم به این جریان، پیوست و سوار موج شدند و مصدق مسئول اجرایی این کار هم شد، نتوانست این سکان را به منزل و ساحل برساند.
بعضی از مورخان نسبت به ترجیح سلطنت بر مصدق از طرف آیت الله کاشانی یا دفاع از شاه بعد از کودتای 28 مرداد و جلوگیری از خروج از شاه در جریان حادثه نهم اسفند، انتقاد می کنند، نظر شما در این خصوص چیست؟
- ببینید حتی نویسندگان جبهه ملی که تلاش می کنند یک سندی مبنی بر همکاری آیت الله کاشانی با کودتا گران ارائه کنند، تاکنون نتوانسته اند، حتی سرهنگ نجاتی نویسنده کتاب تاریخ بیست و پنج ساله هم می نویسد هیچ دلیل و مدرکی برای نفش آقای کاشانی در کودتای 28 مرداد وجود ندارد، تنها چیزی که اینها می گویند این است که آقای کاشانی می توانست مردم را در برابر کودتا بسیج کند، ولی سکوت کرد و این سکوتش را به عنوان جرم مطرح می کنند، بلکه برعکس، نامه 27 مرداد که آقای کاشانی توسط آقای سالمی به مصدق رسانده است و خطر کودتا را هشدار داده است، موجود است ولی جواب سربالای مصدق که "مستظهر به پشتیبانی ملت هستم" نشان می دهد که اصلا نمی خواهد به کاشانی اعتنا کند و آقای کاشانی هم قبل از آن به این نتیجه رسید که اشتباه کرده که شریک نیروهای غیرمذهبی شده است.
 چه سندی برای این مساله وجود دارد؟
- آقای کاشانی بیانیه ای دارند که می گویند من اشتباه کردم که فکر کردم مصدق یک فرد ملی است و می شود با کمک ایشان، نفت را ملی کرد و در آن بیانیه است که می گوید ما باید به دنبال "حکومت اسلامی" باشیم، اصولا ممکن است که دشمن مشترک، نحله های مختف را به ائتلاف موقت برساند اما این تباین و تضاد نمی تواند تا نهایت ادامه پیدا کند، امام خمینی(ره) هم به همین خاطر در جریان انقلاب، "اجازه شریک ندادند" بلکه اجازه "همراهی" دادند، همین که احساس کردند که آنها می خواهند سهم خواهی کنند در انقلاب، آنها را از دور خارج کردند، جبهه ملی را با یک فتوا(خرداد 1360) از رده خارج کردند که هنوز هم در حال غرق شدن است.