بررسي تطبيقي روابط آمريكا و ايران دردوران پهلوي و انقلاب اسلامي

مطالعه رابطه با آمريكا با عنوان يك كشور هنجارشكن كه بسياري از قواعد اصول بين المللي را بدون توجه به منشور ملل متحد نه فقط رويكردهاي متفاوتي را در ايران بلكه در ديگر نقاط جهان و كشورهاي مختلف مخالفان و موافقاني دارد. اما آنچه كه حايز اهميت است بررسي علمي موضوع برقراري يا عدم برقراري رابطه با ايران پس از انقلاب است. به اين منظور تحقيق حاضر درصدد است تا با مقايسه سياست خارجي دوران پهلوي با سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران به ارزيابي رابطه با آمريكا و اهداف و دلايل آن بپردازد.
    سياست خارجي دوران پهلوي در نوع خود دو دوره متفاوت را پشت سر گذاشت؛ دوره اول معروف به دوره پهلوي اول مي باشد كه در بين سال هاي 1299 يعني كودتاي روي كار آ مدن رضاخان ميرپنج تا سال 1320 را شامل مي شود و دوره دوم از سال 1320 تا 1357 را شامل مي شود كه به پهلوي دوم معروف است. باتوجه به اينكه ورود آمريكا به عرصه ايران پس از سال 1320 شروع مي شود سياست خارجي پهلوي دوم مورد ارزيابي قرار مي گيرد. دوره پهلوي دوم و ورود آمريكا به ايران هم خود به دو دوره تقسيم مي شود. دوره اول از 1320 تا 1332 يعني همزمان با سقوط دولت مصدق شروع مي شود. دوره دوم از 1332 تا 1357 يعني انقلاب شكوهمند اسلامي ايران شروع مي شود.
    سياست خارجي ايران و آمريكا در سال هاي 1320-1332:
    در اين دوره ايرانيان كه سال هاي سال تحت فشار روس ها و انگليسي ها در جنوب بودند از ورود قدرت سومي به منطقه و ايران ناراضي نبودند چرا كه آمريكائيان سابقه استعماري نداشتند. اما درسا ل هاي 1326 تا 1327 آمريكائيان كه به موقعيت ژئوپوليتيك ايران آگاهي داشتند به بهانه ايجاد كمربند ايمني و در واقع به خاطر منابع نفتي ايران معارضه با انگليس را آغاز كردند آمريكائيان با اين بهانه كه شركت نفت ايران و انگليس ملت ايران را استثمار مي كند و اين استثمار باعث فقر و بيچارگي مردم ايران مي شود و همين فقر و بيچارگي موجب نزديكي شوروي مي شود به مقابله با انگليس برخاستند.(1) از اين زمان به بعد آمريكائيان فعالانه درصدد ورود به صحنه سياسي ايران شدند. به دنبال آن آمريكا در راستاي دستيابي به اهداف فوق يعني جلوگيري از نفوذ كمونيسم اصل 4 ترومن را در دي ماه 1327 اعلام كرد و با ورود شاه به آمريكا در آبان 1328 به منظور اعطاي وام هاي بيشتر به ايران عمق روابط دو كشور آغاز شد.
    و با ملي شدن صنعت نفت ايران روابط دو كشور وارد مرحله حساسي شد. صنعت ملي شدن نفت و اتكاي دولت قانوني مصدق به سياست اقتصاد بدون نفت نشان داد كه ملت ايران توانايي استقلال سياسي و اقتصادي خود را دارد اما در بهمن ماه 1331 تاريخ برگشت و آمريكائيان كه سابقه استعماري نداشتند اقدام به همكاري با انگليس نموده و مقدمات كودتاي 1332 را فراهم نمودند. در اين سال آمريكائيان نظر انگليس ها را پذيرفتند كه طرح انگليس موسوم به “عمليات چكمه” با نام عمليات جديد “عمليات آژاكس به مرحله اجرا درآيد و در واقع كودتاي 28 مرداد عمليات آژاكس تحت نظارت كرميت روزولت، رئيس سازمان سياه در خاورميانه اجرا شده است و اين كودتا يك كودتاي آمريكايي است. كودتاي 28 مرداد اولين ضربه استعماري بود كه آمريكائيان بر ملت ايران وارد آوردند و با ايجاد قرار داد كنسرسيوم نفتي يا قرارداد اميني - هوارد پيچ به 40 درصد از منابع نفتي ايران دست يافتند.
    دوره دوم حضور آمريكا در ايران در دوره پهلوي دوم با قرارداد كنسرسيوم نفتي و سهم 40 درصد نفت شركت هاي آمريكايي در ايران آغاز شد و در سال هاي بعد ايران با پيشنهاد انگليس دكترين آيزنهاور را پذيرفتند و با امضاي موافقتنامه دفاعي دو جانبه ايران و آمريكا در اسفند 1337 روابط دو كشور به يك روابط امنيتي تبديل شد.
    در دهه 1340 روابط ايران و آمريكا وارد مرحله حساسي شد زيرا در آن دوران سيستم بين المللي از يك ساختار دوقطبي متصلب به ساختار دوقطبي منعطف تبديل مي شود. در داخل آمريكا نيز دموكرات ها در اين كشور به مسند قدرت مي رسند، كندي در اين زمان با “استراتژي صلح” به قدرت مي رسد او با طرح دكترين امنيت ملي آمريكا كه مبتني بر “واكنش انعطاف پذير” و “اتحاد براي پيشرفت” بود ابزارهاي جديدي را براي مقابله با انقلاب مردمي ايران به كار مي برد. در اين دوران به دليل تغيير سلاح هاي استراتژيك آمريكا از سيستم )ICBM( يعني inter continental Balistic missile به سيستم )SLBM( يعني Submarine Lodged Balistic missile اهميت استراتژيكي ايران در سياست هاي جهاني آمريكا تا اندازه زيادي كاهش پيدا كرد. اما همچنان ايالات متحده از جنبش هاي مردمي ايران نگران بود. شاه با واقعه خوني 15 خرداد سال 1342 نيروهاي مذهبي را كه خطرناك ترين تهديد براي رژيم شاهنشاهي بود به طور موقت سركوب ساخت و با تبعيد حضرت امام خميني(ره) به تركيه و سپس به عراق به مقابله با نيروهاي مذهبي برخاست و با همكاري با ايالات متحده آمريكا اقدام به همكاري هاي نظامي، اطلاعاتي و امنيتي نمود به طوري كه در سال 1962 كمك هاي نظامي آمريكا به ايران حدود 44/7 ميليون دلار و در سال 1966 به بالاترين حد خود يعني 64/5 ميليون دلار رسيد. به موازات همكاري هاي نظامي، همكاري هاي اطلاعاتي دو كشور هم افزايش يافت به طوري كه از سال 1340 تا 1348 همكاري هاي ساواك با سيا، همكاري دفتر ويژه اطلاعات با سيا و همكاري شاه با سيا قابل ارزيابي است.
    پايه هاي اوليه ساواك (سازمان امنيت و اطلاعات كشور) توسط سيا گذاشته شد و پس از تاسيس يك هيئت ده نفره به عنوان مستشاران آمريكا در ساواك مستقر شدند و به آموزش كاركنان آن مبادرت ورزيدند. در سال 1339 و با افزايش قابليت هاي اطلاعاتي ساواك فلسفه وجودي اين هيئت آمريكايي زير سوال رفت كه تعداد آنان تا سال 1342 كاهش يافت اما اداره كل سوم ساواك مسئول امنيت داخلي ايران بود و باتوجه به اينكه آمريكائيان خود را نيازمند كسب اطلاعات از جريان هاي داخلي ايران مي دانستند، آمريكاييان كماكان با اين اداره رابطه داشتند. علاوه بر آن سيا مستقيما به تبادل اطلاعات با محمدرضا مي پرداخت. تحويل يك بولتن ماهانه “به كلي سري” به شخص شاه كه حاوي آخرين اطلاعات و اخبار از مسائل جهان بود يكي از موارد همكاري شاه و سياه بود.
    در كنار همكاري هاي اطلاعاتي و نظامي، روابط امنيتي ايران و آمريكا قابل ارزيابي است. در سال 1344 آمريكا پس از تحويل موشك هاي هاگ به ايران “كميته كنترل اطلاعات نظامي آمريكا” تصميم گرفت تا يك گروه تحقيق امنيتي براي بررسي مجدد سيستم امنيتي در ايران به اين كشور اعزام نمايد. اين گروه كه رياست آن را مدير گروه ادارات كنترل مهمات وزارت امورخارجه برعهده داشت و از 4 عضو ديگر شامل نماينده سازمان سيا، نيروي زميني، هوايي و نيروي دريايي آمريكا تشكيل شده بود در طي اقامت خود در ايران از مراكز مهم اطلاعاتي و نظامي ايران بازديد كردند و به منظور تامين منافع ايالات متحده و نه ايران پيشنهاداتي را براي اصلاح معايب آن ارائه داده بودند.(2)
    مستشاران آمريكايي در دهه 1340 نيز به فعاليت خود ادامه دادند و بر خريد هاي نظامي ارتش و ميزان بودجه دفاعي ساليانه ايران نظارت داشتند. در اين دوره علي رغم شعارهاي اصلاح طلبانه كندي يكي از غيرمنصفانه ترين قراردادها بين ايران و آمريكا بسته شد. در سال هاي 1962 و 1964 دو يادداشت تفاهم منعقد و اعطاي مصونيت سياسي به كليه اعضاي نظامي و غيرنظامي هيئت هاي نظامي آمريكا در ايران اعطا شد.
    با تحولات دهه 1970 منافع اساسي آمريكا در منطقه خليج فارس، حفظ ثبات، محدود كردن نفوذ شوروي، دسترسي به نفت و گاز منطقه، دستيابي به راه هاي هوايي و دريايي، در اختيار داشتن فرصت هاي سرمايه گذاري و بازرگاني و تشويق توليدكنندگان نفتي منطقه به درك و احساس مسئوليت در استفاده از درآمدهاي اضافي خود بود(3) در اين دهه سكان رهبري ايالات متحده را نيكسون، فورد و كارتر به عهده گرفتند و دكترين نيكسون به عنوان استراتژي امنيت ملي آمريكا در اين دهه معرفي شد. براساس دكترين نيكسون ايران جايگاه ويژه اي از حيث منابع و موقعيت جغرافيايي ويژه خود پيدا نمود. بار اصلي اين دكترين بر دوش ايران بود. براساس اين دكترين آمريكا موافقت كرد در ازاي پشتيباني و حمايت ايران از منافع آمريكا در منطقه خليج فارس حضور مشورتي و نظامي خود را افزايش دهد و روابط دو جانبه دو كشور از حيث نظامي و امنيتي به طور بي سابقه اي گسترش يافت و ايران به يكي از ستون هاي نگهدارنده منافع آمريكا در منطقه تبديل شد و ايران به عنوان ژاندارم منطقه براي حفاظت از منافع آمريكا تعيين شد.
    جاه طلب بودن محمدرضا شاه در دستيابي به قدرت نظامي بي رقيب و تعيين ايران به عنوان ژاندارم منطقه براي حفاظت از منافع آمريكا آثار سرنوشت سازي به امور داخلي و خارجي ايران برجاي گذاشت به طوري كه مي توان گفت دهه 1970 را دهه تحكيم وابستگي ايران ناميد.
    پذيرش مسئوليت دفاع از آمريكا توسط محمدرضا شاه، به قدرتمند شدن نخبگان سياسي و نظامي و تمركزگرايي رژيم بسيار كمك كرد.(4) و خريد اسلحه و وسايل نظامي از آمريكا باعث وابستگي اقتصاد ايران به اقتصاد و صنايع غرب شد. به طوري كه در سال 1350 بزرگترين معامله تسليحاتي بين ايران و آمريكا صورت گرفت. وزارت دفاع آمريكا اعلام كرد كه ايران سفارش خريد 2 ميليارد دلار اسلحه به آمريكا داده است. با انتخاب كارتر به رياست جمهوري آمريكا در فروردين 1355 مرحله جديدي از روابط ايران و آمريكا آغاز شد. در فروردين 1356 فاش شد كه كارتر برخلاف اصول مبارزات انتخاباتي خود درخصوص حقوق بشر اعلام كرده بود تمايل خود به فروش هواپيماي آ واكس به ايران را ابراز داشت و در آذر 1356 جيمي كارتر بعد از ماه ها دو دلي موافقت خود را با صدور 8 نيروگاه هسته اي به ايران اعلام داشت.
    حجم خريدهاي نظامي ايران و افزايش سرمايه گذاري زياد روي صنايع هوايي باعث تعضيف اقتصادي ايران شد كه اين امر نارضايتي عمومي را به دنبال داشت.
    به موازات توسعه همكاري هاي نظامي و اقتصادي از اوايل دهه 1350 مناسبات سياسي دو كشور براساس “حسن تفاهم كامل” به گسترش بيشتري نسبت به دهه 1340 داشت و به دليل قدر ت نمايي شاه ايران به صورت متحد ممتاز غرب درآمد و شخصيت هاي عالي رتبه سياسي آمريكا در كميته كوروش كبير شركت كردند. با به قدرت رسيدن كارتر و آمدن ويليام سوليوان به عنوان سفير آمريكا به ايران مناسبات سياسي دو كشور اهميت گذشته خود را از دست داد.
    با قتل عام مردم در شهريور ماه 1357 و آشكار شدن ناتواني ازهاري پشتيباني بي قيد و شرط كارتر از شاه تمام شد و بدين ترتيب شاه در سراشيب سقوط افتاد و آمريكاييان نيز نتوانستند در مقابل انقلاب ميليوني ملت ايران به رهبري حضرت امام(ره) ايستادگي كنند. و براي هميشه آمريكا يكي از متحدان اصلي خود را در ايران از دست داد.
    انقلاب نوظهور ايران در شرايطي به موفقيت دست يافت كه ويژگي هاي منحصر به فردي داشت. رهبري اسلامي اعتقاد به خداوند و معنويت، اعتماد به نفس، دشمني قدرت هاي بزرگ، شكل گيري و تجدد حيات جنبش هاي آزاديبخش، توان مقابله با دشمني قدرتمند، حضور اقشار مختلف مردم و مساجد ويژگي هايي بود كه از ديگر انقلاب ها متمايز مي ساخت.(5)
    جهت گيري سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بعد از سقوط پهلوي به طور غالب در جهت آرمانگرايي امت محور بود و تلقي و برداشت تصميم گيرندگان و مجريان سياست خارجي براساس آموزه ها و ارزش هاي ايدئولوژيك بود. در اين ديدگاه حمايت از مظلومان و مستضعفين جهان و استكبارستيزي و مقابله با نفوذ عوامل خارجي يك ارزش محسوب مي شود. به طور كلي مبناي اين جهت گيري استقلال كشور اسلامي ايران بود.
    اين نوع جهت گيري انقلابي عملاايالات متحده را در مقابل جمهوري اسلامي ايران قرار داد و به طوري كه ايالات متحده رويارويي با انقلاب مردمي ايران را در راس برنامه هاي خود قرار داد. و روابط ايران و آمريكا وارد مرحله خصمانه اي شد. روابط سياسي، اقتصادي، نظامي اطلاعاتي ايران به طور كلي با آمريكا قطع شد.
    متعاقب قطع رابطه ايران و آمريكا ايالات متحده با همكاري دوستان اروپايي خود به حمايت از گروه هاي مخالف جمهوري اسلامي و رژيم بعثي صدام حسين برخاستند كه 8 سال جنگ تحميلي و مقاومت تاريخي ملت ايران تمامي معادلات آنان را برهم زد.
    ايالات متحده آمريكا در برخورد با جمهوري اسلامي ايران هيچ استدلال منطقي كه پشتوانه جهاني داشته باشد نداشت و تنها و تنها ضديت با جمهوري اسلامي ايران را سرلوحه برنامه هاي خود قرار داد.
    اوج برخورد دوگانه ايالات متحده آمريكا باملت ايران به برنامه هسته اي جمهوري اسلامي ايران بر مي گردد. ايالات متحده آمريكا در برخوردي دوگانه و در حالي كه سال 56 همكاري تنگاتنگي با رژيم پهلوي در نيروگاه اتمي بوشهر داشت با سقوط پهلوي يكباره ديدگاه خود را تغيير داد. اين تغيير ديدگاه در حالي صورت گرفت كه هيچ مبناي حقوقي و فني نداشت. تحت فشار ايالات متحده ايران اسلامي زير رگبار حملات تبليغاتي غرب قرار گرفت و نهادهاي بين المللي بويژه سازمان ملل متحد به صورت ابزاري براي اهداف ايالات متحده درآمدند. در اين راستا شوراي امنيت سازمان ملل متحد با توسل به فصل هفتم منشور قطعنامه هاي 1737 و 1747 را تصويب نمود و پس از گزارش مثبت محمد البرادعي، دبيركل آژانس بين المللي انرژي اتمي در اسفندماه 1386 ايالات متحده با همدستان اروپايي خود در كنفرانس 1+5 درصدد برآمدند تا قطعنامه سومي را عليه فعاليت هاي صلح آميز هسته اي ايران تصويب نمايند. ايالات متحده كه پيشتر در اقدامي مغاير با كنوانسيون هاي بين المللي ميلياردها دلار را به گروه هاي مخالف جمهوري اسلامي ايران اختصاص داد تا در فعاليت هاي ضد انقلابي آنان حمايت كند كه اين امر مخالف عدم مداخله در امور داخلي يك كشور محسوب مي شود.
    مقايسه تطبيقي روابط خارجي ايران با آمريكا در دو دوره متفاوت به خوبي بيانگر اين مسئله است كه فرهنگ، باورها و ارزش هاي اسلامي و ايراني به مسئله استقلال و عدم وابستگي بيش از هر مسئله اي ارج مي نهند. مسئله استقلال كشور در دوره پهلوي و جمهوري اسلامي به خوبي روشن مي سازد كه ملت شريف ايران تا چه حد به ارزش هاي اسلامي و ملي خود پايبند هستند. در حالي كه در دوره پهلوي بويژه در دهه 1350 در وابستگي كامل به سر مي برد. جمهوري اسلامي ايران در بدترين شرايط و دشوارترين موقعيت بويژه در جنگ تحميلي به هيچ قدرت شرقي يا غربي متوسل نشد.
    جمهوري اسلامي ايران در طول 28 سال گذشته گفتمان هاي متعددي را تجربه نمود از گفتمان آرمان محور تا گفتمان مصلحت محور و نيز از گفتمان واقع گرايي تا گفتمان مردمسالار همه بر اين نكته تاكيد دارند كه رمز موفقيت جمهوري اسلامي ايران “استكبار ستيزي” و ظلم ستيزي است” در جمهوري اسلامي ايران منافع ملي ايران را نه ارزش هاي دنيوي بلكه ارزش هاي اسلامي و مصلحت اسلامي تعيين مي كند و تاكيد بر “وحدت اسلامي” به عنوان يك هدف اصولي در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران جايگاهي خاص دارد. در حالي كه در دوره پهلوي “اتحاد ملي” آن طور كه بايد و شايد در شان يك ايراني باشد، تعريف نشد. در دوره پهلوي يك فضايي به وجود آمد كه نه تنها اتحاد ملي به وجود نيامد بلكه پهلوي ها زمينه جدايي و تجزيه را نيز نزديك بود كه فراهم نمايند و تنها درايت و تيزبيني معماركبير انقلاب حضرت امام خميني(ره) بود كه كشور را نجات داد.
    در زمينه وحدت اسلامي نيز بايد گفت كه روابط نزديك رژيم پهلوي با رژيم صهيونيستي و به رسميت شناختن ژيم غاصب صهيونيستي هرگونه وحدت اسلامي را در روابط خارجي ايران خدشه دار نمود و در سطح جهاني مسلمانان جهان از رژيم حاكم ايران كينه اي تاريخي داشتند. در سطح منطقه نيز مسلمانان منطقه كه عرب تبار و اكثرا اهل سنت هستند از سياست هاي محمدرضا پهلوي خشمگين بودند. بنابراين روابط خارجي و ديپلماسي شاهنشاهي هرگونه افكار عمومي را كه يكي از شاخصه هاي يك سياست خارجي موفق است رد مي كرد و افكار اسلامي و ملي ايرانيان جايگاهي در سياست خارجي وابسته رژيم پهلوي نداشت.
    در وزارت امور خارجه نيز كه مسئول اصلي دستگاه ديپلماسي يك كشور محسوب مي شود تغييرات بنيادين به وجود آمد. در حالي كه در رژيم گذشته وزارت خارجه ايران يك وزارت خارجه عملاوابسته بود و كاركنان آن بيشتر داراي گرايشات سكولاريستي و بعضا ضد اسلامي بود. در وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران سكولاريسم و ضد ديني جايي ندارد و بيشتر كاركنان وزارت امور خارجه از شخصيت هاي متعهد و متدين كشور هستند. و به منظور تخصص هاي لازم در گرايشات مختلف دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه با تقسيم بندي مناطق جغرافيايي يك نوع تقسيم تخصصي را ايجاد نموده است. علاوه بر آن دانشكده روابط بين الملل وزارت امور خارجه نيز به تربيت نيروي انساني مي پردازد.
    نتيجه گيري:
    مقايسه تطبيقي روابط خارجي ايران و آمريكا در دو دوره متفاوت از آنجا حائز اهميت است كه براي نسل هاي اولين انقلاب اسلامي كه واقعيات جامعه آن روز را به طور عيني مشاهده نموده اند جرياني كاملاروشن و شفاف بود و در واقع نسل گذشته طعم تلخ روابط استثماري را چشيده بود. اكنون نسل سوم انقلاب كه طعم روابط تلخ استثماري را نچشيده بهترين راه ممكن براي پي بردن به واقعيات روابط دو كشور ارائه يك راهكار دقيق و مطالعه علمي بدون پيش داوري است. اولين عنصر اساسي كه به طور مقايسه اي از روابط دو دوره استنتاج مي شود، عنصر استقلال در تصميم گيري است تصميم گيرندگان نظام جمهوري اسلامي ايران با آگاهي از واقعيات نظام بين الملل و تجربه تلخ سياست حامي - پيرو يا به عبارتي بهتر سياست وابستگي تنها راه نجات كشور را اتكاي به نيروها و منابع خود و دنبال نمودن سياست نه شرقي و نه غربي مي دانند.
    در انقلاب اسلامي ايران برخلاف دوره پهلوي عامل پيوند دهنده ملت و مردم، ولايت مطلقه فقيه است در دوره پهلوي شاه به طور خودكامه و استبدادي تصميم گيري مي نمود ولي ولايت مطلقه فقيه عامل پيوند ملت و دولت است. در طول 8 سال جنگ تحميلي ولايت مطلقه فقيه و اتكاي به ولايت توانست كشور را از بحران مديريت نجات دهد و تصميمات در شرايط بحراني بيشترين سود و كمترين هزينه را به دنبال داشته باشند. در حال حاضر مقام معظم رهبري باتوجه به شرايط و اوضاع و احوال كنوني وتلاش دشمن براي تفرقه ميان ايرانيان مسلمان تز اتحاد ملي و انسجام اسلامي را بهترين راه مقابله با استكبار جهاني برگزيدند.
    به كارگيري نيروهاي متعهد و انقلابي در اداره كشور، برخلاف دوره گذشته كه ملاك رسيدن به پست و مقام فقط و فقط فاميل سالاري بود و افرادي كه وابستگي يا نزديكي به خانواده پهلوي داشتند در نظام كنوني تعهد و اخلاص ملاك است و در كنار اين عنصر وزارت خارجه از تربيت شدگان ويژه كه توان ويژه اي در امور خارجه برخور دارند استفاده مي نمايند و دو عنصر تعهد و تخصص جايگزين عنصر خانواده سالاري شده است. موفقيت و مديريت موفق سياست خارجي باتوجه به آنچه گفته شد مرهون سه محور ولايت، استقلال، تعهد و تخصص مي باشد و تا زماني كه جمهوري اسلامي ايران به حول سه محور مذكور اداره گردد و عزت، حكمت و مصلحت را در اتخاذ سياست خارجي به كار گيرد هيچ قدرتي توانايي مداخله در ايران را نخواهد داشت چرا كه سه اصل مذكور ريشه مردمي دارند و به اصول سياست خارجي مشروعيت مي دهند.
    منابع:
    -1 منوچهر، محمدي، سياست خارجي ايران در دوره پهلوي، تهران، انتشارات دادگستر، چ اول، پاييز 1377، ص 94
    -2 فرهاد، درويشي سه تلاني، مناسبات امنيتي - نظامي ايران و آمريكا، تهران انتشارات سپاه پاسداران، چ اول، 1376، ص 98
    -3 دانشجويان پيرو خط امام، اسناد لانه جاسوسي، (تهران، انتشارات اسناد لانه جاسوسي، 1369)، شماره 8، ص 133
    -4 عليرضا، ازغندي، روابط خارجي ايران، تهران، نشر قومس، سال 1376، چ اول، ص 339-338
    -5 اميرنادري، انقلاب اسلامي ايران، تهران، سازمان عقيدتي سياسي ناجا، 1384، چ اول، ص 258
    -6 سيدجلال دهقاني فيروزآبادي، “تحول گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران” تهران نشر ايران، 1384، چ اول، ص .5-4