وحشتی که علامه طهرانی نمیتوانست آن را بیان کند
ذوالجلال و الاکرام به بعضی از بندگان خاص خودش، اسراری را مرحمت میفرماید که جز این بندگان خاص حضرت حق کسی به سرّ نخواهد رسید؛ به این دلیل که در سرّ به معنی آنچه بین عبد و ذوالجلالوالاکرام است، لذّتی هست که هیچگاه عبد آن لذّت را با هیچ چیز دیگر عوض نمیکند. آنقدر در این مقوله سرّ و اسرار الهی، بین ذوالجلال و الاکرام و بندهاش خلوت است، که هیچ کس جز خودش و بندهاش و بندگانی که در این حیطه سریه حضرت حق قرار گرفتهاند، از رمز و رموز سرّی که ذوالجلال و الاکرام در سینه آنها قرار میدهد، با خبر نمیشود.
اما گاه ذوالجلال و الاکرام از لسان خودش و لسان انبیاء عظام و لسان حضرات معصومین (ع)، با ایما و اشاره، راجع به این سرّ سخن گفته است که این هم یکی از آن عجایب است. پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «مُخْبِراً عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(۱)، جبرائیل امین، خبری را از جانب حضرت حق مرحمت کرد که «أَنَّهُ قَالَ الْإِخْلَاصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِی» عزّوجلّ فرمودند: اخلاص سرّ است، آن هم سری از اسرار من.
نکته بسیار مهمّی است. اوج این مطالبی که در این جلسات راجع به اخلاص بیان میکنیم، این است که ذوالجلال و الاکرام میفرماید: خود این اخلاص سرّ است. ذوالجلال والاکرام هر کسی را به این سرّ خودش آگاه نمیکند.
میفرمایند: «سِرُّ مِن اَسراری اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِی» خدا این سرّ را در قلب کسی که او را دوست دارد و به او عشق میورزد، ودیعه قرار میدهد. لذا اخلاص، سرّی از اسرار الهی و ودیعه حضرت حق بر محّبینش در عالم است.
آن حکیم فرزانه، عالم عظیمالشّأن، فقیه موّحد، آیتالله آسیّد علی آقا قاضی تعبیر بسیار زیبایی را ذیل این روایت شریف دارند. ایشان میفرمایند: وقتی اخلاص سرّ است و من ناحیة الله به قلب محبوبش ودیعه داده میشود، معلوم است غیر مخلصین عالم کسی از کنه اخلاص با خبر نمیشود. دیگران چه میفهمند مقام اخلاص چیست.
اوج بندگی حضرت حق
ملّا محسن فیض کاشانی، آن فقیه عارف متخلّق به اخلاق الهی، بیان میفرمایند: دلیل سرّ بودن اخلاص، این است که مخلصین عالم دوست ندارند، در عالم کسی از اعمال نیکشان جز حضرت حق، ذوالجلال و الاکرام باخبر باشد. آنها فقط تحسین آن ربّ ودود را میطلبند و میترسند در عالم یکی به آنها احسنتی، بارک اللّهی بگوید و آنگاه حس کنند دیگران از آن عمل برای خدا، با خبر شدند.
لذا آیتالله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی، ذیل همین مطلب میفرمایند: اوج بندگی حضرت حق، آن موقعی است که دیگر انسان از همه چیز ببرد و فقط بخواهد عملش در درگاه حضرت حق برای خودش باشد و جز او چیزی را شریک قرار ندهد.
آیتالله العظمی بهجت، آن بهجتالقلوب میفرمودند: بعضی از اعاظم که خودشان هم همین حال عجیب را داشتند، وقتی در تشهّد می¬گفتند: «اَشهَدُ اَن لَا اِلهَ اِلّا اللّه وَحدَه لا شَریکَ لَه»، گاه در این «وَحدَهُ لا شَریکَ لَه»، تمام اندامشان به لرزه درمیآمد که نکند شریکی در عمل من باشد ولو نفس امّاره، ولو به اینکه منتظر باشم کسی به من بگوید آفرین عجب علمی، عجب صدایی، عجب سخنی که این لذّت از آفرینها؛ یعنی برای حضرت حق شریک قرار دادن.
تا جایی که اولیاء الهی بیان میفرمایند: وقتی انسان عمل را برای خدا انجام میدهد، میترسد از این که آن عمل را خودش برای خودش، نه برای کسی، در ذهنش تکرار کند که نکند از خود عمل خوشش بیاد.
چه اشکال دارد انسان از عمل خوب خوشش بیاید؟ چون امکان دارد اگر از این عمل خوب خوشش آمد، به عمل خود غرّه شود و دیگر فضل و کرم حضرت حق از نظرش دور شود. اولیاء الهی این طور وحشت داشتند.
علّامه آسیّد محمد حسین حسینی طهرانی میفرمودند: گاهی عارف بزرگوار، آسید هاشم حدّاد در قنوتشان تکرار میکردند: «عامِلنا بِفَضلِک، عامِلنا بِفَضلِک، عامِلنا بِفَضلِک...» و وقتی می¬خواستند بیان بفرمایند: «وَ لا تُعامِلنا بِعَدلِکَ یا کَریم» وحشت داشتند و نمی توانستند بیان کنند و گاه نیمه، دعا را رها میکردند.
ایشان فرمودند: سرّش این بود که ایشان دائم از این که نکند عمل برایشان جلوه کند، وحشت داشتند و مدام میفرمودند: «عامِلنا بِفَضلِک».
این حال خوش اولیاء و مخلصین عالم است. آنها میدانند هر چه که بخواهند باید برای خودش باشد و غیر را ولو نفس امّاره که از همه مطالب بدتر است از این عمل دور میکنند. لذا مخلصین عالم هم وقتی در مقام اخلاص قرار میگیرند، با هم رقابت دارند.
رقابت مخلصین عالم
توجّه! توجّه! آیتالله العظمی بروجردی به علّامه رجبی دوانی، آن محقّق بزرگوار بیان فرموده بودند: اگر در علم هم رقابت کردی، برای این که به تو بگویند عالمتری، بدان آن علمت علم شیطانی بوده است. اگر خوب درس خواندی که نمرهات بالاتر باشد، فقط برای همین عنوان که بگویند: او شاگرد ممتاز است، منصب و چیز دیگری هم نخواهی، امّا همین قدر که اسمت به عنوان شاگرد ممتاز بیاید، این هم علم شیطان است و علم الهی نیست.
معمولاً در دنیا دیدید، اهل دنیا برای این که به فرض مثال به منصبی برسند رقابت میکنند یا گاهی گروهها و احزاب، برای رسیدن به پستها رقابت میکنند، امّا مخلصین هم رقابت دارند. روایتی را مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبن ابیطالب(ص) بیان میفرمایند که بسیار تکاندهنده است. انسان باید این را در سینه وجودی خود بنویسد و کد اساسی برای حرکت به سوی خدا و پروردگار عالم قرار دهد. مولیالموالی(ص) چه زیبا میفرمایند: «فی إخلاص الأعمال تنافس أولی النهى و الألباب»(۲) رقابت خردمندان، عقلا و صاحبدلان عالم در این است که کدام عملشان را برای حضرت حق خالصتر کنند. رقابت در خالص کردن عمل؛ یعنی عمل طوری باشد که فقط بداند رضای حضرت حق در آن نهفته شده است. مقام «راضِیَةً مَرْضِیَّةً» لذا اگر کسی این حال را پیدا کرد، آن وقت است که مشمول این آیه شریف می¬شود: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی»(۳).
به تعبیر حکیم الهی، ملّا هادی سبزواری، آن عارف عظیم الشّأن، تنها کسانی به مقام «راضِیَةً مَرْضِیَّةً» میرسند که مخلصین عالم هستند؛ چون ملاک آنها فقط رضای حضرت حق است، هر چه او بگوید و هر چه او بخواهد. به تعبیر آن مرد الهی و حکیم فرزانه، ملّا هادی سبزواری، برای همین است که عزّوجلّ میفرمایند: «فَادْخُلی فی عِبادی»؛ یعنی «انتَ المُخلِص و المُخلَص فادخل فی عِبادی» تو مخلِص و مخلَص هستی، پس در بندگان خودم داخل شو، کدام بندگان؟ مخلصین عالم، آن¬ها که فقط و فقط برای خدا کار میکنند.
مصداقهای اخلاص را در جبهه دیدیم. آن موقع فرمانده و رزمنده یکی بودند. یکی از نمونههای آن را برای شما عرض کنم، در جبهه شبی از خواب بلند شدم، دیدم شهید بزرگوار، علی رمضانی، آن سردار عظیمالشّأن، شیرعلی، به شستن لباس بچهها مشغول است و کفشها را هم کنار گذاشته که واکس بزند. تا گفتم: علی! اشاره کرد که چیزی نگو. بعد قسم داد که نگو و اگر بگویی از تو راضی نیستم. حتّی ترسید که یک موقعی من بگویم، گفت: این جا فرمانده من هستم، امر میکنم که نگویی، سکوت کن.
اینها در مقام اخلاص هستند. خیلی حرف است، دل شب بلند میشود و برای زیرمجموعه خودش با اخلاص، طوری که هیچ احدی نفهمد، کار میکند. بعدها این شهید بزرگوار موقع حرکت به سمت انجام عملیات که در همان عملیات هم به شهادت رسید نکتهای به من گفت که الآن وقتی تأمّل میکنم، وحشت میکنم. فرمود: بالاخره اخلاص در آن نبود! گفتم: چطور؟
گفت: اگر اخلاص بود، شما هم نمیفهمیدی، معلوم است یک جای کارم لنگ داشت که خدا این را به رؤیت تو درآورد.
گفتم: خیر، خدا میخواهد برای امثال من اتمام حجّت کند. ولی او میگفت: نه؛ چون دوست نداشتم غیر از حضرت حق، ذوالجلال و الاکرام کسی از این عمل من باخبر شود.
این حال خوش مخلصین عالم از جمله این رزمندگان ما بود که جبهه ما را تبدیل به جبهه حقّ کردند و آن پیروزیها را در مقابل آن همه سلاح، آن همه نامردیها، آن همه پولهای شیوخ عرب، از وهابیّت گرفته تا دیگران و همه دنیا به دست آوردند. دیدید بعد از آن که صدام، کویت را گرفت، خودشان اقرار کردند که چقدر تو پَستی! ما این همه به تو کمک کردیم، آن وقت تو با ما اینگونه کردی! چه شد که باعث پیروزی شد؟ همین حال اخلاص آنها. اگر این کسانی که الآن مثل شهید رمضانیها در بهشتزهرا(س) یا در شهرستانهای دیگر آرمیدهاند، نبودند، این آرامشی که من و شما الآن داریم که بنشینیم اینجا بحث اخلاق و مباحث دیگر را داشته باشیم و این نظام قدرت بگیرد، نبود. همه به خاطر اخلاص آنها است. امّا یک موقع هم میبینید که بعضیها جنگ قدرت دارند؛ چون اخلاص نیست. رقابت هست امّا مولیالموالی(ع) میفرمایند: رقابت بین مخلصین این است که کسی عملش خالصتر باشد، «فی إخلاص الأعمال تنافس أولی النهى و الألباب».
عزیزان! معلوم میشود به تعبیر مولیالموالی(ع)، اتّفاقاً عقلای عالم و صاحب خردان، اینها هستند. نه آنهایی که فکر میکنند اگر اینطور بشود،یا آنطور شود، چه میکنیم! آنها فکر میکنند عاقلند. عقلای عالم زیرک هستند، میدانند همه دنیا «لهو و لعب» است، بازی است. عقلای عالم همه مطالب را برای آنجایی میخواهند که «یوم الحسرة» است. آن وقت آنجاست که نور صورت و پیشانی اینها راهگشاست. آنجا که همه سر به زیر و شرمندهاند، اینها سربلند هستند؛ چون خوب فهمیدند که معامله چه معاملهای است. معمولاً عقلا دنبال این هستند که معاملهای انجام دهند که در آن سود باشد. اینها عقلای عالمند که سود حقیقی را میخرند. شاخصه غافلین عجیب است، رئیس مذهبمان، حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ص) میفرمایند: کسانی که عمل و نیّتشان خالص برای خدا نباشد، جزء غافلین عالم هستند و خدا هم در مورد غافلین عالم میفرماید: اینها چهارپا هستند بلکه بدتر از آن!
حضرت میفرمایند: «لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خَالِصِ النِّیَّةِ فِی کُلِّ حَرَکَةٍ وَ سُکُونٍ»(۴) «لَا بُدَّ»؛ یعنی باید همیشگی اینطور باشد هر کسی عبد بود، نیّتش در همه حرکات و سکون خالص است؛ یعنی بنده چه آرام باشد، چه حرکت کند، چه سخن بگوید، چه سکوت کند، در تمام حرکات و سکناتش همیشه باید نیّت خالص برای خدا داشته باشد، چرا؟
چون میفرمایند: «لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ یَکُنْ هَذَا الْمَعْنَى یَکُونُ غَافِلًا» اگر به این حال نباشد، در حقیقت غافل است، و غافل کیست؟ «وَ الْغَافِلُونَ قَدْ وَصَفَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى» اهل غفلت کسانی هستند که ذوالجلال و الاکرام اینگونه وصفشان کرده است: «فَقَالَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً» آن¬ها مانند چهارپایان بلکه گمراهتر هستند؛ این آیه در سوره فرقان، آیه ۴۴ است.
در آیه ۴۳ سوره فرقان، حضرت حق، ذوالجلال و الاکرام میفرمایند: «أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(۵) حبیب من! رفیق من! رسول من! آیا ندیدی آن کسی که خدای خودش را هوی و هوس قرار بدهد؟
کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری میفرمودند: گاهی آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در گفتن «لا اله إلا اللّه» یک حالت لکنت زبان پیدا میکردند. تعجّب میکردم، یک مرتبه دل را به دریا زدم، عرضه داشتم: آقا جان! گاهی شما در گفتن «لا اله إلّا اللّه» توقّف میکنید و یک حالت لکنت زبان دارید. فرمودند: آشیخ محمّد حسن! وقتی میخواهم «إلّا» حصریّه را بیاورم که «اللّه» بعد از آن بگویم، «لا اله» هیچ الهی نیست، «إلّا اللّه»، میترسم، میگویم: ابوالحسن! تو که هنوز هوی و هوس، الهات هست، چطور میتوانی جرأت کنی بگویی: «لا اله إلّا اللّه»؟!
بیدلیل نیست که حضرت امام خمینی(ره) سال ۴۱در درس اخلاقشان فرموده بودند: به خدا قسم! معلوم نیست ما در عمرمان یک «لا اله إلّا اللّه» درست گفته باشیم.
ایشان فرمودند: این که پیغمبر اکرم، خاتم انبیاء، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»(6) برای همین است؛ چون اگر کسی جدّی گفت «لا اله» بعد گفت «إلّا اللّه»، دیگر جدّی رستگار است. رستگار عالم آن کسی است که جدّی بگوید «لا اله» هیچ الهی نیست، نفی عبودیت همه الههای کذایی را که یکی از آنها نفس اماره است، داشته باشد، بعد بگوید «إلّا اللّه».
آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی، همین آیه «أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» را خوانده بودند و فرموده بودند: از آن موقعی که در دوازده سالگی، معنی این آیه را به من تفهیم کردند، دیگر از آن به بعد به گفتن «لا اله إلّا اللّه» حساس شدم بیدلیل نیست که وقتی وهابیّت سر فرزند ایشان را بریدند و میخواستند ایشان فتوایی بدهند، فرمودند: به خاطر اتّحاد هیچ نمیگویم و سکوت کردند.مخلصین عالم، این اولیاء الهی و این مردان خدا اینگونهاند. عزیزان! من معنی این آیه را نمیفهمم. به آیتالله مولوی قندهاری هم عرض کردم: آقا! منظور چیست؟ فرمودند: باید بفهمی، من هم مدّتها نمی فهمیدم، به آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی گفتم: منظور چیست؟ فرمودند: باید بفهمی. دیدم درست میگویند، حالا من هم به تو میگویم باید بفهمی.
میترسم نکند نفس امّاره و هوی و هوس، اله من باشد، وحشت دارم «أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً» وای! یعنی حبیب من تو هم نمیتوانی اینها را نگه داری، حافظشان باشی و آنها را برگردانی «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»(۷) مگر خدا رحم کند، دیگر از دست پیغمبر(ص) هم کاری بر نمیآید.
بعد میفرمایند: «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ»(۸) فکر میکنی اینها میشنوند یا تفکّر و تعقّل میکنند؟ خیر، اینها بیعقلند «إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ» مثل چهارپا میمانند «بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً» بلکه گمراهتر.
بارها عرض کردم، اولیاء الهی میگویند: خدا دو جا «کَالْأَنْعامِ» بیان فرموده؛ یعنی کاف تشبیه را آورده تا اهانت به چهارپا نشود؛ چون حال آنها همان حال است. گرگ همان صفت را دارد، روباه همان صفت را دارد امّا وای بر آن انسانی که دیگر بدتر از چهارپا شود و تمام خصایص بد در او جمع شود.
لازمه عبودیّت
حضرت در این روایت شریف میفرمایند: اصلاً برای بنده لازم است و لازمه کار این است که اخلاص داشته باشد. معلوم میشود هرکس بخواهد عبد باشد همین است که «لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خَالِصِ النِّیَّةِ فِی کُلِّ حَرَکَةٍ وَ سُکُونٍ لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ یَکُنْ هَذَا الْمَعْنَى یَکُونُ غَافِلًا» در تمام حرکات و سکناتش باید نیّت خدا باشد. برای خدا بنشیند، برای خدا حرف بزند، برای خدا روضه بخواند، برای خدا درس بدهد، برای خدا درس بخواند، برای خدا همسر اختیار کند، برای خدا بخورد، برای خدا بیاشامد، «قَوِّ عَلَی خِدمَتِکَ جَوارِحی» برای خدا ورزش کند و قوّت و قدرت بگیرد که این اعضا و جوارح در خدمت خودش باشد. یعنی هرکاری بکند فقط برای خدا باشد، که اگر اینطور نباشد غافل است و اصلاً نفهمیده بندگی چیست. منظور از فرمایش حضرت این است که او نفهمیده اصلاً برای چه به وجود آمده است. آن وقت مَثَلش مَثل چهارپاست «بَلْ هُمْ أَضَلُّ». انسان باید این را مواظبت کند.
خدایا! ما را از این خواب غفلت بیدار گردان. از وجود مقدس مولایمان، آقاجانمان، امام زمان(عج) بخواهیم. شبها که موقع خواب دقایقی را با آقاجانمان حرف میزنیم، بخواهیم که خدا ما را این طور قرار بدهد. از آقا بخواهیم، بگوییم: آقاجان! شما برای ما دعا کن. ما بنده خودش بشویم. عملمان برای خودش باشد. حرف زدنمان برای خودش باشد. نشستن و برخواستنمان برای خودش باشد. در آینده روایات و نکاتی را که اولیاء بیان کردند، که هرکس عملش را برای خدا بکند، چه میبیند، عرض میکنم. ذوالجلال والاکرام در آن حدیث قدسی که آن را خواهیم خواند خودش تعهّد کرده و فرموده: هم دنیایش را به بهترین نحو میچرخانم، هم در آخرت با او هستم. در دنیا با مردم است امّا همه جا من را میبیند. همان چیزی که مولیالموالی(ص) فرمودند که من اگر خدا را نبینم عبادتش نمیکنم.
ذوالجلال و الاکرام فرموده: اگر من را ببیند، یک حالی به او میدهم که هرجا هست، در شادی یا غم، من را ببیند، بین مردم است، من را ببیند. اصلاً در مردم است، کأنّ در مردم نیست، وصل است، دائم با اوست، یک حال خوشی دارد که تا انسان به آن حال نرسد، نمیفهمد.
آقاجان! یک عنایتی کن. ای خدا! تو مقام اخلاص را به کرمت به ما مرحمت بفرما.
پینوشتها:
۱- بحارالأنوار، ج: ۶۷، ص: ۲۴۹، باب:۵
۲- غررالحکم، ص: ۱۵۵، حدیث: ۲۹۰۵۳- سروه فجر، آیه ۲۷ الی ۳۰
۴- مستدرکالوسائل، ج: 1، ص: ۹۹، باب: 8
۵- سروه فرقان، آیه 44
۶- بحارالأنوار، ج: ۱۸، ص: ۲۰۲، باب: ۱
۷- سروه یوسف، آیه ۵۳
۸- سروه فرقان، آیه۴۴