خاطرات شاهپور غلام رضا پهلوي و مادرش

در اين كتاب خاطرات ازدواج يك ساله ي رضاشاه با مادرش را آورده كه خواندني است. رضاشاه داراي زن و همسر بوده و وزير جنگ قاجار كه از پدربزرگ كه از نزديكان دربار قاجار بوده، نوه اش كه مادر شاهپور غلام رضا بوده را خواستگاري مي كند. او هم قبول مي كند. ظهر به اين دخترخانم هفده ساله خبر مي دهند كه پدربزرگت قول تو را به وزير جنگ داده است. وقتي دختر اعتراضكي مي كند، پدربزرگ مي گويد "مگر من زن و بچه نداشتم؟ چه طور مردم باز زن من شدند؟ مرد بايد مردانگي داشته باشد و عرضه ي زن داري". روز بعد از اين خواستگاري، سه خانم به خواستگاري آمدند و هفته ي ديگر كه روز عيد غدير بوده عقد خوانده شد. در اين يك هفته، خريد و آمادگي براي مراسم انجام شد. سر ساعت ۵ در عيد غدير  يك هفته بعد از خواست وزير جنگ مراسم عقد پايان يافت. بعد از خواندن عقد، وقتي مادر عروس وارد سالني مي شود كه رضاشاه در آن بوده، وزير جنگ او را با عروس اشتباه گرفته و دست ايشان را به جاي عروس بوسيده است. قبل از محرم كه ۱۲ روز بعد از تاريخ بود نيز عروس را به خانه ي شوهر فرستادند. بنا به نوشته ي مادر شاهپور غلام رضا پس از يك ماه هم عروس خانم احساس كرده است كه از بوي غذا بدش مي آيد و حالت تهوع دارد و قبل از يك سال از اراده ي وزير جنگ، دختر هفده ساله، آقاي شاهپور غلام رضاي بعدي را به دنيا آورده اند. قرار گذاشته بودند اسم فرزند را علي رضا بگذارند؛ ولي يك شب وزير جنگ گفته است مسافر آن طرفي ها (همسر اولش) آمده و آن ها بدون اطلاع من اسمش را علي رضا گذاشته اند. ظاهراً همسر اول راپورتچي در دستگاه دوم داشته است. ۲۰ روز بعد از فارغ شدن بين پدربزرگ و وزير جنگ اختلاف مي شود. پدربزرگ دنبال عروس و فرزند ۲۵ روزه مي فرستد و رضاخان هم او را طلاق مي دهد و بعد از مدت كوتاه ديگري رضاشاه ازدواج مجدد انجام مي دهد. مادر شاهپور غلام رضا خاطرات اين عقد و به خصوص خاطرات بعد از طلاق را خيلي دردناك نوشته است.
وقتي اين نوع نگاه رضاشاه به زن را از كتاب فرزندش مي خواندم، احساس كردم وقتي كسي چنين نگاهي به زن دارد، چه گونه دستور ممنوعيت حجاب در كشور را مي دهد؟ بر اساس چه انگيزه اي جز تقليد از ديگران مي تواند اين كار را انجام دهد؟! همين كه ديدگاه هاي رضاشاه با واقعيت كشور و حتي فرهنگ خودش تطابق نداشته، عامل تأثير معكوس در جامعه ي ايراني بوده است.