هیچكدام از ما مدرس نبودیم

چه شد كه از میان شما مخالفین تنها مدرس مورد غضب قرار گرفته و شهید شد؟ تقی‌زاده اظهار نمود: هیچكدام از ما مدرس نبودیم و نمی‌شدیم. غیر از او بقیه‌ی ما صلاح دیدیم همراه سیل آمده حركت كنیم و با جریان خویشتن را به ساحل برسانیم ولی مدرس به خاطر رشادت و تهوری كه داشت خلاف جریان به حركت در آمد ، ‌و دست از مخالفت برنداشت. ما این از خودگذشتگی و شجاعت را نداشتیم كه تا مرز شهادت پیش رویم ولی او داشت ... سپس با تأسف متوجه این نكته می‌شود كه بسیاری از نام‌آوران تاریخ ما،‌حتی در نهضت مشروطه آن مردانگی را نداشتند كه تا آخر پای حرف اول خود بایستند و زانوی دریوزگی در پیش‌گاه قدرت به زمین نزنند.» 
 سیدحسین مدرسی (برادرزاده‌ی شهید مدرس)، از تقی‌زاده سوال می‌كند: «در تغییر سلطنت و انقراض قاجاریه،‌مدرس و شما (تقی‌زاده)، دولت‌آبادی و علاء و دكتر مصدق شدیدا مخالفت نمودید و نطق همه شما در مجلس بسیار محكم و مستدل است. چه شد كه از میان شما مخالفین تنها مدرس مورد غضب قرار گرفته و شهید شد؟ تقی‌زاده اظهار نمود: هیچكدام از ما مدرس نبودیم و نمی‌شدیم. غیر از او بقیه‌ی ما صلاح دیدیم همراه سیل آمده حركت كنیم و با جریان خویشتن را به ساحل برسانیم ولی مدرس به خاطر رشادت و تهوری كه داشت خلاف جریان به حركت در آمد ، ‌و دست از مخالفت برنداشت. ما این از خودگذشتگی و شجاعت را نداشتیم كه تا مرز شهادت پیش رویم ولی او داشت ... سپس با تأسف متوجه این نكته می‌شود كه بسیاری از نام‌آوران تاریخ ما،‌حتی در نهضت مشروطه آن مردانگی را نداشتند كه تا آخر پای حرف اول خود بایستند و زانوی دریوزگی در پیش‌گاه قدرت به زمین نزنند.»
 اوضاع اجتماعی زمان مدرس
زمانه‌ی مدرس،‌عصر قحط‌الرجال بود. مردان سیاست كم نبودند، اما حوادث دوران استبداد و صدر مشروطیت،‌ مردان مرد را از ایران گرفته بود. رهبران حقیقی مشروطیت یا به دار كشیده شده بودند یا ترور شده بودند و یا خانه‌نشین شده بودند. در این میانه بود كه رضا آلاشتی توانست به سرعت پله‌های ترقی را طی كند و بر تخت پادشاهی تكیه بزند. نمایندگان مجلس كه خود را پاسدار مشروطیت می‌دانستند، به معماران دیكتاتوری تبدیل شدند. اکثریت روشنفکران ، با رضا خان قزاق همراهی کردند ، به این بهانه که رضاخان بیسواد به دنبال ترقی ایران است. به گفته‌ی خواجه نوری«خلاصه مجلسیان و سیاستمداران خورده و خوابیده ما چندین روز دست به دست مالیدند تا در جلسه‌ی خصوصی مجلس،‌ترس و جبن خود را ضمن نطقهای بی‌سر و ته آشكار ساختند و همه فهمیدند كه همه جنبه‌ی احتیاط و تن‌پروریشان بر سایر فضائلشان غلبه دارد و به زبان بی‌زبانی به هم اعتراف كردند كه طبع نوكرمآبشان در طلب یك ارباب می‌باشد.»
در این محیط بود كه شهید مدرس به فعالیت پرداخت و سعی كرد حركت جامعه به سمت دیكتاتوری رضاخانی را كند نماید. شهید مدرس هر كس را كه می‌توانست در برابر رضاخان بایستد را به سوی خود جذب می‌كرد و از او بر علیه رضاخان سود می‌برد. به كارگیری نصرت‌الدوله‌ی فیروز و وثوق‌الدوله و قوام‌الدوله كه در زمان شكل‌گیری قرارداد ۱۹۱۹دشمن مدرس بودند،‌از همین مسأله نشأت می‌گرفت و همچنین نشان می دهد چقدر مدرس در انتخاب متحد علیه رضاخان در محدودیت بود.
مدرس قائل به پیوستگی میان دین و سیاست بود و همین مسئله نیز موجب تنهایی بیشتر مدرس می‌شد. دولت‌آبادی از مخالفین و دشمنان مدرس می‌نویسد: "الجمله مدرس در مجلس شورای ملی و در دربار و در خارج، نزدیك عده از مردم مورد ملاحظه است و تنها جایی كه حنای وی در آنجا هیچ رنگی ندارد و آزادیخواهان حقیقی و تجددپروران واقعی است كه می‌دانند در دنیای امروز كارها با سیاست روحانی، حسن جریان نخواهد داشت و سیاست و روحانیت از یكدیگر باید به كلی جدا بوده باشند." شهید مدرس که سخن از همانند بودن سیاست و دیانت می زد مورد شماتت و حمله‌ی چنین روشنفكرانی نیز قرار داشت. این روشنفكران خود به نوعی وابسته به بیگانگان بودند. برخی در اردوی شوروی و برخی در زیر بیرق انگلیس به خدمت مشغول بودند.
 استقلال رای مدرس:
علیرغم اینكه روشنفكران دم از ملی‌گرایی و بیگانه‌ستیزی می‌زدند،‌اما روابط خود را با سفارتخانه ها حفظ می‌كردند. اما مدرس حاضر نبود برای حفظ خود دست به دامان بیگانگان شود. ملك‌الشعراء بهار در این مورد می‌گوید: "در آغاز سقوط قاجاریه كه مدرس و من در اقلیت بودیم و تقریبا سیاست رجال تهران می‌رفت روشن بشود،‌ من با وزیر مختار دولت شوروی رفیق داوینیان ملاقاتهای زیاد می‌كردم و با اعضای سفارت و افراد مهم آن زمان مانند آقای بگوف و آقای چاپگین و وابسته‌ی نظامی و غیرهم روابط دوستانه داشتم. شبی از سیدحسن مدرس صحبت به میان آوردیم و من از رویه‌ی او تمجید می‌كردم. آقای وزیر مختار گفت مدرس نوكر انگلیسی است! گفتم شما در اشتباه هستید و دلایلی آوردم. وزیر مختار گفت هر كس نوكر ما نباشد ما او را نوكر انگلیس می‌شناسیم!" ضدانگلیسی بودن مدرس در قرارداد۱۹۱۹كاملا آشكار شد. زمانی كه انگلیس با دادن رشوه و یا تهدید،‌ جو عمومی را آماده‌ی پذیرش الحاق ایران به امپراطوری بریتانیا كرده بود،‌ مدرس در مجلس به انگلیس حمله نمود و رهبری مبارزه با این قرارداد استعماری را بر عهده گرفت. وثوق‌الدوله در آن زمان به عنوان نخست‌وزیر ایران،‌عامل اجرای این قرارداد ننگین بد. او توسط مورخ‌الدوله به مدرس پیام داد كه دست از مخالفت با انگلیس بردارد. شهید مدرس در جواب گفت:« به هر صورت وثوق‌الدوله را حالی نمایید كه من كار خودم را می‌نمایم و شما كار خودتان را. لكن من موفق می‌شوم و شما ضرر خواهید نمود. اگر قرارداد لغو شد همیشه متضرر و منفور و از سیاست دور خواهید بود و اگر قرارداد عملی شد و انجام گرفت دیگر انگیس به شما كاری ندارد و برای رضایت ملت ایران شما را فدا خواهد كرد. وثوق‌الدوله اظهار نمود: خداوند آسایش ملت را به واسطه‌ی قرارداد 1919 فراهم نمود! مدرس نمی‌خواهد بفهمد ایران در چه وضعیت و انگلیس در دنیا در چه وضعیت قرار گرفته. من عقیده دارم بزرگترین خدمت را به ایران نموده‌ام. اگر من با تلاش و زحمت چند ماهه انگلیسیها را به عقد این قرارداد متقاعد نكرده بودم،‌ انگلیسیها ایران را اشغال می‌كردند و به جای من و دیگران یك«سر» و یك «ژنرال» امور را به دست می‌گرفت.» اما مدرس با عقد این قرارداد مبارزه كرد و در این راه هم پیروز شد.
 مبارزه رضاخان و مدرس :
انگلیس که نتوانسته بود قرارداد۱۹۱۹ را به ایران تحمیل کند  همانطور که وثوق الدوله گفته بودباید یک ژنرال انگلیسی امور ایران را در دست می گرفت ، اما تامین منافع امپراطوری بریتانیا به فردی واگذار شد که کمتر از یک انگلیسی به ملکه وفادار نبود. رضاخان میر پنج به عنوان عامل مستقیم انگلستان در ایران روی كار آمد. شهید مدرس با درك این موضوع كه حمایت انگلیس از رضاخان،‌ادامه‌ی همان سیاست قرارداد 1919 می‌باشد،‌مبارزه با رضاخان را هدف اصلی خود قرار داد.
۱- استیضاح مستوفی : اولین اقدام شهید مدرس استیضاح كابینه‌ی حسن مستوفی‌الممالك بود. رضاخان در این كابینه و چهار دولت قبلی منصب وزیر جنگ را بر عهده داشت. اما در كابینه‌ی مستوفی به قدری قدرت یافته بود كه خود رأسا به اداره‌ی امور و حتی عزل و نصب وزرا می‌پرداخت. مدرس سعی كرد دولت مستوفی را استیضاح نماید و با شكل‌گیری كابینه‌ی جدید به نخست‌وزیری فردی مقتدر،‌جلوی خودسریهای رضاخان را بگیرد. نكته‌ی جالب اینكه مدرس در مجلس استیضاح،‌كلامی بر علیه حسن مستوفی نگفت،‌ بلكه او را فردی مقدس با نیتی مقدس معرفی نمود اما اضافه کرد شرایط سیاسی خاص،‌ به فردی قاطع‌تر نیاز دارد. مدرس با این اقدام، ضمن اینكه فردی مؤثر و محترم مثل مستوفی را تخطئه نكرد،‌ در روند قدرت‌یابی رضاخان وقفه‌ای ایجاد نمود. اما رضاخان با پشتیبانی انگلیس به تركتازی خود ادامه می‌داد و مسیر قدرت را برای خود هموار می‌كرد.
۲- مدرس بر علیه رئیس الوزرا : چالش بعدی مدرس با رضاخان، هنگامی بود كه رضاخان سعی كرد خود را به یك قدمی تخت پادشاهی برساند. رضاخان به سمت منصب نخست‌وزیری دورخیز كرده بود. مدرس در ابتدا،‌ قوام‌السلطنه را در مقابل سردار سپه قرار داد. اما با نیرنگ سردار سپه،‌ قوام‌السلطنه از صفحه‌ی سیاست بیرون رفت. تلاش شهید مدرس برای قانع كردن احمد شاه به رد درخواست رضاخان نتیجه ای نداد و رضاخان به مقام نخست‌وزیری دست یافت. اما مدرس دست از فعالیت خود برنداشت و با تقدیم استیضاح رضاخان،‌به مبارزه با شكل‌گیری دیكتاتوری، شدت بخشید. اگر چه این استیضاح به دلیل عدم امنیت جانی استیضاح كنندگان ناتمام گذاشته شد، رضاخان را به شدت عصبانی نمود.
۳- مدرس بر علیه جمهوری: رضاخان در دوران نخست‌وزیری سعی كرد به وسیله‌ی علم كردن بساط جمهوری،‌ موجبات انقراض قاجار را فراهم نماید. زمینه‌چینی رضاخان برای مطرح نمودن جمهوری و نارضایتی مردم از خاندان قاجار،‌تمام شرایط را برای پیروزی رضاخان رئیس‌الوزرا فراهم نموده بود. اما شهید مدرس با ایفا كردن نقش تاریخی خود و مبارزه با جمهوری رضاخانی،‌بازی برده‌ی رضاخان را به باخت تبدیل كرد. عبدالله مستوفی در خاطرات خود می‌نویسد: «البته خواننده‌ی عزیز توجه دارد كه ام‌الاسباب این نهضت ضد جمهوری،‌مدرس بوده،‌و بعد از كفن و دفن كردن جمهوری، باز هم سلسله جنبان ضدیت عمومی با سردار سپه،‌ مدرس است. و اوست كه خود را در مركز افكار ضد سردار سپه كرده و معتقد است كه باید ریشه‌ی این خودسری را كه واقعا برای كشور خطرناك شده بود كند و شاه و وزراء‌ و مردم را به آزادی خود رساند.»
 ادامه مبارزه :
شهید مدرس پس از پیروزی بر رضاخان به اقدامات خود ادامه داد اما غفلت سایر نمایندگان (حتی مخالفین رضاخان)‌موجب شد كه دوباره رضاخان به خودسری‌های خود ادامه دهد. رضاخان پس از پایان غائله‌ی جمهوری، به حالت قهر از تهران خارج می‌شود و در این هنگام به اشارت وی،‌ نظامیان با تهدید نمایندگان و بزرگان كشور، خواهان بازگشت سردار سپه شدند. رجال سیاسی كه تصور می‌كردند رضاخان به اندازه‌ی كافی مورد تنبیه قرار گرفته است،‌ یك صدا به دلجویی از رضاخان پرداختند. در این میان فقط مدرس بود كه دشمن را «حقیر و بیچاره نشمرد» و به مبارزه ادامه داد. از میان اشخاص صاحب رأی و ارباب حل و عقد، فقط این یك نفر این طور فكر می‌كرد. چنانكه بعد از یكی دو روز مصلحین خیراندیش میانه افتادند،‌سردار سپه را به شهر آوردند و قرار و مدارهایی بین او و لیعهد گذاشته،‌ و التیامی بین طرفین ایجاد كردند، و مجلس به اكثریت نود و دو رأی،‌كه شامل آراء وجیه‌المله‌ها هم بود، نسبت به او، اظهار تمایل كرده، و مجددا رئیس‌الوزراء شد،‌و قدرت از كف داده را مجددا به دست آورد.
اما شهید مدرس علیرغم این ناكامی كه با سستی همفكرانش حاصل شد، ناامید نگشت و به مبارزه با سردار سپه ادامه داد. عبدالله مستوفی به نمایندگی از رجال سیاسی ایران نزد مدرس رفت تا او را وادار به تعدیل نظراتش نماید. این گفتگو نشان می‌دهد كه چه اندازه شهید مدرس بر موضع خود پافشاری داشت وسیاستمداران و روشنفکران چقدر در مورد رضاخان نظر مثبت داشتند:
مستوفی چنین مینویسد:
«به او گفتم: تصور نمی‌كنید كه برای متنبه شدن سردار سپه همین اندازه اقدام كافی باشد.
گفت: خیر!
گفتم: در این شش هفت ماهه‌ی ریاست وزرایش خوب كار كرده، و قدرت و عظمت قشون را خیلی زیاد كرده و به واسطه‌ی قدرت ناظامی، مالیاتهای عقب مانده هم وصول شده، و دوایر دولتی عظم و اعتباری پیدا كرده‌اند كه نظیر آن را مدتهاست در این كشور كسی ندیده است،
سید گفت: سگ هر قدر هم خوب باشد، همینكه پای بچه‌ی صاحب خانه را گرفت دیگر به درد نمی‌خورد،‌و باید از خانه بیرونش كرد.
گفتم: بیست سال از مشروطه می‌گذرد. ما جز این یك نفر كه از هر حیث مواظب همه چیز و همه جا هست،‌هیچ بر نخوردیم. بر فرض، به قول شما این سگ را به این جرم از خانه راندیم، كسی را داریم جای او بگذاریم؟ از همه گذشته، با این نغمه‌های وحشی كه از قشون جنوب و شمال و شرق و غرب می‌رسد چه خواهیم كرد؟
سید حرف مرا قطع كرده گفت: به همین جهت است كه من معتقد شده‌ام كه باید هر چه زودتر ریشه‌ی این فساد را كند. آخر آدم باید جرأت بكند بیست تا سوار را دست یكی بسپارد و از یاغیگری او در امان باشد. مرغی را كه دم صبح شغال خواهد برد، بگذارید سر شب ببرد.لامحاله از كشیك كشی تا صبح خودتان را راحت كرده‌اید!!
دانستم كه سید در این امر كاملا رادیكال است و منطق و طرز تفكرش به قدری در این زمینه قوت گرفته است كه با هر بیانی از منظور اصلیش برنخواهد گشت.»
 تنها ماندن مدرس در میدان مبارزه:
مدرس سعی كرد با دست خالی و به تنهایی در مقابل سردار سپه بایستد. همفكران مدرس نیز هر یك به مرور میدان را خالی كردند و مدرس را تنها گذاشتند. به عنوان مثال،‌ مرحوم مؤتمن‌الملك كه همزمان مدرس و مردی محترم و شریف و باتقوا بود،‌چون دید كه قادر نیست قانون اساسی را بر قانون قلدری غلبه دهد،‌ بی سرو صدا خود را از امور سیاسی جامعه كنار كشید و حتی وقتی مردم تهران با خلوص نیت به نمایندگی مجلس شورا انتخابش كردند از قبول آن سرباز زد و در كنج خلوت خود فقط به مطالعه‌ی كتاب پرداخت. ولی مرحوم مدرس وقتی دید دیكتاتوری دارد بر فرشته‌ی دموكراسی تجاوز می‌كند،‌ لحظه‌ای از پای ننشست،‌ دقیقه‌ای آرام نگرفت. حتی خطرات حتمی را استقبال كرد و معذلك حاضر نشد با استبداد سازش كند تا بالاخره جان خود را هم بر سر این كار گذاشت.
رضاخان در مجلس شورای ملی مدرس را تهدید كرده بود و با این جملات نیت خود را آشكار كرده بود: «شما محكوم به اعدام هستید.» همین جمله كه به ظاهر بر اثر عصبانیت ادا شده بود بعدها به واقعیت پیوست. رضاخان بر سر راه خود هر كه را مزاحم می‌دید،‌از بین می‌برد. سوءقصد به شهید مدرس را چندین بار راهی بیمارستان نمود. اما دست از مبارزه برنداشت. اما افراد دیگر ترجیح دادند كه در مقابل رضاخان نایستند.» مثلا بهار كه از یاران مدرس بود،‌تاب تیغ پهلوی را نیاورد و پس از اینكه واعظ قزوینی «اشتباهی به جای ملك‌الشعراء‌ كشته شد،‌طبیعتا وحشت و نگرانی شدیدی در دل باقی مانده قشون اقلیت ایجاد كرد. همه غیر از مدرس شیردل، ماستها را سخت كیسه كردند. حتی بعضی از آنها از ترس جان خود، ‌بنای دم جنباندن را هم در مقابل سران اكثریت گذاشتند.» بهار از جهت خط مشی سیاسی با مدرس همراه و به معنی راستین كلمه همرزم بود. در مجلس چهارم همگام با مدرس،‌به اكثریت پیوست و در مجلس پنجم در شعار اقلیتی بود كه مدرس رهبری آنرا بر عهده داشت در مبارزات عمده سیاسی از جمله مخالفت با جمهوری و استیضاح رضاخان رئیس‌الوزراء،‌ با مدرس همكاری مستقیم داشت .... او از این جهت به خوبی امتحان داد،‌اما همین كه رضاخان،‌علیرغم مخالفت او و بعضی دیگر،‌ به سلطنت رسید، در كمتر از یك سال به محافظه‌كاری افتاد و در اشعاری مثل«چهار خطابه» ضمن ارشاد شاه و مدح بلیغ او به معذرت‌خواهی از گذشته پرداخت و سالها بعد، در مقدمه تاریخ احزاب سیاسی متذكر شد كه اینگونه صحبتها در آن شرایط به منظور حفظ جان و ناموس و بقای نفس و انجام وظیفه پدری و شوهری صورت گرفته است. او در شعر چهار خطابه‌ی خود، به مدح رضاخان پهلوی می‌پردازد:
«شاه جهان پهلوی نامدار ای زسلاطین كیان یادگار...
خنجر بران تو روز هنر هست كلید در فتح و ظفر»«لاجرم از عذر زدم فال خود عفو تو را جستم و اقبال خود
بنده خطایی ننموم وگر كرده‌ام ای شاه زمن درگذر»در واقع باید عامل پیروزی سردار سپه را همین سستی یاران مدرس دانست. مستوفی می‌گوید: «در میان وكلا هم،‌البته عده‌ای مانند مشیرالدوله و مستوفی‌الممالك و دكتر مصدق و جمعی دیگر هستند كه مثل مدرس فكر می‌كنند. ولی رشادت عملی و وسایل كار آنها به قدر سید نیست. آنها افكار دیگری هم از قبیل جلوگیری از خونریزی و تولید فساد و شقاق میان قوه‌ی نظامی و عامه، دارند كه مدرس به موجب تعلیمات مذهبی و دینی از این افكار به دور و عقیده‌مند است كه هر چه و هر كار كه برای جامعه لازم به شمار آمده، و اقدام به آن مطابق مصلحت تشخیص شد، برای به دست آوردن آن خبر كثیر این رنج و زحمتهای قلیل را نباید چیز مهمی شمرد. شاید اگر دو سه نفر دیگر از اهل نفوذ همانطور كه با او هم عقیده بودند، با او همكاری و هم رفتار می‌شدند، با همه این قشرهای نظامی، از عهده‌ی برانداختن سردار سپه برمی‌آ‌مد.»
شهید مدرس تا جایی كه توان داشت رضاخان را تضعیف نمود،‌اما زمانی كه دیكتاتور مستقر شد، سعی كرد كه به اصلاح حكومت بپردازد. بهار می‌گوید «روزی از روزهای تابستان روز پنج‌شنبه بود و مدرس با شاه صبح زود ملاقات كرده بود. مدرس به من (بهار) گفت امروز به شاه گفتم مردم راجع به تهیه‌ی ملك و جمع پول پشت سر شما خوب نمی‌گویند. شما پول می‌خواهید چه كنید،‌ملك به چه كارتان می‌خورد ... شاه گفت: من پول زیادی ندارم ولی من‌بعد هم نصیحت شما را می‌پذیرم». مدرس با وجود مخالفت با اصل سلطنت رضا شاه ، اولا به منظور اینكه حتی‌المقدور در اصلاح امر مردم بكوشد بار دیگر زیر بار وكالت رفت و حاضر شد شرفیاب حضور كسی شود كه خودش در روز استیضاح به او گفت: «می‌خواهم كه تو نباشی» ثانیا در این مرحله نیز مثل خیلی‌ها به چاپلوسی و پرده‌پوشی نپرداخت بلكه با صراحت به نصیحت كسی لب می‌گشود كه خیلی‌ها قدرت ادای صحبت معمولی در حضور او را نداشتند.
مدرس اقدامات خود را تكلیف دینی می‌دانست و بنابراین هرگز ناامید نمی‌شد. زمانی كه خبر جلوس رضاخان بر تخت سلطنت را شنید،‌علت پیروزی رضاخان و استراتژی جدید خود در مقابل شاه جدید را چنین عنوان كرد: «این كار نباید می‌شد، ولی سستی و اهمال هموطنان كار خود را كرد. ما هم تا جایی كه بشر بتواند تقلا كند سعی كردیم و حرف خود را گفتیم و كشته هم دادیم. دیگر دینی بر گردن نداریم و حالا باید با دولت و شاه موافقت كرد،‌بلكه خوب بشود و خدمتی بكند.»
 پی نوشتها:
۱ . طاهری،‌ سیدصدرالدین،‌یك بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس،‌نشر رسا،‌۱۳۷۳.
۲ . خواجه ‌نوری،‌بازیگران عصر طلابی، ص ۶۴.
۳. دولت‌آبادی، یحیی، حیات یحیی،‌جلد ۴ ص ۳۲۳.
۴. طاهری، ص ۷۹.
۵. همان، ص ۲۵۲.
۶. طاهری، ص ۱۱۷.
۷. مستوفی،‌عبدالله،‌شرح زندگانی من جلد سوم،‌ص ۶۰۳.
۸. طاهری، ص ۱۱۹.
۹. خواجه نوری،‌مقدمه‌ی كتاب.
۱۰. همان، ص ۱۴۹.
۱۱. طاهری، ص ۱۱۷.
۱۲. همان، ص ۸۰ و۸۱.
۱۳. همان.
۱۴. مكی،‌حسین، تاریخ بیست ساله، جلد پنجم، ص ۵۱.