فراز و فرود تیمور بختیار

ملکه بختیاری : سکوی پرش تیمور بختیار
وقتی ثریا اسفندیاری بختیاری با شاه ازدواج کرد و ملکه ایران شد، سران ایل بختیاری به دربار راه یافتند و به تنی چند از آنان مقاماتی در دربار داده شد و عنوان گردید که شاه قصد دارد جبران اعمال ناپسند رضا شاه نسبت به بختیاری‌ها و کشتن کسانی مانند سردار اسعد بختیاری، خانبابا اسعد بختیاری و امثالهم را بکند. از این زمان بود که پای سرهنگ دوم و سپس سرهنگ بختیار به دربار باز شد و مورد توجه شاه قرار گرفت.
بختیار نسبت خانوادگی (پسر عمو – دختر عمویی) با ثریا همسر شاه داشت و آن زمان بختیاری‌ها به دلیل اینکه ملکه و همسر شاه از خانواده و ایل آنان بود کیا و بیایی پیدا کرده بودند. او ظرف سه سال از 1332 تا 1335 از درجه سرهنگی به درجه سرتیپی و سرلشکری ارتقا یافت.
بختیار در پایان سال 1333 چنان مورد توجه و عنایت شاه قرار گرفته بود که وقتی زاهدی در فروردین 1334 زیر بار نرفت که از مقام نخست‌وزیری استعفا دهد، شاه سرتیپ بختیار را مأمور برکناری زاهدی کرد و بختیار نزد زاهدی رفت و پیغام شاه را به او ابلاغ نمود و زاهدی که متوجه شده بود سمبه تیمسار بختیار بسیار قوی است پذیرفت که محترمانه از کار کناره جوید.
شاه و ثریا او را مرتبا در مهمانیهای دربار و سفرها و جشنها به حضور می‌پذیرفتند و به تدریج تا سال 1339 دارای دهها نشان و مدال ایرانی و خارجی گردید.
پس از اینکه شاه ثریا اسفندیاری بختیاری را طلاق داد، پای بختیاری‌ها از نوروز سال 1336 از دربار بریده شد، مع هذا نفوذ بختیار همچنان باقی بود، و بختیار روز به روز ثروتمند‌تر می‌شد.
کودتای 28 مرداد و حرکت بختیار به سوی قله قدرت
مصدق پیش از کودتای 28 مرداد، ‌بختیار را به فرماندهی لشگر کرمانشاه منصوب نمود. با فرار شاه و ثریا از ایران، کودتاگران با سران نظامی تماس گرفتند و از آنها برای شرکت در کودتا قول مساعد گرفتند. بختیار پس از مذاکره با کودتاگران موافقت خود را برای عملیات نظامی علیه تهران ابراز داشت و قرار بود روز 28 مرداد تیپ او به جانب تهران عزیمت نماید.
اما در روز بیست و هشتم مرداد کودتا به سرعت به پیروزی رسیدو تا غروب آن روز خانه مصدق تصرف شد و حکومت او سرنگون گردید.
سقوط حکومت دکتر مصدق باعث نشد که سرهنگ بختیار با گردانهای تیپ خود عازم تهران نشود، او به تهران آمد و مورد تفقد خاص شاه که وفاداری و پیشتازی بختیاری او را تحت تأثیر قرار داده بود قرار گرفت و به زودی به آجودانی نظامی شاه که واکسیل زرد از مشخصه‌های آن بود و نیز فرماندهی لشکر جدیدالتأسیس دوم زرهی منصوب شد. البته به درجه سرتیپی نیز ارتقا یافت. بختیار که جزو طرفداران پر و پا قرص شاه شناخته می‌شد، در اولین ماههای پس از 28 مرداد، جمعیت مخفی شعبه نظامی کوک را تشکیل داد.
جمعیت مخفی کوک دنباله فعالیتهای چریکی در آذربایجان سالهای 1325-1324 بود و عناصر متشکله آن نیز همان افسران و نظامیان و خوانین زنجان و آذربایجان و مازندران و گیلان بودند که در حوادث مزبور دست به اقداماتی زده بودند.
بختیار در کنار "سرهنگ حاجعلی کیا"، که سالها در دوران جنگ در اروپا (سوئد) اقامت اختیار کرده بود و یک افسر اطلاعاتی کارکشته (اما فاسد و زد و بندچی و اخاذ به نفع جیب خود و کوشا در راه کارهای ساختمانی) به شمار می‌رفت، سازمان کوک را تشکیل دادند و کلیه خوانین و عناصر ایلیاتی شهره به دولت‌خواهی در آذربایجان و گیلان و مازندران را به عضویت آن فراخواندند.
اما عضویت و پیش کسوتی بختیار در کوک چندان نپایید. بختیار در دی ماه 1332 برای مقام مهمتری نامزد گردید :
فرمانداری نظامی شهرستان تهران و حومه
این پست که در دوران زمامداری دولت دکتر مصدق تقریبا جنبه دائمی یافته و از اوایل سال 1330 مرتبا دوره حکومت نظامی تمدید می‌گردید پس از برکناری سرلشکر "فرهاد دادستان" از بستگان شاه، به سرتیپ جوان بختیار واگذار گردید.
بختیار در مقام فرمانداری نظامی شهرستان تهران و حومه مأموریتهای زیر را عهده‌دار شد :
1- حراست و حفاظت شهر تهران در برابر هر گونه عملیات براندازی
2- مبارزه با حزب توده، خنثی کردن نقشه‌ها و تحریکهای آن و دستگیری محرکین
3- کشف و شناسایی و بازداشت کمیته‌ها و سلولهای مختلف حزب
4- کشف و تعطیل چاپخانه‌های حزب
5- همکاری با شهربانی و کلانتریها در برقراری نظم
6- کنترل مطبوعات و جلوگیری از نشر تبلیغات طرفداران مصدق یا حزب توده
7- کنترل دانشگاه و پراکنده کردن تظاهرات دانشجویان
8- کنترل کلیه دبیرستانهای پسرانه و دخترانه تهران
9- کنترل راههای ورودی هوایی و زمینی به تهران
10- شناسایی و بازداشت دولتمردان عضو دولت دکتر مصدق
11- مبارزه با ژیگولها و مزاحمان زنان مردم در خیابانها و مقابل مدارس دخترانه!
12- ترتیب زندانی کردن مخالفان دولت زاهدی در سربازخانه‌های تهران و جزایر خلیج فارس و دژهای خرم‌آباد لرستان و برازجان
13- حراست از سمینارها و جلوگیری از تظاهرات انجمنها و احزاب در حین نمایش فیلم و تئاترها
14- حراست بازار تهران و قلع و قمع کردن تظاهرات در بازار
بختیار چاقوکشان و اراذل و اوباشی در اختیار داشت که از آنان برای متفرق کردن مخالفان استفاده می‌کرد. افراد بختیار برای گرفتن توده‌ای‌ها و کشف چاپخانه‌ها و اماکن پنهان کردن اسلحه، شبانه به خانه‌ها می‌ریختند و مخصوصا خبرنگاران خارجی را همراه می‌بردند که عکس بگیرند و عکسها به سرعت در مطبوعات و مجلات بزرگ و پر تیراژ جهان به چاپ می‌رسید. بختیار برای جلب نظر مردم، مأموران را به مراقبت مدارس دخترانه می‌گماشت و ژیگولوها (جوانان ولگرد با موهای روغن‌زده) را که جلوی در مدارس می‌ایستادند، جلب کرده، به کلانتریها می‌فرستاد، و در آنجا سرشان را می‌تراشیدند.
مطبوعات آمریکا و انگلستان با نظر تحسین به کارهای بختیار، ولو هر اندازه ناپسند و غیرانسانی بود، می‌نگریستند و مقامات خودی از او به نام مرد قدرتمند ایران تعریف می‌کردند.
به بختیار ماهی یک یا دو بار مأموریت کشیک و نگهبانی امیری کاخهای سلطنتی واگذار شده بود. وی می‌بایست در این شبها در کاخ سلطنتی حضور یابد و جان شاه را تحت حفاظت و نگهبانی قرار دهد.
بختیار پس از مدتی مقام فرمانداری نظامی راه‌آهن سراسری کشور را که در حقیقت فرماندهی نظامی و انتظامی کل کشور بود، از سرلشکر سالخورده "منصور افخمی" منتزع کرد و آن را به مسئولیتهای خود افزود. یعنی قلمرو قدرت و به اصطلاح نظامیها حوزه استحفاظی او به سراسر شمال غرب و مرکز و جنوب غربی کشور که راه‌آهن امتداد داشت (آن زمان راه‌آهن میانه – تبریز و تهران – مشهد هنوز کشیده نشده بود) گسترش یافت و دهها گردان ارتش مأمور خدمت در راه‌آهن سرتاسری کشور زیر فرمان او بود.
بختیار علاوه بر این دو مقام نظامی – سیاسی، پست سوم یعنی فرمانده مهمترین لشکر تهران و ایران یعنی لشکر دوم زرهی – که شامل پنج تیپ سابقا منفصله بود – را هم در اختیار داشت. بختیار پادگانهای لشکر 2 زرهی مرکز را به قرارگاههای مختلف فرمانداری نظامی تهران و حومه تبدیل کرد.
در طی مدت کوتاهی او چنان نفوذی پیدا کرد که هیچ‌کس نبود که از او نترسد، زیرا فرمانداری نظامی تهران فعال ما یشاء و اختیاردار کل تهران و کشور بود.
کشف سازمان افسران حزب توده
بختیار پس از تصدی مقام فرمانداری نظامی تهران و حومه، عده‌ای از افسران ورزیده اطلاعاتی را از رکن دوم ارتش به فرمانداری نظامی منتقل کرد و در آنجا یک نیروی تجسس و دایره ضربت قوی تشکیل داد.
رکن دوم فرمانداری نظامی تهران و حومه شروع به شناسایی شبکه‌ها و کمیته‌ها و سلولهای مختلف حزب توده کرد و به تدریج موفق شد محل چاپ زیرزمینی روزنامه‌های " ظفر " و " مردم " را در داودیه و تعدادی از انبارهای اسلحه سبک و نیز مراکز پخش جراید توده‌ای را کشف کند. بزرگترین موفقیت بختیار در سال 1333 با کشف سازمان نظامی حزب توده در داخل ارتش انجام گرفت. با کشف این سازمان، بیش از 600 افسر، درجه‌دار و دانشجوی پیوسته به حزب توده در ارتش شناسایی شدند. رمزهای مثلثاتی و لگاریتمی اعضای این شبکه به وسیله دو تن از افسران ارتش و پس از اینکه سرهنگ دوم زندانی توده‌ای "محمدعلی مبشری" راهنماییهایی به همقطاران قدیمی خود کرد (طبق نوشته "سپهبد مبصر" که در آن دوران با درجه سرهنگی به اتفاق "سرهنگ امجدی" و "سرهنگ کیانی" سعی می‌کردند این رمز را کشف کنند) شکافته شد و کلیه افسران سازمان مزبور به جز معدودی دستگیر شدند.
از دستگیرشدگان که نزدیک به پانصد و اندی بودند، 26 تن (به اتفاق غیرنظامی مهندس کیوان) محکوم به اعدام شدند و تیرباران گردیدند. دادگاههای بدوی و تجدیدنظر به شهادت عده‌ای از محکومان باقی مانده (غلامحسین بقیعی و غ. فروتن) در شرایط بسیار سخت و اختناق‌آمیز تشکیل و متهمان که به شدت شکنجه می‌شدند، حق دفاع از خود را نداشتند و تنها باید با قبول عضویت خود در سازمان تقاضای بخشودگی می‌کردند. وکلای آنان همگی نظامی و وکلای تسخیری بودند و دفاعیات آنها در سرنوشت متهمان تأثیری نداشت.
بر اثر اعتراضات بین‌المللی از جمعیتها و محافل و عناصر سراسر جهان که سوسیالیست‌ها، کمونیست‌ها، جراید و انجمنهای اروپایی در میان آنان بودند، روند اعدامها پس از تیرباران 26 تن محکوم اولیه متوقف شد و مابقی متهمان به زندانهای دائم، 15 سال، 10 سال، 8 سال، 5 سال و 3 سال محکوم شدند که نام متهمان و مدت محکومیت آنان در "کتاب سیاه " که فرمانداری نظامی تهران آن را در سال 1335 به چاپ رسانید آورده شده است.
بختیار که تحصیل کرده فرانسه بود برای سرکوب حزب توده به دو روش متوسل شد :
روش اول شکنجه و آزار و شلاق زندانیان توده‌ای چه نظامی و چه غیرنظامی و ترساندن دختران سرسخت توده‌ای به وسیله یک خرس که آن حیوان را در دوران فرماندهی سرتیپ آریانا بر تیپ مهاباد به او تقدیم کرده و وی آن را به ارتش بخشیده بود. شایعاتی مبنی بر آزار زنان و دختران توده‌ای به وسیله این خرس در زندان لشکر دو زرهی در افواه می‌پیچید که البته در حد همان شایعه بود اما آن حیوان را از دور به دختران توده‌ای نشان می‌دادند و آنها را می‌ترساندند.
روش دوم تحبیب زندانیان و اخذ ندامت‌نامه از توده‌ای‌هایی که فقط در تظاهرات شرکت کرده بودند و چاپ آن ندامت‌نامه در جراید بود که تأثیر خردکننده‌ای بر دیگر اعضای حزب داشت. زیرا وقتی می‌دیدند با یک ندامت‌نامه آزاد می‌شوند و دیگر تحت تعقیب قرار نخواهند گرفت، شخصا به فرمانداری نظامی مراجعه کرده کمیته‌ها و سلولهای خود را معرفی می‌کردند. چاپ تصاویر نادمین با درخواست بخشودگی در مطبوعات باعث از هم پاشیدگی حزب توده شد.
بختیار در زندان نیز به وسیله افسران فرمانداری نظامی به تبلیغ در میان افسران توده‌ای پرداخت و بالاخره سازمان " عبرت " که مجله ماهانه‌ای منتشر می‌کرد شکل گرفت. این سازمان مشتمل بر افسرانی بود که از حزب توده روی‌گردان شده و با نوشتن مقالاتی در رد کمونیسم برائت خود را از کمونیسم اعلام می‌داشتند.
در دوران تمرکز تمام قوای پلیس خفیه کشور (سازمان امنیت) در دستهای بختیار، او علاوه بر آنکه به آرزوی خود رسیده و همنشین شاه، مشاور دربار، فرماندار نظامی تهران و حومه، فرماندار نظامی راه‌آهن سرتاسری کشور و فرمانده دوم لشکر زرهی شده بود و هفته‌ای یکبار با ثریا ملاقات می‌کرد و احیانا در حضور او با شاه ناهار می‌خورد، به آرزوهای دور و دراز خود هم نائل شد.
سفر بختیار به آمریکا
در سال 1339 بود که تغییراتی در سیاست جهان پدید آمد و پرزیدنت کندی خود را آماده جانشینی پرزیدنت آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا کرد. چون کندی با سیاستهای کسانی مانند شاه مخالف بود و کمونیست زدایی را از راه خشونت و اختناق محکوم می‌کرد و در سنا و مطبوعات آمریکا از بریز و بپاش کمکهای اقتصادی آمریکا به دولت ایران شدیدا انتقاد می‌شد، شاه تصمیم گرفت شخصی که دارای تجارب عدیده‌ای در مبارزه با کمونیسم و معرفی روشهای تخریبی حزب توده در ایران باشد، به آمریکا اعزام دارد تا حقانیت شاه را در مبارزه خشونت‌آمیز با کمونیسم برای رهبر جدید آمریکا توجیه کند.
در آن زمان بختیار به قدری مورد اعتماد شاه بود که شاه هیچ‌کس را بهتر و مطمئنتر از او نیافت. اما وقتی بختیار به آمریکا رفت مسائلی در مذاکرات او و کندی مطرح شد که اساسا قبلا پیش‌بینی نشده بود. از مضمون گفته‌های رئیس‌جمهوری آمریکا چنین برمی‌آمد که او از اوضاع سیاسی ایران، فساد گسترده، گیجی و گنگی هیأت حاکمه و ناتوانی آنها از انطباق خود با جهان به سرعت در حال دگرگونی رضایت ندارد. احتمالا کندی بی‌میل نبود بختیار به مثابه یک مرد قدرتمند صالح و یک ژنرال آینده‌نگر وارد صحنه شود و همان نقش را ایفا کند که "ژنرال سوهارتو" مدتی بعد در اندونزی ایفا کرد و یا "ژنرال دانگ" در ویتنام علیه "نگودین دیم" ایفا نمود.
اگر تصور کنیم که بختیار روی علائق میهن دوستی و سابقه ضد کمونیستی پیشنهاد کنار زدن شاه را به کندی تسلیم داشت، سخت در اشتباه خواهیم بود. انگیزه اصلی بختیار قدرت‌طلبی بود و چون شنیده بود که آمریکایی‌ها در سال 1337 مایل بوده‌اند سرلشکر ولی‌الله قرنی معاون سابق ستاد ارتش و رئیس اسبق رکن دوم ستاد، چنین کودتایی انجام دهد و او موفق نشده بود، امیدوار بود علامت چراغ سبزی به وی داده شود. "کندی" که اصولا مخالف سیاست سابق جمهوریخواهان در دوران آیزنهاور و استفاده از مهره‌های مطیع آمریکا و خشن نسبت به اهالی بومی بود و عقیده داشت آمریکا باید با روشهای مدرن و عوام فریبانه توأم با اصلاحات در ساختار حکومتها و تشویق به تعمیم دموکراسی به سبک آمریکا و برداشتن دست حمایت خود از پشت شاهان و رؤسای جمهور و ژنرالهای فاسد، با کمونیسم مبارزه کند، جوابی به او نداد و او را مأیوس بازگرداند.
وقتی بختیار به ایران بازگشت شاه از طرق مختلف (احتمالا از طریق مترجم او دکتر عالیخانی) و شاید به وسیله بعضی از آمریکایی‌ها از محتوای مذاکرات رئیس پلیس مخفی خود با رئیس جمهوری آمریکا آگاه شد و شاید خود بختیار به عنوان خودشیرینی و نشان دادن میزان صمیمیت و صداقت خود به شاه آن مذاکرات را به عرض رساند. شاه از آنچه که به گوشش رسید بیمناک شد و به یاد‌ آورد که رضا شاه با ژنرالهای بسیار صمیمی و خدمتگزار خود که گهگاه باد به سرشان می‌افتاد چه می‌کرد.
آغاز دشمنی شاه و بختیار
کمتر از دو هفته پس از آن دیدار با پرزیدنت جان. اف. کندی ریاست جمهور جدید آمریکا بود که خبر و جزییات مذاکرات محرمانه و قبلا پیش‌بینی نشده بختیار با پرزیدنت ایرلندی الاصل آمریکا به شاه رسید و یک روز بختیار در نهایت تعجب آگاه شد شاه او را از سمتش برکنار ساخته اما بازنشسته‌اش نکرده است. پس از ملاقاتی که با شاه کرد و دلداریهایی که شاه به او داد بختیار در خیابان فیشرآباد تهران یک دفتر مخصوص گشود و زیر عنوان "انجام امور شخصی" به نوعی تماس با دوستان و هواداران خود و رؤسای ایلات و عشایر و افسران ارتش ادامه داد. تأسیس دفتر خصوصی بختیار در تهران با موافقت شاه بود و شاه می‌خواست او را مطمئن کند که همچنان مورد اعتماد می‌باشد و بزودی مقامی مهم به او واگذار خواهد شد.
با اینکه مجلات بنا به اشاره بختیار شایعه زمامداری او را منتشر می‌کردند و تصاویر او به عنوان یکی از سه چهار کاندیدای نخست‌وزیری روی جلد مجلات هفتگی به چاپ می‌رسید، اما تقریبا همه می‌دانستند نام او به عنوان شکنجه‌گر زندانیان در تاریخ ثبت شده و شاه هرگز جرئت نمی‌کند او را مأمور تشکیل کابینه کند.
عمر خدمات مفید بختیار به پایان رسیده و از آن پس به عنصر خطرناک و آسیب‌رسانی بدل شده بود. بختیار پس از برکناری از ساواک، مدتی در دفتری که برای خود ترتیب داده بود دوستان خویش را می‌پذیرفت و در مطبوعات برای خود تبلیغاتی می‌کرد
در مهر ماه 1341 که چند ماهی بود بختیار از ایران رفته بود شاه دستور داد او را بازنشسته اعلام کنند.
شاه بختیار را به چند دلیل مهم برکنار کرد :
اول اینکه : بختیار بیش از حد قدرت یافته و بدتر از آن به همه اسرار محرمانه دربار و شخص شاه وقوف پیدا کرده بود و برابر روش متداول سلاطین پهلوی باید حذف یا کنار گذارده می‌شد. در حقیقت او به شخص دوم یا سوم کشور تبدیل شده بود.
دوم اینکه : بختیار مورد توجه پرزیدنت جدید آمریکا قرار گرفته و پرزیدنت در مذاکرات محرمانه‌ای با او به وی قول داده بود از یک اقدام نظامی تحول‌آمیز در ایران یعنی کنار گذاردن شاه یا تبدیل او به یک شاه مشروطه بدون اختیارات و مداخله در امور کشور حمایت خواهد کرد. اقدامی شبیه آنچه که سرلشکر محمدولی قرنی می‌خواست انجام دهد و آمریکایی‌ها در سال 1336 با آن موافق بودند اما انگلیسی‌ها آن را خنثی ساختند.
عاقبت بختیار و به هلاکت رسیدن او
تیمور بختیار پس از اخراج از ایران در بهمن 1340 مدتی در رم و جاهای دیگر پرسه زد و سپس به بیروت رفت و تماسهایی با مخالفان شاه گرفت و گویا روس‌ها و دولت آلمان شرقی و حزب توده به او روی خوش نشان دادند. چون بختیار علیه شاه اقداماتی می‌کرد و با مخالفان او تماس می‌گرفت، دولت ایران از دولت لبنان درخواست استرداد او را به اتهام قتل یک نفر راننده تاکسی و چند فقره رشوه‌خواری و دزدی و از این نوع جرائم کرد که در حقیقت با وجود وقوع، جرائم اصلی بختیار نبود و جرم اصلی او مخالفت با شاه و خیال رئیس جمهور شدن بود و این گناهی بود که شاه هرگز نمی‌بخشید.
دولت لبنان نپذیرفت که بختیار را به ایران مسترد دارد. علت این خودداری این بود که بختیار هم زبان عربی می‌دانست. هم با عده‌ای از رجال و سیاستمداران لبنان از دوران تحصیل در آن کشور آشنایی پیدا کرده بود و هم با درخواست از عراق که در دست بعثی‌ها بود، آنان را به حمایت از خود واداشته بود. بعثی‌ها که در این زمان با ایران اختلافهایی پیدا کرده بودند، در هیأت حاکمه و دولت و دادگستری لبنان نفوذ داشتند و آنان را از استرداد بختیار به دولت ایران مانع شدند. بالاخره بختیار را چند ماهی به صورت صوری زندانی کرده و سپس او را آزاد کردند و او به جای رفتن به اروپا مستقیما به بغداد رفت. مقدم او در عراق، که در این زمان اختیار آن به دست بعثی‌ها افتاده بود، به گرمی پذیرفته شد. عراقی‌ها مثل همیشه با ایران اختلافهایی بر سر کشتیرانی در اروند رود، داشتند. با تصوری که از بختیار و قدرت وحشتناک سیاسی – نظامی – امنیتی او در ذهن پرورانده بودند، امیدوار بودند او کاری انجام دهد.
بختیار با مردی به نام "اسلامی" در ایران در تماس بود. اما او نمی‌دانست طرف تماسش از مهره‌های ساواک است. بختیار از طریق عراقی‌ها با "دکتر رادمنش" از رهبران حزب توده و "ژنرال محمود پناهیان" ائتلاف کرد و نامه‌هایی به چند تن از دوستان سابق خود در ایران نوشت و از کسانی مانند "دکتر داود منشی‌زاده" رهبر حزب "سومکا " که در آمریکا بود و "داریوش فروهر" که در ایران بود درخواست همکاری کرد. بختیار دست به تشبثاتی زد و درصدد برآمد با کمک رژیم بعث عراق اقداماتی انجام دهد. از آن جمله ترور سرلشکر لوا عبدالغنی الراوی از نظامیان عالی رتبه عراق پناهنده به ایران بود، که موفق نشد.
دولت عراق به بختیار قصری در کنار قصر رئیس‌جمهوری وقت عراق اختصاص داد و پول و بی‌سیم در اختیار او گذارد و لشکری به نام لشکر چهارم تأسیس کرد که بختیار فرمانده آن بود. شاه چند افسر سازمان امنیت را به عراق فرستاد. اینان که به عراق رفته بودند، تحت عنوان اینکه از رژیم ناراضی هستیم خود را به بختیار نزدیک کردند. بختیار هم به آنان اعتماد کرد و غالبا با آنها به شکار می‌رفت.
که در یکی از این شکار رفتنها که گویا برای ملاقات با چند ایل سالار از عشایر غرب تا مجاورت مرز ایران نزدیک شده بود و مراقبان مسلسل به دست عراقی او کمی عقب مانده بودند، مأمور ساواک با مسلسل و در داخل جیپ بختیار را به مسلسل بست. اقدام او طبق دستور شاه و نصیری بود و مدتها در تهران طرح و برنامه آن را چیده بودند. بختیار به شدت زخمی شده خون‌آلود درون جیپ افتاد.
ضارب قصد فرار به سوی خاک ایران را داشت که موفق نشد؛ یعنی هلی‌کوپترها با جیپهای عراقی راه را بستند و او را گرفتند و به زندان مخوف نقرة السلمان در بغداد بردند و به شدت شکنجه کردند. از قرار او زیر شکنجه مرد و چیزی از او دستگیر نشد و عراقی‌ها نفهمیدند که ضارب چگونه و از کجا دستور گرفته و به عراق آمده است.
بختیار چند شبانه‌روز در بیمارستان نظامی بغداد با درد و رنج و استفراغ خون، آخرین ساعات عمر پر شور و شر خود را طی کرد و بالاخره مرد. گویا صدام حسین هم در بیمارستان از او عیادت کرده بود.
پس از مرگ او، تشکیلات پارتیزانی و بی‌سیم و ارتش شبه نظامی او از هم پاشید و البته در ایران هم سازمان امنیت را قبلا تصفیه کرده و هواداران و کسانی که به نفع او گریبان چاک می‌کردند، بازنشسته و اخراج کرده بودند.
طرح ترور موفق بختیار در تهران چیده و برنامه‌ریزی شده بود و البته شاه دستور آن را داده و دیگران جزئیات کار را طراحی کرده بودند و گویا یکی دو سال بعد نام ضارب را هم در یکی از نشریات و کتبی که هر سال منتشر می‌شد و اسامی کشته‌شدگان و شهیدان نظامی را در آن چاپ می‌کردند به چاپ رساندند، زیرا ضارب در عراق به قتل رسید و دیگر به ایران بازنگشت.