تيمور بختيار

تيمور بختيار از جمله شخصيتهاي مرموزي است كه در زندگي خود تناقضات رفتاري فراواني دارد. او تا زماني كه بر اريكه قدرت تكيه داشت از وحشيانه‌ترين جنايات ابايي نداشت هنگامي كه مورد سوءظن شاه قرار گرفت، از هيچ تلاشي براي مبارزه با شاه دريغ نكرد. اعدام چهره‌هايي چون عبدالحسين واحدي، مرد شماره 2 جمعيت فدائيان اسلام و تلاش بي حاصل براي ايجاد يك جبهه مشترك با امام خميني(ره) در عراق براي مبارزه با شاه‌، جزء فصول زندگي پر رمز و راز تيمور بختيار است.
تيمور بختيار در جريان جنگ اول جهاني، در 1293 ش. در يكي از ايلات بختياري چشم به جهان گشود. پدرش فتحعلي بختياري از خوانين بزرگ بختياري بود. تيمور تحصيلات خود را تا سيكل در اصفهان گذراند و سپس همراه با شاپور بختيار1 براي ادامه تحصيل به بيروت رفت‌. وي سپس راهي فرانسه شد و در مدرسه نظامي «سن سير» تحصيل كرد و دوسال بعد اين مدرسه را با درجه ستوان دومي ترك كرد و به ايران بازگشت‌. تيمور پس از مدتي براي ادامه خدمت به زاهدان منتقل شد. مقارن جنگ دوم جهاني وي به اصفهان منتقل شد و سپس در 1321 با درجه سرواني به تهران بازگشت و در 1325 ش. به فرماندهي يك «هنگ» رسيد. وي در جريان جنگ دوم جهاني از جمله افرادي بود كه عليه تجزيه طلبي كمونيستها در آذربايجان مبارزه كرد، پس از اين جنگ‌ها تيمور نشان و درجه سرهنگي گرفت و در 1329 رييس ستاد لشكر گارد شاهنشاهي شد‌.
تيمور بختيار در كودتاي 28 مرداد 1332 در سركوب طرفداران مصدق نقش فعالي ايفا كرد و دو روز پس از كودتا به فرماندهي لشكر 2 زرهي رسيد و روز پنجم دي ماه همان سال فرماندار نظامي تهران شد. ارتشبد فردوست در اين باره مي‌نويسد:
«تيمور بلافاصله به دستور آمريكاييها فرمانداري نظامي تهران را ايجاد كرد و قدرت واقعي را به دست گرفت‌. او ديگر آن جوان زن و بچه دوست ايلياتي نبود و مست قدرت شده بود. در مقام فرمانداري نظامي تهران بيدادها كرد و هركس راكه آمريكاو انگليس و يا محمدرضا مي‌خواست از دم تيغ مي‌گذراند. توده‌اي‌ها را قلع و قمع كرد، فدائيان اسلام را به طرز فجيعي به جوخه اعدام سپرد، پادگان مركز 2 زرهي را به يك شكنجه گاه تمام و كمال تبديل كرد و به جان زنان و دختران ايراني خرس انداخت و حتي از اذيت وآزار پيرمرد محترمي چون آيت الله كاشاني نيز فروگذار نكرد2»
تيمور بختيار، هفتم آذر 1334 عبدالحسين واحدي مرد شماره دو جمعيت فدائيان اسلام را كه در بازداشت به سر مي‌برد، درپي مشاجره‌اي و به طور خودسرانه به ضرب 5 گلوله به شهادت رساند.
تيمور در اول مهر 1335 به درجه سرلشكري رسيد، سوم مهر همان سال معاون نخست وزير و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور شد و در 1338 به درجه سپهبدي ارتقاء يافت. وي در 24 اسفند 1339 با انتصاب سرلشكر پاكروان به رياست ساواك، بركنار شد و در اول مهر همان سال بازنشسته شد و در ششم بهمن آن سال ايران را ترك كرد.
گفته مي‌شود، حس قدرت‌طلبي بختيار، ارتباط‌هاي رو به گسترش وي باسران مجلس شوراي ملي و سنا و رفت و آمدهاي او با سفيران كشورهاي خارجي، شاه را نگران كرده بود. بختيار پيش از اين با استفاده از وجود ثريا همسر شاه نيز كه زني از ايل بختياري بود درتصميمات محمدرضا اعمال نفوذ مي‌كرد. او كه فردي قدرت‌طلب بود براي دستيابي به منصب نخست وزيري و يا رياست ستاد ارتش شديداً تلاش مي‌كرد و در اين تلاش حمايت بسياري ازافسران بلندپايه ارتش و جمع بزرگي از نمايندگان مجلس را نيز كسب كرده بود. از اين رو هنگامي كه عليرغم انتظاراتش علي اميني در ارديبهشت 1340 به نخست وزيري رسيد، بناي ناسزاگويي و مخالفت با اميني را برگزيد‌. شاه نيز به پشتگرمي حمايت امريكا از اميني، به يك باره زمينه اخراج تيمور را از كشور فراهم آورد تا خيال خود را از اين كانون قدرت كه به تدريج براي او خطرناك مي‌شد راحت سازد.
بختيار پس از خروج از ايران به رم رفت و از آنجا بناي مخالفت با رژيم شاه را گذاشت‌. اين مخالفتها رفته رفته چنان شدت گرفت كه وقتي نهضت 15 خرداد 1342 به وقوع پيوست، تلقي اول شاه اين بود كه در پشت اين حركت تيمور بختيار قرار دارد! شاه درپي اين ترديدها حتي دستور بركناري تعدادي از مديران ادارات ساواك را نيز كه هوادار تيمور بختيار بودند صادر كرد. شاه حتي پس از مدتي، سرلشكر پاكروان ـ رئيس ساواك ـ را نيز بركنار كرد و نعمت الله نصيري را جايگزين وي ساخت.
در سالهاي نيمه اول دهه 40، تيمور بختيار تلاش فراواني كرد تا بتواند ارتباطي با امام خميني(ره) برقرار سازد، اما امام در هيچ مقطعي وي را نپذيرفت‌. از نظر امام‌، بختيار چيزي بيشتر از يك مهره جنايتكار و مطرود رژيم پهلوي نبود.
تيمور بختيار، 15/2/1347 به اتهام حمل اسلحه غيرمجاز توسط مأمورين امنيتي لبنان در فرودگاه بيروت دستگير شد. در پي اين واقعه شاه تمام نيروي خود را به كار گرفت تا موافقت دولت لبنان را براي تحويل او به ايران جلب كند. دولت لبنان خواست ايران را نپذيرفت و در نتيجه روابط تهران و بيروت تيره شده و در 12 فروردين 1348 قطع گرديد. تيمور بختيار نيز كه توسط دستگاه قضايي لبنان به 9ماه زندان محكوم شده بود، با اعمال نفوذ عراق آزاد شد و در 27 ارديبهشت 1348 طي تشريفات خاصي وارد بغداد گرديد و در قصر سابق نوري سعيد سكني داده شد. در آن دوره روابط بغداد و تهران سرد و گاهي خصمانه بود. در فاصله سالهاي 9-1348 كه تيمور بختيار با همكاري بعثي‌ها بساطي برضد شاه در عراق به راه انداخته بود، عليرغم همه كوشش هايش نتوانست حتي يك جلسه با امام خميني(ره) به گفتگو بنشيند. آخرين ترفند بختيار اين بود كه همراه با استاندار كربلا به صورت ناشناس و بدون اعلام قبلي درجلسه ملاقات عمومي امام حضور يافت‌. در آن جلسه نيز نه كسي او را به امام معرفي كرد و نه امام حتي يك كلمه با او سخن گفت‌. پس از رفتن او امام از روي قرايني دريافت كه وي بختيار بوده كه به همراه استاندار كربلا به حضور او راه يافته است. مرحله بعد كه استاندار كربلا از امام تقاضاي ملاقات كرد، امام پاسخ داد به شرطي مي‌توانيد بياييد كه رجال غيرعراقي با شما همراه نباشد. 3
بختيار در مدت اقامت يك‌ساله‌اش در عراق، تلاش گسترده‌اي براي متحد كردن ناراضيان و مخالفان رژيم شاه در داخل و خارج داشت. او با گروههاي سياسي از جمله سران جبهه ملي‌، حزب توده‌، سازمانهاي مسلح زيرزميني‌، فئودالها و ملاك‌هايي كه با سياستهاي اصلاحات ارضي شاه مخالف بودند، بازنشستگان ناراضي ارتش و ساير مخالفين تماس برقرار كرد و آنان را با وعده بازگرداندن قدرت تطميع نمود. البته رژيم عراق نيز هزينه‌هاي اين تلاش‌ها را تأمين مي‌كرد.
تيمور بختيار كه در دادگاه عالي شماره يك دادرسي ارتش غياباً محاكمه و به اعدام محكوم شده بود سرانجام در 16 مرداد 1349 توسط يكي از دوستان مورد اعتماد خود كه از تطميع شدگان ساواك بود، در يك شكارگاه منطقه دياله، نزديك بغداد ترور شد.
ضارب براساس اسناد ساواك شخصي ارمني به نام «الگن ماطاوسيان‌» با نام مستعار «فرهنگ» بود. وي 48ساعت پس از ترور توسط مأموران عراقي دستگير، شكنجه و نهايتاً اعدام شد.
پي نوشت ها: :
1 ـ شاپور بختيار آخرين نخست وزير رژيم شاه كه با پيروزي انقلاب اسلامي از ايران گريخت‌.
2ـ ظهورو سقوط پهلوي؛، ارتشبد فردوست؛ ج اول‌؛ ص 417؛ انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي.
3 ـ سپهبد بختيار به روايت اسنادساواك‌؛ مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات‌؛ ج اول؛، ص 180.